ایران و روسیه در عصر صفوی-1

دکتر علی بیگدلی*

روسیه برای ایران این ویژگی را داشت که یکی از اولین دروازه‌های آشنایی با مدرنیته و دنیای جدید بود، اما متاسفانه در دوره‌ای که روسیه به نوسازی و تحول سیاسی، اقتصادی و نظامی دست‌زده بود، شاهان صفویه در ناآگاهی عمیقی نسبت به وضعیت جهانی به‌سر می‌بردند و حتی دلایل تمایل نداشتن کشورهای اروپایی را به متحدشدن با ایران در مقابل عثمانی (مهم‌ترین رقیب آسیایی اروپاییان) به‌درستی نمی‌دانستند. ناتوانی ساختار قدرت در ایران به‌گونه‌ای بوده که طی دو قرن اخیر روسیه همواره از ایران منتفع و ایران اغلب از این کشور متضرر شده است. پژوهش‌های بسیاری باید در زمینه روسیه‌شناسی و روابط ایران و روسیه انجام شود تا به دلایل و جوانب گوناگون این رابطه سنتی غیرمنطقی پی ببریم. مقاله ذیل کوششی در این زمینه است.

روابط خارجی در روسیه را باید با توجه به سیاست مدرن‌سازی این کشور در عصر پتر کبیر مطالعه کرد؛ زیرا گرچه پیش از امپراتوری پتر کبیر، روسیه روابطی در چارچوب مراودات بازرگانی و درگیری‌های نظامی با همسایگان خود داشت، در زمان پتر کبیر سیاست نوسازی کشور روسیه با استراتژی توسعه‌طلبی و برقراری روابط خارجی همراه شد.

فکر برقراری رابطه با مسکو در ایران نخستین‌بار در زمان شاه ‌سلطان محمد خدابنده (پدر شاه ‌عباس اول) مطرح شد. در دسامبر ۱۵۸۶.م وقتی خدابنده در مقابل حملات عثمانی از همه کشورهای دیگر اروپایی مثل اتریش، مجارستان، لهستان و ... ناامید شد، سفیری به نام هادی‌بیک به دربار تزار فئودور اول (۱۵۷۴ ــ ۱۵۹۸.م) فرستاد و طی نامه‌ای به تزار نوشت که ما باید مانند پدران خود در راه اتحاد و دوستی با هم کوشش کنیم (منظور تلاش‌های شاه اسماعیل اول برای پیدا کردن متحد در اروپا برای حمله به عثمانی بود). سلطان محمد خدابنده به تزار اعلام کرد: اگر امپراتور حاضر شود به اتفاق ایران، عثمانی را از قفقاز بیرون کنیم، وی آماده است دربند و باکو را به روسیه واگذار کند.

هادی‌بیک، سفیر ایران، زمانی به مسکو رسید که شاه محمد خدابنده مرده و فرزندش، شاه‌عباس، به تخت نشسته بود. فئودور پاسخ مثبتی به پیشنهاد شاه ایران نداد؛ زیرا اولا به‌شدت گرفتار هرج‌ومرج و بحران اقتصادی در داخل کشورش بود؛ ثانیا روسیه هنوز سیاست نگاه به شرق را در پیش نگرفته بود، و اگر فرصت و امکانی داشت، آرزو می‌کرد از طریق بالتیک به اروپای مرکزی دست پیدا کند.از آنجا که روسیه در نگاه به مدیترانه، عثمانی را پیش ‌رو داشت و از سوی دیگر عثمانی از جانب بالکان به سوی اروپای شرقی در حال پیشروی بود، امپراتور بی‌میل نبود برای روز مبادا با ایران وارد یک بازی سیاسی شود؛ بنابراین به‌رغم گرفتاری‌های فراوانی که داشت، شخصی به نام گریگوری واسیل چیکوف را همراه هادی‌بیک به ایران فرستاد. دو سفیر از طریق حاجی‌طرخان و دریای مازندران به رشت وارد شدند. در آن موقع خان‌احمد گیلانی که مدعی خودمختاری از دولت مرکزی بود و با دربار عثمانی نیز ارتباط داشت، خبر اعزام سفیر روسیه به دربار شاه‌عباس در قزوین را به خلیفه عثمانی رساند و به توصیه وی دو سفیر زندانی شدند. با فشار دربار شاه‌عباس، سفیران آزاد شدند و به قزوین رسیدند. در این موقع شاه‌عباس برای جنگ با ازبکان، در خراسان به سر می‌برد. واسیل چیکوف چند ماهی در قزوین منتظر ماند تا اینکه شاه‌عباس از سفر جنگی بازگشت.

سفیر روس در ملاقات با شاه قول‌وقرارهایی با وی گذاشت و شاه که به اتحاد با روسیه امیدوار شده بود، علاوه بر هادی‌بیک، سفیر دیگری به نام بوداق‌بیک را همراه واسیل چیکوف روانه مسکو کرد تا برای قطعی شدن اتحاد، مذاکراتی را با امپراتور انجام دهد. شاه‌عباس به امپراتور پیشنهاد کرده بود: آیا حاضر است از راه کریمه و قفقاز به عثمانی حمله کند؟

سفیران ایران و واسیل چیکوف از راه دریای مازندران عازم باکو شدند. در راه، کشتی‌های عثمانی، کشتی حامل سفیران را متوقف و تمام اموال آنان را غارت کردند، اما سفیر ایران توانست نامه شاه‌عباس خطاب به امپراتور را، که در زیر لباس خود پنهان کرده بود، در مسکو به فئودور تسلیم کند.

امپراتور، بوریس گودونف، صدراعظم خود را مامور مذاکره با سفرای ایران کرد. وی به سفیران گفت عثمانی نیز، با اعزام یک هیات بلندمرتبه دیپلماتیک، از روسیه تقاضای اتحاد کرده و امپراتور آن را نپذیرفته است. صدراعظم پاسخ مسکو را به موقع دیگری موکول کرد و سفیرانی با نامه محبت‌آمیز نسبت به شاه ایران و هدایایی برای او، به قزوین فرستاد. وقتی سفرا به دربار قزوین رسیدند، شاه‌عباس که از تاخیر بازگشت سفیران خود از مسکو احساس کرده بود که امپراتور جواب مثبتی نخواهد داد، با عثمانی قرارداد صلح امضا کرد. این معاهده که در تاریخ روابط خارجی ایران بسیار اهمیت دارد و در ۲۱ مارس (نوروز) ۱۵۹۰.م منعقد گردید به پیمان صلح استانبول معروف است. براساس این پیمان موافقت شد تبریز، یعنی آذربایجان غربی، ایالات ارمنستان، شکی، شیروان، گرجستان، قراباغ و بخشی از لرستان و قلعه نهاوند، در تصرف عثمانی باشد و شاهزاده حیدرمیرزا به صورت گروگان در دربار عثمانی مقیم شود. ضمنا دولت ایران متعهد شد ایرانیان از لعن سه خلیفه و ام‌المومنین عایشه خودداری کنند.