کتابفروشانی که سهمی از  پنج‌شنبه نداشتند
محمدهاشم اکبریانی روز پنج‌شنبه، استقبال زیادی از چند کتابفروشی شد و در مقابل بسیاری از کتابفروشی‌ها روزی داشتند مانند بقیه روزها. علت این امر در چه بود؟ برخی بر آن بودند که باید به شکل‌های مختلف مردم ترغیب به رفتن به کتابفروشی‌های کوچک می‌شدند تا آنها نیز در این روز سهمی می‌داشتند.
باید گفت حتی اگر چنین هم می‌شد و دعوت به کتابفروشی‌های کوچک انجام می‌گرفت باز هم استقبال چندانی از آنها به عمل نمی‌آمد. مگر مسجدجامعی که خود طراح این فراخوان بود از کتابفروشی‌های راسته دانشگاه عبور نکرد و به چند کتابفروشی سر نزد؟ مگر برخی نویسندگان و ناشران و کتابفروشان بزرگ و مطرح تهران، پیشنهاد ندادند که مردم به کتابفروشی‌های دورافتاده و کوچک هم بروند؟
در بررسی عدم استقبال مردم از کتابفروشی‌های کوچک، عده‌ای از کم‌لطفی مردم گفتند که این دسته از کتابفروشی‌ها را خالی گذاشتند. به نظر آنها مردم باید قدم به این کتابفروشی‌ها هم می‌گذاشتند تا رونقی هم در آنها دیده شود.
اما شکست کتابفروشی‌های کوچک در روز پنج‌شنبه را بیشتر باید در عملکرد همان کتابفروش‌ها دید:
1ـ اولین نکته اینکه چرا این دسته از کتابفروشی‌ها کوچک ماندند و دیده نشدند و پیش از آن‌ هم دیده نمی‌شدند؟ طبیعی است در اینجا مراد از کتابفروش کوچک، صرفا بعد فیزیکی آن نیست. چه بسا فروشگاهی که وسعت زیادی هم داشته باشد اما نادیده بماند و کسی توجهی به آن نکند. بنابراین منظور از کوچک، بیشتر نوع ارتباط با مخاطب و خواننده کتاب است.
کتابفروشی‌هایی کوچک می‌مانند که صاحبان آنها به آنچه هستند قانع می‌شوند و سعی نمی‌کنند خود را بزرگ کنند.نشر چشمه و ثالث هم از ابتدا بزرگ نبودند اما آنچه باعث تقویت موقعیت آنها شد تلاش گردانندگانشان بود. آنها سال‌ها تلاش کردند و همین همت بود که به رشد و توسعه آنها انجامید و باعث ارتباط وسیعشان با بخش بزرگی از نویسندگان برجسته و مخاطبان شد. در همین برنامه روز پنج‌شنبه عملکرد این دسته از کتابفروشان با کتابفروشان کم‌رونق کاملا مشهود بود. کتابفروشان پرمخاطب، برنامه‌هایی تدارک دیدند و با اطلاع‌رسانی و چاپ پوستر و مانند آن، مردم را از برنامه‌های خود آگاه کردند. علاوه بر این، تماس آنها با نویسندگان هم باعث می‌شد نویسنده احساس کند این برنامه واقعا برای ناشر اهمیت دارد و برای همین هم دعوت آنها را می‌پذیرفت و به کتابفروشی می‌رفت.۲ـ نکته دیگر موقعیت کتابفروشان و ناشرانی است که از آنها استقبال به عمل آمد. موقعیت آنها مربوط به یک ماه و یک سال نیست. آنها سال‌ها برنامه‌ریزی کرده‌اند و با انواع و اقسام مشکلات درگیر بوده‌اند تا به چنین جایگاهی رسیده‌اند. اینکه دانشجویان و خوانندگان کتاب از طرق مختلف چون اس‌ام‌اس و تلفن و شبکه‌های اجتماعی و مانند اینها قرار بگذارند که به فلان کتابفروشی بروند اعتباری نیست که آن کتابفروش در مدتی کوتاه به دست آورده باشد. او هیچ‌گاه به آنچه داشته قانع نبوده و همیشه سعی داشته خود را به پله‌ای بالاتر برساند. در مقابل بسیاری از کتابفروشی‌های کوچک به آنچه داشته‌اند قانع بودند و نخواستند پا پیش بگذارند و فعال‌تر شوند. یادمان نرود نباید در این مورد از اصل «رقابت» غافل شویم. بالاخره، کسب جایگاه در میان خوانندگان کتاب، نیازمند تلاشی چندجانبه است و اگر کتابفروش یا ناشری در این راه، تلاش نکند و به رقابت نپردازد، از گردونه خارج خواهد شد.
3ـ کتابفروشی‌هایی که مورد استقبال قرار گرفتند نه کتاب دولتی منتشر کرده‌اند و نه کتاب‌های سفارشی پشت ویترین می‌گذارند. دلیل دیگر استقبال از این کتابفروشی‌ها را باید در همین استقلالشان جست. مردم خوب می‌دانند کتاب‌هایی که با سلیقه و اندیشه آنها همخوان است کمتر در میان کتاب‌های سفارشی یافت می‌شود. این بدان معنا نیست که همه کتابفروشی‌هایی که مورد استقبال قرار نگرفتند کتاب‌های سفارشی منتشر می‌کنند؛ مراد آن است که این مولفه هم در عدم استقبال از برخی کتابفروشی‌ها موثر بوده است.
نکته آخر در باره روز پنج‌شنبه:
همیشه وقتی صف مردم را در کشورهای دیگر برای خرید کتاب از نویسنده مورد علاقه‌شان می‌دیدم از خود می‌پرسیدم آیا مردم ایران هم برای خرید کتاب حاضرند صف بکشند؟ وقتی صف مردم را برای خرید کتاب دولت‌آبادی، البته با امضای خودش، دیدم ذوق‌زده شدم. عجب صحنه‌ای بود. تا آن‌ روز چنین صحنه‌ای در مقابل یک کتابفروشی ندیده بودم. صف، آن‌قدر طولانی بود که تا چندین متر دورتر از کتابفروشی‌ هم کشیده شده بود.