دکتر محمدمهدی مجاهدی پاسخ این پرسش به جوابی بستگی دارد که به دو سوال دیگر می‌دهیم. اول اینکه وضع و حال عربستان چیست و این کشور دارد به کجا می‌رود و دوم اینکه با عربستان چه «می‌توان» کرد. ۱- پاسخ پرسش نخست در دوره مرگ عبدالله بن عبدالعزیز، پادشاه سابق، هرچه بود، با قدرت گرفتن ملک سلمان و نزدیکان او تغییر محسوسی کرد. درست است که ساخت رسمی و مناسبات صوری قدرت در این نظام پادشاهی خودکامه (autocraticmonarchy) ظاهرا همان است که بود، اما روابط واقعی قدرت در این نظام دستخوش دگرگونی‌های معتنابهی شده است، چه در مقیاس داخلی و چه در مقیاس منطقه‌ای. جنگ قدرتی که زیر پوست خاندان سلطنتی عربستان سال‌ها در جریان بود، درست از همان نخستین ساعات قدرت گرفتن ملک سلمان سر باز کرد و از پرده بیرون افتاد. تغییرات وسیعی که او از همان ساعات آغازین سلطنتش در چینش مناصب حساس و کلیدی شروع کرد، با عزل ‌و ‌نصب‌های روز چهارشنبه‌ گذشته وارد مرحله‌ای حساس و خطیر شده است. این بار تغییراتی بی‌سابقه، نزدیک‌ترین مناصب به رأس هرم قدرت، یعنی ولیعهد و جانشین ولیعهد را هدف گرفت.

جانشین ولیعهد همان محمد بن سلمان ۳۰ساله‌ای است که نه‌تنها جاه‌طلبانه وزارت دفاع عربستان را پس از مرگ ملک عبدالله به کف آورد، بلکه پای ارتش عربستان را به درگیری مستقیم و مسلحانه در یمن و خلیج عدن باز کرد. ستیزه‌جویی سبک‌سرانه‌ای که سنگینی آن بر دوش سیاست خارجی عربستان چندان سنگین آمد که سر از پریشانی و سردرگمی میان اعلام ناگهانی آتش‌بس و بلافاصله اعلام ناگهانی‌تر ادامه‌ حملات در آورد. همین برای ناظران اوضاع منطقه‌ خلیج فارس کافی بود تا دریابند که شکافی ژرف در هسته‌ سخت حکومت در ساخت بسیط و بدوی قدرت در عربستان سعودی رخنه کرده است. بخشی از شاهزادگان و ارباب قدرت و ثروت درون و پیرامون خاندان سلطنتی که از ابتدا هم به‌شدت مخالف شروع و ادامه‌ حملات هوایی به یمن بودند، موفق شدند بیانیه‌ اعلام ختم حملات را به نظر ملک سلمان و به دست رئیس ستاد ارتش عربستان برسانند تا اولی آن را تایید و دومی آن را در تلویزیون رسمی عربستان قرائت کند. اما یک روز هم نگذشته، جاه‌طلبان جوان موفق شدند با غلبه بر رقبای جاافتاده‌ خود در درون و پیرامون خاندان سلطنتی، تصمیم رسمی و اعلام شده‌ پادشاه عربستان را تغییر دهند و حملات هوایی به یمن را از سر بگیرند. انتصاب عادل الجبیر، نماینده‌ دائمی عربستان در سازمان ملل متحد، به‌عنوان وزیر خارجه‌ جدید، در کنار تغییر ولیعهد و نیز، تعیین جانشین جدید ولیعهد، عمق و اهمیت تغییرات جاری را آشکار کرده است. وزیر خارجه‌ جدید که از خانواده‌ سلطنتی هم نیست، در دوران ماموریتش به‌عنوان نماینده‌ عربستان در سازمان ملل یکی از سرسخت‌ترین مخالفان ایران و مدافعان حمله به یمن بود. هم‌ او بود که در سال ۲۰۱۱ دولت آمریکا مدعی شد که برنامه‌ ترورش را خنثی کرده است و یک شهروند ایرانی‌ـ‌آمریکایی و یک تبعه‌ ایران را در ارتباط با آن برنامه دستگیر کرده است. اما سعود الفیصل، دیرپاترین وزیر خارجه‌ جهان، نماینده‌ سیاست کلاسیک عربستان در منطقه بود که مداخلات منطقه‌ای عربستان را هیچ‌گاه به ستیزه‌جویی مستقیم و رجزخوانی تحریک‌آمیز در برابر همسایه‌ بزرگ شمالی‌اش (ایران) گسترش نداده بود. اکنون گماردن این چهره‌ ضدایرانی، ستیزه‌جو و نزدیک به نئوکان‌های واشنگتن به سمت وزیر خارجه‌ عربستان در کنار انتصاب محمد بن سلمان، که فرماندهی جنگ در یمن را مستقیما بر عهده داشته است و دارد، به سمت نیابت ولیعهد پادشاه می‌تواند اسباب نگرانی عمیق جمهوری اسلامی باشد، چرا که این ترکیب درواقع، بیانی است از اینکه تشدید خصومت‌ورزی عربستان برضد ایران دهه‌ها دوام خواهد آورد.

اما این همه‌ ماجرا نیست. تغییرات گسترده‌ اخیر درون دربار سعودی آن‌قدر نامتعارف و خلاف‌آمد عادت هست که بر هاضمه‌ سیاسی بخشی وسیع از این نظام قبیله‌ای، بسیط و بدوی سنگین‌ آید و سلطنت سعودی را دچار دردسرهایی بی‌سابقه کند.

در چنین نظام‌های قبیله‌ای که همه‌چیز به نظر پادشاه وابسته است،‌ تنها عاملی که سبب شکل‌گیری ساخت سیاسی و مهار رقابت‌های خونین می‌شود، اعتماد قبیله‌ای همه‌ ارباب منفعت و مدعیان قدرت به سلطان به‌عنوان نگهبان و تداوم‌بخش نظم مستقر و مألوف است، نظم و سامانی که تعادلی قابل تحمل میان نیروهای رفیق و رقیب درون دربار و حواشی آن ایجاد کرده است. حالا، با این انتصابات و اقدامات بی‌سابقه، این اعتماد به احتمال زیاد به‌شدت آسیب خورده است. هم آنها که متضرر شده‌اند و هم آنها که منتفع شده‌اند، اکنون احساس می‌کنند دیگر به آن قواعد مألوف بازی نمی‌شود (و بلکه نباید) اعتماد کرد. زیان‌دیدگان خود را در معرض زیان‌های بیشتر می‌بینند و منتفعان در سود بیشتر طمع می‌کنند. این‌چنین، هردو گروه به شکستن قواعد بازی و تغییر آن به نفع خود بیشتر راغب می‌شوند، زیان‌دیدگان برای اینکه جلوی تداوم تهدیدها و ضررهای احتمالی بیشتر را بگیرند و منتفعان برای اینکه نمی‌خواهند امکان کسب سود بیشتر را فروبنهند. این تقریبا همه‌ شرایط شکل‌گیری یک بازی با حاصل جمع صفر است، یک بازی حذفی که علائم آن از حذف سیاسی آغاز می‌شود، و به آسانی می‌تواند به حذف فیزیکی گسترش یابد، حذفی که ممکن است حتی دامن ولیعهد جدید را هم بگیرد.

اما این هم باز آخرین سلسله از گرفتاری‌هایی نیست که با چشم غیرمسلح هم در افق آینده‌ نزدیک این نظام قبیله‌ای و خودکامه می‌توان رصد کرد. بافت سنتی جامعه‌ عربستان سعودی بر اثر تغییر هرم جمعیتی، جنسیتی و تحولات گسترده‌ اجتماعی دچار شکاف‌های معناداری شده است. تنوع شیوه‌های زیست و خواسته‌ها و مطالبات جوانان آشنا با علوم انسانی و اجتماعی، تکنولوژی‌های نرم و سخت، شیوه‌های بدیل سیاست‌ورزی و اداره‌ اقتصاد مهر پایانی بر دوران خلسه‌های رضایت‌آمیز وسیع نهاده است. این تنوع، تنبه و هشیاری اجتماعی پس از تحولات سال‌های اخیر در جهان عرب مضاعف هم شده است. اوضاع دیگر حاشیه‌نشینان عرب خلیج فارس هم چندان متفاوت نیست. این کشورها اکنون همگی روی گسل‌هایی نشسته‌اند که به احتمال زیاد منشأ و مرکز دور بعدی زلزله‌ها و لرزش‌های تند سیاسی‌ـ‌اجتماعی در خاورمیانه خواهد بود.

۲- اکنون جا دارد بپرسیم با عربستان چی «می‌توان» کرد.

برای پاسخ این پرسش، نگاهی اجمالی به موقعیت جمهوری اسلامی ضروری است. جمهوری اسلامی در جایگاه جدید جهانی‌اش که به‌جد مایه‌ نگرانی و شوخ‌چشمی شیوخ حاشیه‌نشین خلیج فارس و رژیم صهیونیستی شده است، به سوی موقعیتی از همکاری جهانی در منطقه در حال حرکت است که نه‌تنها ایران را برای دهه‌ها از چشم‌زخم و دست‌درازی قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی برتر می‌نشاند، بلکه مرکز ثقل نظم و تامین امنیت منطقه را به سوی ایران متمایل می‌کند.(۱)

امکان بالای تحقق این «چرخش بزرگ» و در نتیجه، ارتقای مرتبه‌ جمهوری اسلامی است که سبب شده در یکی دو هفته‌ اخیر، جنگ‌طلبان نام‌و‌نشان‌دار و نزدیک به لابی‌های نئوکان‌ و اسرائیلی‌‌مزاج بر فعالیت خود بیفزایند و مقالاتی تند در نقد مذاکرات جاری هسته‌ای بنویسند و به دولت آمریکا در مورد دنبال کردن مذاکره با ایران هشدار و انذار دهند. نمونه‌ اخیر مطلبی است به قلم سه تن از اعضای انستیتوی سیاست خاور نزدیک واشنگتن (WINEP) که ۲۶ آوریل ۲۰۱۵ در نیویورک‌تایمز منتشر شده است. نویسندگان، که مواضع تند و جنگ‌طلبانه‌شان برضد ایران، همنوا با مؤسسه‌ متبوع‌شان شهره‌ عام و خاص است، کوشش نافرجامی کرده‌اند تا نشان دهند ایران نمی‌تواند سودای احیای امپراتوری را از سر فرو نهد، بنابراین، به‌زعم آنها، توافق هسته‌ای با جمهوری اسلامی به برآمدن این امپراتوری منطقه‌خوار با ماهیتی ضدغربی میدان خواهد داد. هفته‌ پیش هم چارلز کراوت‌همر، نویسنده معروف آمریکایی و ستون‌نویس ثابت واشنگتن پست که دیدگاه‌های‌ سیاسی‌اش، ازجمله ضدیتش با ایران، به مواضع جمهوری‌خواهان نزدیک است، در مقاله‌ای چرخش بزرگ دولت اوباما به سوی ایران را «مداهنه‌ با ایران» نامید و با برشمردن نشانه‌های متعدد و متنوع قدرت گرفتن ایران در منطقه، آرزومندانه این چرخش بزرگ را نافرجام خواند و آن را به علاوه، مایه‌ نگرانی نزدیک‌ترین شرکای منطقه‌ای آمریکا از جمله عربستان سعودی دانست. ابراز این نگرانی‌ها در واقع بهترین نشانه‌ جدی شدن و بالارفتن امکان چرخش بزرگ سیاست خاورمیانه به نفع ایران است. اکنون با در نظر گرفتن چشم‌انداز چنین تغییر بزرگ و ارتقای منزلتی استراتژیک برای ایران، بار دیگر می‌پرسیم با ستیزه‌جویی‌ها و مزاحمت‌های عربستان چه «می‌شود» کرد.

هرچند به نظر می‌رسد برای جمهوری اسلامی ناامن ساختن عربستان یا دست‌کم منابع و منافع این کشور به هیچ روی گزینه‌ای دشوار و دور از دسترس نیست و برای تحقق چنین مقصودی، حتی نیاز به تقابل مستقیم هم نیست زیرا عربستان سعودی آسیب‌پذیرتر از آن است که بی‌ثبات‌ ساختن یا ناامن کردنش یا آسیب زدن به منافع و منابعش نیازی به تمهید مقدماتی پیچیده داشته باشد.اما این رویکرد، خانواده‌ای از سناریوها را پیش رو می‌گذارد که هیچ‌یک پیامدهای مستقیم و غیرمستقیم ناامنی عربستان را برای منطقه و برای ایران در نظر نمی‌گیرد. نظم، ثبات و انسجام شیوخ حاشیه‌نشین خلیج فارس و پادشاهی عربستان، چنان که در این مقاله گذشت، چندان آسیب‌پذیر شده که هر توفانی می‌تواند آن را به‌شدت بحرانی کند. چنین توفانی بنیاد هستی شیوخ حاشیه‌نشین خلیج فارس را هم می‌تواند به باد دهد. اما ناامنی حوزه‌ خلیج فارس به نفع ایران و نیز قدرت‌های جهانی نیست چراکه موج برگشت این ویرانی‌ها می‌تواند هزینه‌های امنیتی ایران و جهان را هم به‌شدت بالا ببرد، از جمله به این دلیل که فعالیت گروه‌های تروریستی نظیر داعش کاملا از کنترل خارج می‌شود.

سناریوی دیگر تقابل هم‌سطح و یک‌به‌یک است که در پایان به سناریوی اول تبدیل خواهد شد.

سناریوی سوم در پیش گرفتن سیاست صبوری بالغانه از افق بالاتر است. سطح عملیاتی و رفتاری این سناریو بسیار شبیه همین سیاستی است که در ماه‌های اخیر از سوی جمهوری اسلامی اتخاذ شده است. پیش‌فرض این سیاست این است که اخیرا عربستان سعودی دست به خطاهای کودکانه‌ای زده است و احتمالا از این پس نیز خواهد زد، خطاهایی که عواقب ویرانگر آن می‌تواند دامنگیر خود عربستان و همسایگانش شود، خطاهایی که باید بالغانه مراقب بود نه به کودک لجوج و سبک‌سر و نه به اطرافیانش صدمه‌ای اساسی بزند.

۳- اکنون می‌توان این پرسش را آسان‌تر جواب داد که «با عربستان چه باید کرد؟»

روشن است که دو سناریوی نخست (یعنی ناامن ساختن عربستان، یا برخورد هم‌عرض و یک‌به‌یک) منافع ملی ایران را تامین نمی‌کنند. جمهوری اسلامی با اعتماد به نفس حاصل از سنجش منافع ملی در بستری از همکاری جهانی در افق «چرخش بزرگ» سیاست در خاورمیانه، می‌تواند بالغانه و از افق بالاتر و آینده‌نگرانه با این بازی‌های کودکانه‌ و سبک‌سرانه (ولی گاه بسیار تحریک‌آمیز و خطرناک) همسایه‌ مهمی مانند عربستان سعودی مواجه شود.

این مواجهه بر سه رکن عمده استوار است:

اول، رفتار کج‌دار و مریز برای تسریع نکردن روند فروپاشی درونی سیاست و حکومت در عربستان به دلایل پیش‌گفته؛ دوم، بیشینه کردن تمهیدات حفاظتی (اقتصادی، سیاسی، نظامی و امنیتی) در منطقه و درون کشور برای تحمل کمترین آسیب از پس‌لرزه‌های زلزله‌ سیاسی آینده‌ در عربستان و دیگر کشورهای حاشیه‌ جنوبی خلیج فارس؛ سوم و از همه مهم‌تر، مشارکت فعال و استراتژیک با قدرت‌های جهانی و فرامنطقه‌ای در معماری سامان نوین خاورمیانه که ناگزیر مرکز ثقل آن به سوی منافع ملی ایران میل خواهد کرد. مذاکراتی که میان ایران و شش قدرت جهانی به‌ویژه آمریکا در جریان است، می‌تواند زمینه‌ساز تامین رکن سوم باشد. تامین رکن دوم نیازمند تدبیر فراقوه‌ای و فراجناحی نظام در زمینه‌ سیاست‌های داخلی به منظور تامین درجات بالاتری از انسجام و اعتماد سیاسی میان جامعه‌ متکثر ایران و نخبگان سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و نیز درون جامعه‌ متکثر نخبگان است. انسجام البته به معنای فروکاستن تکثر به یک صدای واحد نیست، بلکه مستلزم گشایش‌های سیاسی بیشتر و پذیرش فراگیر قواعد منصفانه، دموکراتیک، و قانونی برای گردش قدرت وفق خواست عموم مردم است. تضمین رکن نخست نیز نیازمند پیگیری منسجم و یکپارچه‌ همین دیپلماسی منطقه‌ای مبتنی بر سه رکن پیش‌گفته و توأم با حزم و احتیاط بالغانه‌ای است که در ماه‌های اخیر از سوی دولت جمهوری اسلامی ایران در قبال همسایگان عرب و قدرت‌های جهانی و فرامنطقه‌ای دنبال شده است.

*استاد مدعو اندیشه‌ سیاسی مقایسه‌ای دانشگاه برلین

1- این مطلب را پیش‌تر در سرمقاله‌‌ای با عنوان «چرخش بزرگ: پیامد مذاکرات فراتر از افق توافق هسته‌ای» مورخ 26 فروردین‌ امسال، در همین روزنامه توضیح داده‌ام.

رجوع به سرمقاله ۱۶ فروردین ۱۳۹۴