مردی درحیاط کوچک پاییز در زندان
دنیای اقتصاد، گروه فرهنگ و هنر- به کتاب‌های زیادی سرک می‌کشم. یادنامه‌هایی را زیر و رو می‌کنم و لذت می‌برم. هرکدام گوشه‌ای دارد که در تاریکی افتاده و کسی به آن توجه نمی‌کند. وقتی به نوشته‌ای از شاعر پرآوازه پیرامون خودش برمی‌خورم از خوشحالی پرواز می‌کنم.

«... پدرم،اسمش علی بودو ازآن عطّار-طبیبان بود و اصالتا اهل فهرجیزد بود، امّاکوچ کرده و پـروردۀ خراسـان بود. او زنی داشت به نام مریم، اهل خراسـان، و در ۱۳۰۷ شمسی، هیچ آقایی را که من باشم، در توس خراسان به دامن روزگار افکند.»
علی باقرزادۀ یزدی درخاطراتش می‌نویسد: به خاطر دارم در سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ شمسی، عصرها همراه پدرم، قدم‌زنان به دکّۀ آقاعلی عطّار می‌رفتیم، آقاعلی با دوبرادر کِهترخود، عبّاس و اصغر، دکّه را اداره می‌کرد تا پدرم را می‌دید با یکدیگر از دوران جوانی و روزگاری که از یزد به روسیّۀ تزاری مهاجرت کرده و در سواحل جیحون و شهرهای بخارا و سمرقند و چهارجوی به کار و تجارت پرداخته بودند، سخن می‌گفتند.

پدرم او را آقاعلی‌حسین‌ اُفیاحسین‌زاده می‌نامید و بعدها که بر اثر انقلاب کبیر شوروی و سقوط حکومت تزاری از روسیّه به ایران آمد و شناسنامه گرفت، چون سه برادر بودند، به نام اخوان‌ثالث خوانده شدند (علی، عبّاس، علی‌اصغر) علی، برادر بزرگ او بود و از این جهت دکّان به نام او خوانده می‌شد. (بعدها ایران‌خانم، دختر عبّاس به عقد پسرعمویش مهدی [اخوان‌ثالث] درآمد). پدر من در سال ۱۳۲۶ و پدر او درسال ۱۳۳۳ شمسی به سرای باقی شتافتند.»
در تکمیل یادبود‌های علی باقرزاده، یادداشتی نیز از جعفراخوان‌ثالث، پسرعموی مهدی اخوان به چاپ رسیده است که بخش‌هایی از آن در زیر می‌آید تا روزگار مهدی و ایل و تبارش را بهتر دریابید:

«پدربزرگمان، حسین در یزد، شیرینی‌سازی و قندریزی داشت و در محلّۀ امیرچخماق زندگی می‌کرد. به اصرار برادرش اسماعیل که در مشهد، کشاورزی و باغداری داشت، راهی مشهد شد و در محلهّ اسماعیل‌آباد، نزدیک گلستان، کمک کار برادرش شد که فرزندی نداشت. پسران وی که علی، عبّاس و علی‌اصغر بودند، درموقع گرفتن شناسنامه، نام خانوادگی اخوان‌ثالث را برمی‌گزینند.

علی در دوران جوانی برای تجارت راهی شهر دوشنبۀ تاجیکستان شده و به نام علی‌اُف به کار می‌پردازد. در آنجا مغازه چای‌فروشی داشته، پس از انقلاب بلشویکی که تمام اموالش مصادره می‌شود، دست خالی به مشهد برمی‌‌گردد و با دو برادرش، مغازه‌ای بازمی‌کنند. کم‌کم به طبابت روی می‌آورد و به آقاعلی عطّار نامور می‌گردد. علی در برگشت از روسیّه با دختری مشهدی به نام مریم ازدواج می‌کند و حاصل آن دو پسر به نام‌های مهدی و حسین و دو دختر به نام معصومه و مریم (مهین) است. علی در مغازه‌اش، طبابت نیز می‌کرد و پس از مرگش مغازه به عبّاس واگذار می‌شود و اکنون دست پسرش غلامحسن است.»

پستی و بلندی‌های مردِ در حیاط کوچک پاییز در زندان
مهدی اخوان ثالث (زاده اسفند ۱۳۰۷، مشهد، درگذشته ۴ شهریور ۱۳۶۹، تهران) شاعرخراسانی تهران‌نشین بود. نام و تخلص وی دراشعارش «م. امید» بود و در بین اهل ادب و دوستدارانش که نقل مجالس می‌شود او را بیشتر با این تخلص یاد می‌کنند.. اخوان در مدیوم های مختلفی خود را آزمود اما بعد به سمت شعر حماسی رفت و خود را در آن قالب قوی ساخت. او درون‌مایه ‌های حماسی را در شعرش به کارمی‌گیرد و جنبه‌هایی از این درون‌مایه‌ها را به استعاره و نماد مزین می‌کند. او از نوجوانی قلم به دست گرفت و در آغاز به سمت شعر کلاسیک پارسی یا همان شهر کهن رفت.

در همان روزها در یکی از هنرستان‌های مشهد در رشته آهنگری فارغ‌التحصیل شد و چند سالی از همین رشته روزگار گذراند. بعد از مدتی مهاجرت کرد و در تهران به آموزگاری روی آورد. در سال‌های قبل از انقلاب چندین بار در زندان افتاد و تبعید شد اما شاعر بزرگ زمستان برایش مهم نبود و به کارهای خود ادامه می‌داد و دست از سرودن شعر نکشید. اخوان حتی به سمت رادیو و تلویزیون ملی ایران هم رفت. او در سال ۱۳۵۳ از خوزستان به تهران بازگشت و در رادیو و تلویزیون ملی ایران مشغول به کار شد اما چگونه می‌توانست تدریس را رها کند؛ پس در سال ۱۳۵۶ بار دیگر به سمت تدریس رفت و در دانشگاه‌های معتبر آن زمان تربیت معلم، ملی و تهران مشغول به کار شد و به تدریس شعر سامانی و معاصر پرداخت.

آثار اخوان و شاهکاری به نام «زمستان»
اخوان در طول حیاتش آثار زیادی قلم زد و نخستین دفتر شعرش را با عنوان «ارغنون» در سال ۱۳۳۰ منتشر کرد. از جمله آثار دیگر او می‌توان به «آخر شاهنامه»، «از این اوستا»، «دوزخ اما سرد»، «درحیاط کوچک پاییز در زندان» و ... اشاره کرد. او کتاب‌هایی پیرامون بحث و تحقیق ادبی به نام‌های « نقیضه و نقیضه سازان» و «بدعت‌ها و بدایع نیما یوشیج» را منتشر کرد که حاصل سال‌ها دسترنج او می باشد. قصه‌هایی هم تحت عناوین «پیر و پسرش» و «درخت پیر و جنگل» نوشت که هنوز هم خوانده می‌شود و طرفدارانی دارد.

اگرچه اخوان در دهه بیست خورشیدی فعالیت شعری خود را آغاز کرد، اما تا زمان انتشار دومین دفتر شعرش، «زمستان»، در سال ۱۳۳۶، در محافل ادبی آن روزگار شهرت چندانی نداشت. زمستان او را به اوج برد و همه او را ستایش کردند. این شعر معروفترین شعر اخوان ثالث شد و هنوز هم وقتی اسمی از او به میان می‌آید همه این شعر را به به یاد می‌آورند و قسمت اول «سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت» را زیر لب زمزمه می‌کنند. او این شعر را در جریان کودتای ۲۸ مرداد سرود. شعر دارای دو لایه است: در لایه اول، راوی مشغول توصیف سرمای سوزان آخرین فصل سال است که همه جا را فرا گرفته و هیچ گریزی نیست از سرمای بی‌بدیل زمستان، اما در لایه زیرین راوی یخبندان فضای سیاسی کشور را به تصویر می‌کشد.

تصویرگر متبحر فضای سیاسی زمانه
شاعر در به تصویر کشیدن فضای سیاسی بسیار متبحرانه عمل کرده و استعاره‌ها و تشبیه‌هایی بی‌نظیر را با دل و جان بر کاغذ جاری کرده است. راوی اخوان در شعر زمستان، پس از انتقاد از دیگران که در این سرما سرشان در لاک خودشان است، به انتقاد از نَفَسِ مأیوس کننده خودش می‌پردازد. ظاهرا سرمای زمستان، سر آدمیان را در گریبان خود فرو برده است. آن چنان که برای انسان مجالی جهت ارتباط کلامی و یا حتی مشاهده دوست و آشنا باقی نگذارده است. ظاهرا هوای مه‌آلود و تاریک زمستان باعث می‌شود که نگاه آدمیان به مقابل پای خود خیره شود وگویی بیشتر ازآن توانایی مشاهده ندارد .

از همان ابتدا معلوم است که حکایت سرمای زمستان بهانه‌ای بیش نیست و شاعر قصد دیگری دارد. کوتاهی و محدودیت نگاه آدمیان، تاریکی راه، نبود مناسبات مردمی میان آدمیان و سردی روابط اجتماعی، زمستان دیگری را به ارمغان آورده است که تحمل آن برای هنرمند، برای شاعر، و یا برای هر کس دیگری که به «این» و «اینجا» نمی‌اندیشد، مشکل و مشکل‌تر از زمستان طبیعت است.

زبان شاعر ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم
از ویژگی‌های برجستۀ چکامه‌های آهنگین اخوان، به کار بردن واژگان زیبا و دلچسب بومی در اشعارش است. چنان‌که اگر کتاب‌های شعر او را به دیده ژرف بنگریم، می‌بینیم هرکجا که بایسته و شایسته دانسته، از این واژگان سود برده است. در این باره محسن میهن‌دوست در مقالۀ «ردّ پای فرهنگ عامّه در ذهنیّت شعر اخوان» می‌نویسد:
«اخوان نه تنها به سبب عِرق قومی‌‌اش از فولکلور بهره می‌برد، بل به سبب شکل بیان شعری‌اش که از با استحکام‌ترین استخوان‌بندیِ شعری مایه گرفته است، به سراغ «سِدر کهنسال» و «جان خواهر» می‌رود.»

pic1


از طرفی در قصاید او واژه‌ها نقش مهمی دارند. دامنه واژه‌های قصاید اخوان بسیارگسترده است؛ از واژه‌های کهن و متروک زبان فارسی تا واژه‌های دور و دشوار عربی و ترکیبات امروزی هم در شعر او به چشم می‌خورد.
هر شاعر بزرگ و خلاق با بهره‌گیری از توان زبانی و به کمک نیروی تخیل خود خلاقیت‌هایی در عرصه زبان می‌آفریند و با این کار بر غنای زبان می‌افزاید و باعث پویایی زبان می‌شود. اخوان هم، گاه به مشابه‌سازی طبق قواعد رایج زبان و گاهی هم برخلاف قواعد رایج، ترکیباتی ساخته است و اینگونه بخشی از خلاقیت‌های هنری خود را به نمایش گذاشته است. از طرفی دیگر زبان اخوان سخت پایبند به اصول و قواعد زبان خراسانی است و بسیاری از مشخصه‌های نحوی سبک خراسانی را به شکل برجسته و شاخص در قصایدش می‌توان یافت.

اندوخته‌های فرهنگی بهترین امید
اکثر شعرای بزرگ معاصر افراد بامطالعه و دقیقی بوده‌اند تا جایی که دستی در شعر و مدیوم دیگر داشته‌اند از جمله: شاملو، اخوان، نیما، قیصر و... گاهی این حجم اطلاعات در شعر شاعران ریزش می‌کند. مانند: دکتر شفیعی کدکنی و گاهی شاعر جلوی این ریزش را می‌گیرد، مانند: دکتر قیصرامین پور. مطالعات اخوان در شعرش ریزش داشته ولی به‌گونه‌ای نبوده که این ریزش دانش‌نمایی و اظهار فضل (مثل خاقانی) باشد چرا که اخوان زمستان به هیچ وجه نمی‌تواند خودنمایی بکند آن هم کسی که در شعرهای مختلف «من» خود را زیر سوال می‌برد.

pic۲


مطالعات اخوان در زمینه ایران باستان به ویژه فرهنگ مزدکی و زرتشتی تاثیر فراوانی در زندگی او داشته تا جایی که او نام فرزندان خود را هم از آنجا انتخاب می‌کند. او از فرهنگ شیعی بسیار استفاده کرده و عدالت‌خواهی که در شعرش رخ نشان می‌دهد براساس آیین و فرهنگ فردوسی می‌باشد.

اما شاعر «دوزخ اما سرد» در فرهنگ غربی تخصصی نداشته و فقط اشارات کوچکی به فرهنگ مسیحیت دارد. زبان انگلیسی در دوران زیستن فرانگرفته و به سمت آن نرفته است که از نظر استاد قهرمان، در ایرانی و ملی بودن شعرش تاثیر زیادی گذاشته است. اثری از سبک هندی در اشعارش دیده نمی‌شود اما به شاهنامه و سبک خراسانی بسیار توجه دارد.

با اینکه در سبک هندی مطالعات زیادی داشته و کتاب‌های زیادی را زیر و رو کرده است و یکی از علایق‌اش بوده اما این خواندن‌ها در شعرش بازتابی نداشته و ردی از آن دیده نمی‌شود. یک نوع نظیره‌گویی یا مقابله با فردوسی داشته که در ادبیات ایران کسی به این قدرتمندی از پس این کار بر نیامده است و «خوان هشتم» حاصل همین تلاش است.

منابع :
چشم‌انداز شعر نو فارسی: حمید زرّین‌کوب
باغ بی‌برگی، یادنامۀ مهدی اخوان ثالث: مرتضی کاخی
تاملی در زبان قصاید اخوان ثالث: حجت الله بهمنی مطلق و تقی پورنامداریان
همراه آن لحظه‌های گریزان / مقالات دربارۀ زندگی و آثار مهدی اخوان ثالث