آل پاچینو: زندگی برای من پول نیست
مترجم: آناهیتا جمشیدنژاد
هرچه در جدال با زندگی سرسخت‌تر باشید، پیروزی شما قطعی‌تر خواهد بود. هر هدفی ارزش خود را دارد و برای به‌دست آوردن آن هدف، جدالی که پیش رو دارید ارزشمند است. شما می‌توانید همیشه لبخند بزنید؛ نقاط قوت، اراده و جرات خود را به‌کار بگیرید یا اینکه به سلول محدود زندگی آرام خود بازگردید و داستان‌های موفقیت افراد مشهور را تشویق و تمجید کنید.
یکی از افرادی که داستان زندگی‌اش می‌تواند الهام‌بخش میلیون‌ها نفر باشد، آل‌پاچینو بازیگر مشهور سینمای آمریکا است. او یک بار برنده جایزه اسکار و دو بار برنده جایزه بفتا شده است؛ همچنین 3 بار جایزه گلدن گلوب را با خود به خانه برده است. آل‌پاچینو در کودکی به شدت خجالتی و درون‌گرا بود. جالب است بدانید که او در 17 سالگی از مدرسه هنرهای نمایشی اخراج شد، اما اینها انگیزه او برای بازیگر شدن را هرگز کم نکرد. طی آن سال‌ها او شغل‌های رده پایین مانند پادویی یا متصدی پست را تجربه کرد. دوره‌هایی در زندگی او بود که کنترل همه چیز از دستش خارج شده بود. شغل ثابت، پول کافی یا جای مشخصی برای زندگی نداشت. او اکنون علاوه‌بر اینکه یک بازیگر مشهور است، به‌عنوان یک کارگردان خلاق هم شناخته می‌شود.

او می‌گوید: من یاد گرفتم که باید با شهرت زندگی کنم. سال‌ها است که من در یک مغازه خواربارفروشی یا مترو دیده نشده‌ام. برای بچه‌هایم دشوار است که با من در انظار عمومی ظاهر شوند. اکنون شهرت من نسبت به 20 سال گذشته متفاوت است؛ اگر وقت اندکی برای بودن در جایی داشته باشم و شناخته نشوم، برای من نعمت بزرگی خواهد بود.
همه چیز برای من مربوط به پول نیست. در جوانی بارها پیش آمده بود که می‌توانستم از پول استفاده کنم: بعد از دانشکده اغلب بیکار بودم و برای چند روز جلوی یک مغازه می‌خوابیدم، اما هرگز مادی‌گرا نبوده‌ام، البته موقعیت کنونی من ایجاب می‌کند که اندکی مصرف‌گرا باشم، در واقع سبک زندگی من را به این راه سوق داد.پدربزرگ من، جیمز گراردی، در مورد کار به من آموخت. او یک گچکار بود و کار کردن، هر نوع کار کردن، برای او نوعی تفریح محسوب می‌شد و لذت کار چیزی بود که من را به ادامه وامی‌داشت.

معلمان من معتقد بودند که من به یک پدر نیاز داشتم. من یک نوجوان خارج از کنترل نبودم، اما داشتم به این قضیه نزدیک می‌شدم. وقتی دو سالم بود، والدینم از هم جدا شدند و پدر من از آن زمان در زندگی من حضور نداشت. من و مادرم برای زندگی با پدربزرگ و مادربزرگم به محله فقیرنشینی در نیویورک رفتیم و من در آنجا بزرگ شدم.
من می‌خواستم با فرزندانم متفاوت رفتار کنم (جولی، 25 ساله، دوقلوها آنتون و اولویا، 14 ساله). من می‌خواستم نسبت به آنها مسوولیت‌پذیر باشم؛ بنابراین زمانم را بین کار و زندگی تقسیم کردم.
فرزندانم چشم‌انداز زندگی من را تغییر دادند. بازیگری می‌توانست برای من همه‌چیز باشد؛ اکنون به‌دلیل بچه‌هایم، بازیگری بخش کوچکی از زندگی من شده است.
من دوستانم را از دست نداده‌ام. ما همگی می‌توانیم در زندگی‌ یا شغل‌مان درگیر شویم، اما دریافته‌ام که همیشه سرسختی خاصی برای دوستی مورد نیاز است.

بدترین اتفاق زندگی من از دست دادن مادرم، رز و پدربزرگم بود؛ آنها در فاصله یکسال از یکدیگر فوت کردند. من 22 ساله بودم و دو نفر از تاثیرگذارترین انسان‌های زندگی من از دنیا رفتند و من در ورطه سقوط کشیده شدم و به زندگی ناسالمی روی آوردم. من دهه 70 زندگیم را از دست دادم، اما سپس در سال 1977 این نوع زندگی را رها کردم و تصمیم گرفتم که روی کار تمرکز کنم.
من ارزش و قدرت رسانه‌های اجتماعی را درک می‌کنم گرچه خودم خیلی از آنها استفاده نمی‌کنم. من یک صفحه فیس‌بوک دارم که ۴/ ۵ میلیون نفر آن را لایک کرده‌اند. این به چه معناست؟ نمی‌دانم، گرچه من موافق نیستم که این گونه رسانه‌ها برای رساندن پیام مفید هستند.

مایکل کورلئونه در فیلم پدرخوانده مشکل‌ترین نقشی بود که بازی کرده‌ام. من او را به‌عنوان یک گنگستر نمی‌دیدم؛ احساس می‌کردم قدرت او در کیفیت معماگونه نهفته بود. متاسفانه استودیو نمی‌توانست این مساله را در ابتدا ببیند و درصدد بودند که من را اخراج کنند و هیچ فرد دیگری به‌جز فرانسیس فورد کاپولا من را برای این نقش نمی‌خواست.
پدربزرگ و مادربزرگ من از شهری از سیسیل با نام کارلئون آمده بودند. تقدیر؟ بله شاید. خیلی غریب است، اما زندگی پیچ و خم زیادی دارد.
مردم فکر می‌کنند بین من و رابرت دنیرو رقابت وجود دارد. من می‌دانم که بابی(نام مستعار دنیرو) خیلی خوب است. او برای من یک دوست است و ما با هم نکات مشترک زیادی داریم. من عاشق نقش‌های کمدی او هستم؛ او واقعا یک نابغه است.

من معتقدم با بهترین توانایی‌هایم کار کرده‌ام و این دلیل سماجت من است. تا زمانی که اشتیاق به هنر دارید، به‌کار کردن ادامه دهید، چرا که سنتان در گذر و فرصت‌هایتان اندک است.

منبع: the guardian