اقتصاد نپستر:موثر‌ترین راه برای حمایت از مالکیت فکری چیست؟

راسل رابرتس

مترجم: حسین راستگو

منبع: Econlib

«هر چند عجیب به نظر می‌رسد، اما در دنیایی که قانون، دزدی ضبط خودرو‌ها را نا‌دیده می‌گیرد، ممکن است صاحبان آنها عملا شرایط بهتری پیدا کنند.» در روز‌های طلایی فعالیت نپستر۱، می‌توانستیم تقریبا هر قطعه موسیقی را روی میز کار کامپیوتر‌مان ذخیره کنیم. بعد بی آنکه انرژی چندان زیاد‌تری صرف کنیم، می‌توانستیم آن را روی یک دستگاه ام‌پی‌تری پلیر یا سی‌دی بریزیم. با هر دوی این روش‌ها می‌توانستیم از شنیدن یک قطعه موسیقایی با کیفیتی شبیه به یک سی‌دی خریداری‌شده لذت ببریم، بی‌آنکه مجبور باشیم سر کیسه را شل کنیم.

منتقدین نپستر می‌گفتند که این شرکت دزدی کرده. هر چند که دوستداران موسیقی عاشق نپستر بودند، اما منتقدینش استدلال می‌کردند که این شرکت، اگر به شکل قانونی و در دسترس فعالیت کند و به رشد خود ادامه دهد، دست آخر به ضرر موسیقی‌دوستان خواهد بود. به باور آنها اگر فعالیت نپستر قانونی و گسترده می‌ماند، فروش قطعات موسیقایی ضبط‌شده به صفر می‌رسید و انگیزه فعالیت از موسیقیدان‌ها گرفته می‌شد؛ بنابراین وجود نپستر به معنای پایان کار جامعه حرفه‌ای موسیقی بود. در این دید‌گاه افراد در روز‌های طلایی نپستر تنها به این دلیل سی‌دی می‌خریدند که چیزی از فعالیت این شرکت نمی‌دانستند یا به اینترنت با پهنای باند گسترده دسترسی نداشتند. منتقدین در داد‌گاه‌ها پیروز شدند و توفان سایبری، نپستر را مچاله کرد و به تدریج کشت.

آیا دنیایی که نپستر در آن آزادانه فعالیت می‌کرد، دنیایی از دزد‌ها بود؟ نمی‌دانم، اما در این نوشته استدلال خواهم کرد که تصمیم داد‌گاه به تعطیلی نپستر، دست آخر به دوستداران موسیقی و حتی به کسانی مثل خودم که هیچ گاه از این سایت استفاده نمی‌کردیم، آسیب خواهد زد. به سخن دیگر از این نکته دفاع خواهم کرد که فراهم آوردن امکان دزدی موسیقی از طریق نپستر عملا می‌توانست در‌آمد صنعت موسیقی را بالا برد و به این ترتیب به دوستداران و خالقان موسیقی نفع برساند.

این ادعا را حتی در حالی بیان می‌کنم که می‌پذیرم نپستر به شکلی دزدی می‌کرد. چگونه ممکن است که دزدی برای صنعت موسیقی سود‌آور باشد؟

دزدی از طریق نپستر ظاهرا صنعت موسیقی را نا‌بود می‌کند. افراد به محرک‌ها پاسخ می‌دهند. بی‌تردید موسیقی رایگان، موسیقی گران‌قیمت را از صحنه به در می‌کند. اگر دزدی موسیقی از خرید آن کم‌هزینه‌تر باشد، افراد به دزدی آن روی می‌آورند، اما این داستان زیادی ساده است.

می‌دانیم که این تهدید که فردی دستگیر شده و مجازات گردد، تنها دلیل آن نیست که افراد مبلغی را به شکل قانونی برای خرید چیزی می‌پردازند و آن را نمی‌دزدند. علاوه بر هزینه‌های پولی، هزینه‌های دزدی نیز در این میان دخیل‌اند. برخی افراد از اینکه چیزی را بر‌دارند و هزینه‌اش را نپردازند، احساس گناه می‌کنند. فرهنگ و هنجار‌ها می‌توانند برای تشویق رفتار‌های به لحاظ اجتماعی سود‌آور به کار گرفته شوند. گذشته از هر چیز، افراد حتی در رستوران‌ها و تاکسی‌ها انعامی را می‌پردازند، در حالی که دیدار‌های تکراری نمی‌توانند چنین گشاده‌دستی‌هایی را توجیه کنند. انسان‌ها حتی در یک کوره‌راه دور‌افتاده کوهستانی نیز زباله نمی‌ریزند. هر چند که اقتصاد‌دان‌ها همواره تاکید می‌کنند که رای دادن عقلانی نیست، اما مردم باز هم رای می‌دهند.

در تمام این موارد، افراد بر پایه دامنه‌ای از هزینه‌ها و فواید که دامنه‌ای گسترده‌تر از هزینه‌های مستقیم پولی دارند، عمل می‌کنند. (البته برخی افراد یا اصلا انعام نمی‌دهند یا انعام اندکی می‌پردازند، هنوز زباله‌ها وجود دارند و میزان مشارکت رای‌دهندگان در جوامع آزاد ۱۰۰ در‌صد نیست.)

بنابراین هر چند شاید استفاده گسترده از نپستر آسیبی سخت را بر پیکر فروش موسیقی می‌زد، اما این آسیب‌ها می‌توانستند به میانجی فرهنگ و هنجار‌های اجتماعی کاسته شوند. نتیجه، مقداری در‌آمد گم‌شده برای خالقان آثار موسیقایی می‌بود، چون برخی افراد هرگز هیچ مبلغی را نمی‌پرداختند، اما از سوی دیگر بر فروش این صنعت افزوده می‌شد، چرا که افراد از نپستر برای امتحان قطعات موسیقی پیش از خرید آنها استفاده می‌کردند.

هنجار‌های اجتماعی همواره موثر نیستند. شاید این هنجار‌ها نتوانند به قدر کافی جلوی دزدی‌ها را در عرصه موسیقی بگیرند. گذشته از هر چیز، هنجار‌های اجتماعی در دوران طلایی نپستر در جهتی مخالف عمل کردند. افراد مدعی بودند که موسیقی رایگان، حق آنها است.

اما حتی اگر راه‌حل مبتنی بر هنجار‌های اجتماعی هیچ اثری نداشت، آفرینندگان آثار موسیقایی و کسب‌و‌کار موسیقی می‌توانستند رشد کنند، به شرط آنکه نپستر از امکان فعالیت آزادانه بر‌خوردار بود. اگر این شرکت امکان شکوفایی می‌یافت، ممکن بود که فناوری‌های تازه‌ای پدید آید تا به میانجی آنها تولید‌کنندگان موسیقی بتوانند هزینه آثار خود را مطالبه کنند و در همین حین، دوستداران این آثار از فرصت‌های پدید آمده توسط نپستر برای دستیابی به این آثار سود برند.

این تکنولوژی‌ها می‌توانستند چه شکلی داشته باشند؟ هیچ راهی برای آگاهی از پاسخ این پرسش نداریم، اما هر چه تهدید نپستر برای تولید‌کنندگان آثار موسیقایی بیشتر می‌شد، انگیزه ساخت این تکنولوژی‌ها نیز بالا‌تر می‌رفت. به این معنا تهدید نپستر می‌توانست خود ‌تصحیح‌کننده باشد.

برای این که ببینیم این شرایط در عرصه عمل احتمالا چگونه کار می‌کند، دزدی دارایی‌های فیزیکی را در نظر بگیرید. عموم افراد بر این باورند که هر چه مجازات دزدی ضبط خود‌رو‌ها و احتمال دستگیر شدن پس از آن بیشتر باشد، تعداد کمتری از این دستگاه‌ها دزدیده خواهند شد. همچنین معمولا انگاشته می‌شود که قانونی کردن دزدی ضبط خود‌رو‌ها تعداد دزدی‌ها را به بیشینه خود خواهد رساند.

اما این نکته دست کم بعد از مدتی درست نیست. به واقع قانونی کردن دزدی ضبط خود‌رو‌ها می‌تواند به کمینه کردن تعداد ضبط‌های دزدیده‌شده بینجامد.

چنین چیزی چگونه ممکن است؟ اگر پلیس و داد‌گاه‌ها به دزدی ضبط خود‌رو‌ها بی‌توجهی کنند، دزد‌ها جسور‌تر می‌شوند. در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ در نیویورک و بوستون اساسا در چنین دنیایی زندگی می‌کردیم. دزدی این دستگاه‌ها چنان رایج بود که صاحبان خود‌رو‌ها نوشته‌هایی را از این قبیل که «این خود‌رو ضبط ندارد» یا «ضبط قبلا دزدیده شده است» پشت شیشه اتومبیل‌شان می‌‌گذاشتند تا دزدانی را که ابتدا بررسی نمی‌کردند که آیا خودرو ضبط دارد یا نه، از شکستن شیشه آن باز‌دارند. باور من این است که پلیس و داد‌گاه‌ها برای پیگرد یا مجازات دزدان ضبط اتومبیل‌ها وقت چندانی را صرف نمی‌کردند.

اما وقتی که دزد‌ها جسارت بیشتری پیدا کردند، بازار نیز به نوبه خود به آنها پاسخ داد. رقابت، تولید‌کنندگان دستگاه ضبط و خودرو را به یافتن راه‌هایی برای جلب رضایت مشتریان سوق داد. نخستین تلاش‌ها در این راستا بسیار ساده بودند. تولید‌کنندگان ضبط‌هایی را ساختند که می‌توانستیم آنها را از خود‌رو خارج کنیم و این سو و آن سو ببریم. شاید افرادی را به یاد آورید که هنگام خرید در فروشگاه‌ها ضبط خود را با یک دستگیره به همراه می‌آوردند.

تکنولوژی بعدی بی‌درد‌سر‌تر بود. ضبط‌های گران‌قیمت خود‌رو‌ها یک صفحه جلویی جدا‌شدنی داشتند. اگر در هنگام خروج از خود‌رو این صفحه را بر‌می‌داشتیم و بی‌سر‌و‌صدا در جیب‌مان می‌گذاشتیم، ضبطی که درون خود‌رو می‌ماند، برای دزد بی‌ارزش می‌شد.

گام پایانی و آخرین مایه آسایش، طراحی ضبط‌هایی بود که در صورت جدایی از خود‌رو کار نمی‌کردند. این کار دزدی ضبط خود‌رو‌ها را اساسا به صفر می‌رساند.

به همین ترتیب، پیوسته فناوری‌هایی برای پیشگیری از دزدی خود اتومبیل‌ها شکل می‌گیرد. قفل در، قفل‌های تو‌رفته و فناوری تازه‌ای که امکان رد‌یابی خود‌رو‌های دزدیده‌شده را از طریق جی‌پی‌اس به پلیس می‌دهند، همگی راه‌هایی هستند که بازار از طریق آنها به این نکته که در دنیایی از منابع محدود، پلیس و داد‌گاه‌ها نمی‌توانند منابع کافی را به پیشگیری از تمام دزدی‌ها اختصاص دهند، پاسخ داده است.

هر چند عجیب به نظر می‌رسد، اما در دنیایی که قانون به دزدی ضبط خود‌رو‌ها توجهی نمی‌کند، مالکان خود‌رو‌ها می‌توانند دست‌کم در بلند‌مدت وضعیت بهتری پیدا کنند. این امر فرصتی را برای کسب سود از سوی تولید‌کنندگان پدید می‌آورد تا تکنولوژی‌هایی را خلق کنند که استفاده از آنها برای محافظت از ضبط خود‌رو‌ها هزینه کمتری را برای مالکان آنها در قیاس با هزینه‌های منابع و مالیات‌های بالا‌تر استفاده از پلیس و داد‌گاه به وجود می‌آورد.

این اساسا کاربستی است از مقاله کلاسیک رونالد کوز با عنوان «مساله هزینه اجتماعی». در دنیایی که رفتار من و شما بر یکدیگر اثر می‌گذارند، اخلاق می‌تواند آشکار باشد. دزدی ضبط خود‌رو‌ها کاری نا‌درست است، اما استفاده از این اصل اخلاقی به عنوان مبنایی برای وا‌گذاری حقوق مالکیت می‌تواند بسیار هزینه‌زا باشد. در مورد ضبط خود‌رو‌ها، هر چند اخلاق به ما می‌گوید که باید حق مالکیت را به صاحب خود‌رو بدهیم و دزدان ضبط‌ها را زندانی کنیم، اما احتمالا گزینه بهتر برای دارندگان خود‌رو‌ها این است که حقوق مالکیت اساسا در احتیار دزدان قرار گیرد. این راه‌حل غیر‌اخلاقی دست آخر می‌تواند با کاستن از تعداد دزدی‌های این دستگاه‌ها و رساندن آنها به صفر به مالکان‌شان سود برساند.

ممکن است برخی به غلط نتیجه بگیرند که دزدی جهت ایجاد تقاضا برای تکنولوژی‌هایی که می‌توانند مانع دزدی شوند، اخلاقی است، اما بهترین دنیا آن است که هیچ سرقتی در آن انجام نشود و نیاز نباشد که هیچ منبعی، چه تکنولوژیک و چه قانونی به حذف دزدی تخصیص یابد.

هیچ کس نمی‌توانست پیش‌بینی کند که برای پیشگیری از دزدی ضبط خود‌رو‌ها چه تکنولوژی‌هایی پدید می‌آمدند. به همین سبک نمی‌توانیم ابزار‌هایی را که شاید افراد خلاق به وجود می‌آوردند و امکان رشد را برای نپستر فراهم می‌کردند و در عین حال هزینه‌های تولید‌کنندگان موسیقی را نیز جبران می‌کردند، پیش‌بینی کنیم.

درسی که در این میان می‌توان آموخت، این است که باید در تخصیص حقوق مالکیت در محیط‌های پویا دقت به خرج دهیم. تصمیم داد‌گاه برای تعطیلی نپستر پیامد‌هایی پیش‌بینی‌نشده دارد که ممکن است در آخر هم به موسیقی‌دوست‌ها و هم به آنانی که از عشق آنها سود می‌برند، آسیب برساند.

آیا از آن جا که نپستر در داد‌گاه بازنده شده، می‌توان نتیجه گرفت که این‌ها همه نکاتی تردید‌پذیر هستند؟ لارنس لسیگ در کتاب تازه‌اش با نام آینده ایده‌ها استدلال می‌کند که بسیاری از فناوری‌های نو که دسترسی به مطالب خلاقانه‌ای مانند تصویر و متن را گسترده‌تر می‌کنند، در داد‌گاه‌ها زیر حمله قرار دارند. به باور لسیگ باید پیش از آن که به داد‌گاه‌ها اجازه دهیم که این فناوری‌ها را بی‌درنگ از میان بر‌دارند، منتظر بمانیم و ببینیم که استفاده‌ها و سوء‌استفاده‌ها از آنها در میدان عمل چگونه پدیدار می‌شوند. این استدلال حکایت از آن می‌کند که باید به جای بر‌گرفتن محدود‌کننده‌ترین تعریف از مالکیت، زمان کافی به بازار بدهیم تا راه‌هایی را برای حفاظت از خالقان ایده‌های نو‌آورانه در برابر دزدی پیش نهد.

بالاخره اینکه باید به خاطر بسپاریم که دارایی‌های فیزیکی و فکری با یکدیگر فرق دارند. شاید بخواهیم اصول اخلاقی متفاوتی داشته باشیم و قوانین متفاوتی را برای حفاظت از هر کدام از آنها به کار گیریم. اگر شما ضبط خود‌روی من را بدزدید، دیگر نمی‌توانم از آن لذت برم. وقتی که آواز من را از طریق هارد‌درایو‌تان می‌دزدید، شاید جریان در‌آمدی حاصل از فروش سی‌دی من را پایین آورید. اینها با هم یکی نیستند. این که این تفاوت چگونه باید بر رفتار ما در داد‌گاه‌ها و در قانون‌گذاری در قبال چنین دزدی‌هایی اثر بگذارد، پرسشی مهم است که در آینده باید به آن بپردازیم.

پاورقی

۱- یک فروشگاه آنلاین موسیقی که ابتدا توسط

شاون فانینگ به عنوان یک سایت اشتراک‌گذاری نفر به نفر پایه‌گذاری شد و در فاصله ژوئن ۱۹۹۹ تا جولای ۲۰۰۱ فعالیت کرد و بعد به دلیل مشکلات مربوط به حق تکثیر تعطیل شد، م.