تاثیر برخورد مدیران بر بهره‌وری سازمان

نویسنده: اسکات برکان

مترجم: سید حسین علوی لنگرودی

منبع:Strategic Management Journal

شاید مهم‌ترین اشتباهی که مدیران تازه کار مرتکب می‌شوند، خودبزرگ بینی و غرور است. آنها فکر می‌کنند که تمام دنیا زیر پایشان است، چرا که توانسته‌اند به مقام رفیع مدیریت ارتقا یابند و عنوان مدیر را یدک بکشند و پشت میز بزرگ و احترام‌برانگیز مدیریت یک سازمان یا شرکت مستقر شده‌اند که کسی را یارای برکناری‌شان نیست، درحالیکه به هیچ عنوان چنین نیست. در واقع اگرچه مدیر شدن برای خیلی‌ها، عامل کسب احترام و عزت است و بالا رفتن از نردبان ترقی، اما مدیران تازه کار باید بدانند و هوشیار باشند که یک مدیر خوب بودن تفاوت‌های بسیاری با یک کارمند یا کارگر خوب بودن دارد و راه موفقیت در آن بسیار دشوارتر و پیچیده‌تر است. در واقع، مدیر خوب و باکفایت، متاع کمیابی است که در هر دکان و بازاری نمی‌توان آن را یافت. حال اگر کسی می‌خواهد مدیر خوب و کارآمدی باشد و هنوز در ابتدای راه است، خواندن این مقاله و تامل روی محتوای آن می‌تواند تا حد زیادی به او در پیدا کردن راه درست کمک کند.

چرا مدیران، متفاوت هستند؟

شما مدیران تازه کار باید بدانید که هنگامی که عنوان یا ابلاغ «مدیر» را دریافت می‌کنید، دیگران به شما متکی می‌شوند و به شما به عنوان رهبر، راهنما و مشاور خود و از همه مهمتر دوست خود می‌نگرند. آنها از شما توقع دارند تا در یافتن مسیر شغلی درست و حفظ امنیت شغلی‌شان کمک کنید. در واقع شما نقش تعیین‌کننده‌ای در شادی و موفقیت آنها در کار و زندگی‌شان ایفا خواهید کرد و همین مسوولیت هاست که مدیریت را به حرفه‌ای پرچالش و پیچیده و حساس تبدیل کرده است. بنابراین باید بدانید این مساله چندان اهمیتی ندارد که شما قبل از مدیر شدن چقدر موفق و کارآمد بوده‌اید و اینکه باید آگاه باشید که حتی بهترین برنامه‌ریزان، بازاریابان و طراحان نیز پس از ورود به حوزه مدیریت با چالش‌ها و دشواری‌هایی روبه‌رو شده‌اند که برای آنها بی سابقه و غافلگیرکننده بوده و استرس‌ها و مسوولیت‌های سنگینی را بر آنها تحمیل کرده است که در برخی موارد به شکست‌های هولناکی برای آنها منتهی شده است.

بخشی از این چالش‌ها از آنجا ناشی می‌شود که زیردستان یک مدیر که تحت نظر و فرامین او کار می‌کنند، درک و شناخت درستی از ماهیت شغلی و مسوولیت‌های مدیران مافوق خود ندارند و نمی‌دانند مدیران در شرکت چه می‌کنند و چه نقشی را ایفا کنند، بنابراین یک مدیر موفق کسی است که مانند یک پدر و محافظت کننده ایفای نقش کرده و به نیابت از دیگران یکسری کارها و مسوولیت‌ها را به انجام می‌رساند. به عبارت دیگر، مدیر باید الهام بخش و الگوی زیردستانش باشد و به فعالیت‌ها و تصمیمات آنها، جهت و روح ببخشد؛ درحالی‌که اگر مدیری دارای روحیات خودخواهانه و خودبزرگ بینانه باشد، نمی‌تواند چنین کارکردی داشته باشد.

واقعیت آن است که تصمیماتی که یک مدیر در جریان فعالیت‌های روزمره‌اش می‌گیرد، تاثیر شگرفی بر کار و زندگی زیردستانش دارد و لذا هر گونه اشتباه و لغزشی در این زمینه می‌تواند هم برای خود او و هم زیردستانش دردسر ساز شود. پس همه مدیران تازه کار باید متوجه باشند که در کنار مزایا و پاداش‌های قابل توجه و دلفریبی که پس از مدیر شدن نصیب شان می‌شود، یکسری چالش‌ها و تهدید‌ها نیز در مسیر کاری‌شان انتظارشان را می‌کشند که در صورت بی‌توجهی و آمادگی به آنها ضربه خواهد زد.

به‌طور کلی، هنر یک مدیر موفق این است که با جمع کردن یک گروه زبده و هماهنگ از کارکنان در کنار هم، زمینه مساعدی را برای انجام کارهای بزرگی فراهم آورد که انجامشان از عهده یک نفر خارج است. علاوه‌بر این باید دانست که موفقیت‌های یک تیم یا سازمان فقط به حساب مدیر و رهبر آن نوشته نمی‌شود، بلکه همه اعضای گروه از آن موفقیت احساس غرور و سربلندی خواهند کرد. پس مدیران تازه کار باید هوشیار باشند که در زمره مدیران پرشماری قرار نگیرند که مست باده قدرت و مقام خود شده و در نهایت نیز دچار شکست‌ها و ناکامی‌های فاحشی می‌شوند و باید پست خود را با سرافکندگی ترک کنند. علاوه‌بر این مدیران تازه کار باید بدانند که اگر محبوب زیردستان خود نباشند یا بدتر اینکه زیردستانشان از آنها متنفر باشند، هیچ گاه موفق نخواهند شد. و چه بسیارند مدیرانی که به علت یک شروع بد در نخستین تجربه مدیریتی خود آنچنان بد عمل کرده‌اند که خیلی زود هم مقامشان را از دست داده‌اند و هم برای همیشه به حاشیه رانده شده‌اند یا از شرکت و سازمان به‌طور کلی طرد شده‌اند. حال سوال اینجاست که چه باید کرد تا به چنین سرنوشتی دچار نشد.

یک شروع خوب

مدیران تازه کار باید یک لیست کامل و حاوی جزئیات در مورد مدیران و روسای پیش از خود تهیه کنند و برای هر کدام از آنها یک پرونده ویژه تشکیل دهند که در آن، فاکتور‌ها و عوامل موفقیت و عدم موفقیت پیشینیان آنها مشخص شده باشد. در مرحله بعد آنها باید خود را به جای مدیران پیشین تصور کرده و در ذهن خود به جای آنها تصمیم بگیرند و به این فکر کنند که اگر جای آنها بودند چه می‌کردند و چگونه عمل می‌کردند. علاوه‌بر این آنها باید از موفقیت‌ها و ناکامی‌های پیشینیان خود درس گرفته و از تکرار اشتباهات گذشته اجتناب و برای تکرار موفقیت‌های آینده برنامه‌ریزی کنند.آنها باید همیشه از خود بپرسند که آیا رفتار مدیران سابق با زیردستانشان درست و مطلوب بوده یا نه؟ و اینکه آیا آنها توانسته بودند تاثیر مثبتی بر زیردستان خود داشته باشند و آنها را به سمت کار بیشتر و بهتر سوق دهند یا خیر؟ آیا آنها توانسته‌اند اعتماد کامل کارمندانشان را به خود جلب کنند و به این وسیله چیزهای جدیدی به آنها بیاموزند؟ آیا به آنها احترام کافی می‌گذاشتند یا با بی‌احترامی و فقط بر اساس زنجیره فرمان و آمرانه با آنها برخورد کرده‌اند و اگر چنین بوده واکنش زیردستان چگونه بوده است؟