حافظ عزیزی ‌نقش- یک معامله‌گر موفق در بورس، باید یاد بگیرد که چگونه با دوره‌های زیان‌ده خود برخورد کند. اگر یک معامله‌گر موفق هستید، ممکن است نیمی ‌از معاملات خود را معاملات زیان‌ده ببینید و اگر یک معامله‌گر ناموفقید، امکان دارد با همین نسبت معاملات زیان‌ده داشته باشید. تفاوت بین یک معامله‌گر موفق و ناموفق این است که حتی اگر هر دو به یک نسبت در معاملات خود متحمل زیان شده‌اند، معامله‌گر موفق همچنان با انرژی مثبت از نظر مالی و روانی در بازار باقی می‌ماند. این مقاله، مثبت اندیشی را به دو دسته تقسیم کرده است:

الف) مالی: هر شخصی در معامله ممکن است ضرر کند، به هر حال اگر در یک بازه طولانی پیوسته متحمل ضرر می‌شوید، می‌توان نتیجه گرفت که به طور قطع برخی موارد را به اشتباه انجام می‌دهید. بزرگترین خطا‌هایی که تا به حال من و دیگر معامله‌گران مرتکب شده‌ایم، شامل موارد زیر است:

۱ - فقدان یک حد زیان (Stop-loss) تعریف شده و مشخص: به مراتب گفته‌ام که «یک فرد می‌تواند با پرتاب دارت به سمت یک سری

سهام و انتخاب تصادفی آنها، سودآوری کسب کند، اگر حد سود (Stop-profit) و حد زیان (Stop-loss) مناسب داشته باشد- اختیار معامله (Option) می‌تواند این توانایی را تا حد بسیار زیادی افزایش دهد. »

۲ - مبارزه با یک روند (Trend): یک ضرب‌المثل قدیمی‌ هست که می‌گوید: «روند دوست شماست. » اکثریت مردم طبق تئوری گله‌ای، همیشه دنباله‌روی یکدیگرند، مردم همیشه به صورت جمعی به یک جهت حرکت می‌کنند، زیرا دوست دارند که ‌اندیشه‌ها و عقایدشان توسط دیگران تایید شود. مثلا اگر یک نفر بگوید که سهام شرکت الف را دوست دارد، هیچ تناقضی با این که شما نیز بگویید این سهام را دوست دارید، وجود ندارد. وقتی جریان پیوسته‌ای از پول، یک روند را در یک موجودی ایجاد کرده است، یکی از آسان‌ترین راه‌های کسب سود، همراه شدن با روند است. اما فراموش نکنید که ریسک آن را پوشش (Hedge) دهید تا وقتی که فرش از زیر پای شما کشیده می‌شود، شما جایی برای نگهداشتن خود در آن مهلکه داشته باشید و از رنج و یاسی که سایرین را در بر خواهد گرفت، مصون باشید.

۳ - حرص و طمع: انجام معاملات برای کسب سود کلان یک‌شبه و بدون برنامه هیچ مفهومی جز قمار ندارد. اگر برنامه خوب از پیش تعریف شده نداشته باشید به مثابه این است که قمار می‌کنید. چگونه برنامه درست را تشخیص دهیم؟ آنچه را که قصد انجامش را دارید، به طور واقعی یا در ذهن، به همسر، بهترین دوست یا بدترین دشمن خود بگویید. اگر آنها منطق درستی در گفته‌های شما نمی‌بینند، شما در حال قمار هستید و نمی‌توانید به صورت استراتژیک فکر کنید و تصمیم بگیرید.

۴ - تقبل ریسک بیش از حد تحمل: بزرگ‌ترین و محتمل‌ترین خطای افراد، پذیرش ریسک بالاتر از حد تحمل خود است. بسیاری از افراد در معاملات فقط به فکر پولی هستند که در آن معامله قرار است به دست آورند، بدون اینکه به این مساله توجه کنند که اگر آنها در این معامله شکست بخورند، چه اتفاقی خواهد افتاد. وقتی که آن اتفاق غیر قابل اجتناب می‌افتد، درد و رنجی سخت آنها را فرا گرفته و وادارشان می‌کند تا به طور جدی به خروج از بهترین تجارت دنیا فکر ‌کنند. شکست همیشه اتفاق می‌افتد، کلید موفقیت یافتن یک استراتژی مناسب با روحیات خود است. به علاوه اعمال استراتژی‌های مدیریت پول (Money Management) در هر معامله یک مساله حیاتی است.

۵ - معامله با استراتژی غلط: این موضوع هم شبیه بند چهارم است. بند چهارم بیشتر روی ریسک‌های بالا در رابطه با حجم قرارداد در هر استراتژی معامله بحث می‌کند. معامله با استراتژی غلط شاید بزرگترین مساله‌ای است که گریبان‌گیر بسیاری از افراد است.

اگر فکر می‌کنید که بعد از شکست و زیان نمی‌توانید سرزنده و خوشحال در بازار باقی بمانید، شاید بهترین کاری که می‌توانید انجام دهید جست‌وجوی استراتژی‌های با ریسک پایین و نوسانات کم است. استراتژی‌های یقه‌ای (Collar)، پروانه‌ای (Butterfly)، و تقویمی‌ (Calendar)، استراتژی‌هایی با ریسک کم و با سود خوب هستند.

ب) روانی: همچنان مثبت باقی بمانید. انسان، انسان است! با تمام روحیات انسانی. یکی از دوستانم می‌تواند بدون هیچ مشکلی در هر ماه ده‌میلیون تومان در معاملات به دست آورد؛ ولی زمانی که یک‌میلیون تومان در ماه ضرر ببیند، چنان ناله و زاری می‌کند که انگار نزدیکان خود را از دست داده است. ولی دوست دیگرم، شخصی است که هیچ کس مانند او نمی‌شناسم که بهتر از این با زیان برخورد کند. تا به حال کسی با چنین ویژگی‌هایی ندیده‌ام، زیرا وقتی او متحمل زیان می‌شود، روز بعد سر موقع در محل کارش حاضر می‌شود و معتقد است که در معامله بعدی، برنده واقعی است. این دو معامله‌گر، تفاوت‌های بسیاری دارند، آنها در یک بازار مشابه فعالیت می‌کنند و سود و زیان مشابه نصیبشان می‌شود ولی دیدگاه‌های متفاوتی نسبت به اتفاقات دارند. کلید موفقیت این است که بدانید چه روحیاتی دارید (با خود رو راست باشید) و مطابق آن معامله کنید. طرز برخورد مایه شرمندگی نیست، نباید وانمود کنیم که خصوصیاتی داریم که اصلا در ما وجود ندارند و این کلید موفقیت در معامله است. دوستانم می‌دانند که من آدم حساسی هستم، ولی این مهم نیست زیرا شخصیت من این‌گونه است و من نمی‌خواهم طوری رفتار کنم، که نیستم.

با این حال حتی اگر شما محدودیت‌های خود را بشناسید و در حوزه آن در بازار بمانید، هنوز این امکان وجود دارد تا زمانی با بیشترین ناملایمتی از بازار مواجه شوید. مهمترین نکته این است که همچنان مثبت بمانید و دوباره بر این اسب سرکش سوار شوید و با این اندیشه بمانید که «پایان شب سیه سفید است». زیان‌ها هر چند دردناک، ولی پلی هستند برای یادگیری. بسیار شنیده‌اید که دو عامل بازار را به حرکت در می‌آورد: ترس و طمع (fear and greed). چرا این چنین است؟ بازار به صورت ساده، جمع تمام حالات احساسی افراد شرکت‌کننده است.

مردم به دو روش یاد می‌گیرند: جست‌وجوی لذت و خوشی و دوری گزیدن از درد و رنج؛ وقتی که پولی از دست می‌دهید و درد و رنجی را تجربه می‌کنید؛ این یک تجربه یادگیری بالقوه است فرصتی برای در آغوش گرفتن و پذیرفتن این تجربه و نه فرار از آن. بیشتر افراد موفق تلاش می‌کنند که خود را سرزنده و خوشحال نگه‌دارند و این شکست را پشت سر بگذارند. با تجربه روبه‌رو شوید و از آن درس بگیرید و گرنه محکوم به تکرار آن هستید.

یک روش عالی برای مثبت باقی ماندن این است که فردی مثبت را پیدا کنید که به موضوع مورد نظر شما علاقه‌مند باشد. مردم حقیر به شما می‌خندند و شما را به عقب باز می‌گردانند. مردم والا شما را بالا می‌برند و به شما در محکم باقی‌ماندن کمک می‌کنند. اگر کسی که در مواقع ضرر با او صحبت می‌کنید، از شما عیب‌جویی می‌کند، دیگر در این موارد با او صحبت نکنید و به دنبال شخصی دیگر باشید. وارد گروه‌های معاملاتی شوید. با مشاور مشورت کنید. با یک دوست صحبت کنید. شخصی را با عقاید مثبت پیدا کنید تا بتواند شما را همچنان با انگیزه نگه‌دارد. بهترین کتابی که به توصیف رنج ضرر در معامله می‌پردازد، کتاب «بزرگترین‌ معامله‌گر بورس دنیا (World's Greatest Stock Trader)» نوشته Jesse Livermore است. شما با خواندن این کتاب مطلبی در مورد معاملات بورس یاد نمی‌گیرید، اما مقداری دلگرمی ‌از کسی که بیش از چندین بار قبل از اینکه ۱۰۰‌میلیون‌دلار در سال ۱۹۲۹ به دست آورد، شکست خورده است، فرا می‌گیرید. یکی از بهترین زمان‌های یادگیری برای من زمانی بود که یک کتابچه از ضررهای معاملاتی خود تهیه کردم. مواردی که در این کتابچه نوشته بودم، نوع معامله، میزان ضرر، دلیل ضرر و سطح ناراحتی از این ضرر(در مقیاس ۱ تا ۱۰) بودند. مطلبی که یاد گرفته بودم این بود که بیشترین ناراحتی مربوط به زمان‌هایی بود که من ضرر را به خودم تحمیل کرده بودم. من معمولا ریسک بالا متقبل می‌شدم یا از استراتژی‌های با ریسک بالا استفاده می‌کردم. از آن موقع به بعد تصمیم گرفتم که با خود رو راست باشم و معاملاتی که مقیاس ناراحتی آنها ۱ تا ۴ بود را انتخاب کردم و معاملات بین ۵ تا ۱۰ را به کلی از ذهنم خارج ساختم. از اینجا بود که تصمیم گرفتم هر آنچه که در مورد استراتژی‌های معاملاتی انتخابی که مورد علاقه من بودند و می‌توانستم بهتر به آنها عمل کنم، یاد بگیرم. متاسفانه زمانی که معامله‌‌گری را شروع کردم، مکان خاصی برای یادگیری استراتژی‌ها وجود نداشت. در نتیجه مجبور بودم که آنها را به تنهایی و با سعی و خطا یاد بگیرم که پرهزینه‌ترین و دردناک‌ترین راه یادگیری بود. اگر امکانی برای آموزش استراتژی‌های معاملاتی وجود داشت، من حاضر بودم مبلغ یکصدهزار‌دلار برای آن پرداخت ‌کنم، زیرا این مبلغ همچنان کمتر از آن چیزی است که من برای یادگیری توسط خودم هزینه کردم. هزینه آموزش در واقع هزینه نیست؛ بلکه سرمایه‌گذاری است. زیرا با این کار هزینه بالاتری برای یادگیری توسط خود خواهید پرداخت. ممکن است شما چندین‌هزار‌دلار در معاملات مختلف ضرر کنید و هنوز راه مناسب و درست معامله را پیدا نکنید. آموزش حرفه‌ای در نهایت باصرفه‌ترین راه است و اگر شما به این موضوع باور ندارید، می‌توانید از یک جراح بپرسید که برای آموزش خود چه مقدار هزینه کرده است. سپس او را با یک شخص که به یک دانشکده پزشکی ارزان‌قیمت رفته است، مقایسه کنید. گرچه این شخص در هنگام تحصیل در پرداخت شهریه صرفه‌جویی کرده است، اکنون احتمالا سوار بر یک اتومبیل نه چندان گران‌قیمت است. ولی آن جراح که پانصد‌هزار‌دلار برای اخذ مدرک خود از‌‌هاروارد پرداخته است، سوار بر یک رولز رویس است.

نوشته: اسکات کرامر (وی یکی از موفق‌ترین معامله‌گران در دنیا و یکی از بهترین استادان در دوره‌های آموزشی Option و مباحث اوراق بهادار است.)

www. Bourse۲۴. ir