پشت پرده انقلاب مصر: دیکتاتوری بدون توسعه

مایکل شومن

مترجم: جعفر خیرخواهان

منبع: رستاک

من در ماه نوامبر ۲۰۱۰ در قاهره بودم و یکی از دوستانم به نام حسن با مهربانی مرا به خانه‌اش برای صرف شام دعوت کرد. حسن عضو طبقه فرادستان ثروتمند نیست؛ اما در بین فقیر‌ترین مصری‌ها نیز جای نمی‌گیرد (دخترش یک گوشی جدید پیشرفته موبایل دارد.) زمانی که از خیابان‌ها می‌گذشتیم و وارد بلوک آپارتمانی وی شدیم، من از آنچه دیدم بهت‌زده شدم- انبوهی از زباله‌ها که کنار خیابان ردیف شده بود. منظور تکه‌های زباله‌ای نبود که از پنجره خودرو‌ها به بیرون پرت شده باشد، بلکه بسته‌های زباله‌هایی که ساکنان محله تلنبار کرده بودند در انتظار اینکه کسی بیاید و جمعشان کند. ظاهرا جمع‌آوری زباله خیلی کم اتفاق می‌افتد. زباله‌های درون نایلون‌های سفید، جوی آب را مثل تکه‌های برف پوشانده بودند.

این یک نمونه از وضعیت زندگی مردم در قاهره است. آیا باید شگفت‌زده شد که عموم مصری‌ها این قدر خشمگین باشند؟ اگر کسی بخواهد دیکتاتور باشد دست کم زباله‌ها را جمع‌آوری می‌کند. به بیان دیگر، اگر مردم را از آزادی‌های مدنی محروم می‌سازید به نفعتان است که توسعه اقتصادی از قبیل شغل، افزایش درآمد و فرصت‌های جدید را به آن‌ها بدهید. می‌توان حدس زد شکست نهایی رژیم در آستانه فروپاشی حسنی مبارک این است که باعث شد کشورش بسیار عقب‌تر از بقیه جهان نوظهور باقی بماند.

هنگامی که مبارک در ۱۹۸۱ رییس‌جمهور شد، تولید ناخالص داخلی (GDP) سرانه مصر ۵۱۴ دلار بود. در سال ۲۰۰۹ این متغیر به ۲۲۷۰ دلار رشد کرد که بیش از چهار برابر است. این رقم خیلی بدی نیست. عملکرد مصر تقریبا شبیه عملکرد اندونزی است (که دومی باید جمعیت بسیار بیشتری را اداره کند) اما سابقه مبارک به حد کافی خوب نیست. چین در ۱۹۸۱ بسیار فقیر‌تر از مصر بود و GDP سرانه فقط ۱۹۵ دلاری داشت، اما در سال ۲۰۰۹ این شاخص ۱۹ برابر شده و به ۳۷۴۴ دلار جهش کرد. تایلند طی همین دوره با بیش از پنج برابر افزایش، GDP سرانه خود را به ۳۹۰۰ دلار رساند.

مشکل مبارک این است که هرگز نخواست و نتوانست به رشد عظیمی که اقتصادهای به سرعت در حال گسترش آسیا تجربه کردند برسد، نرخ‌هایی که هر سال بین ۷ تا ۱۰ درصد است. مصر در سال‌های اخیر و پس از اصلاحاتی که در زمینه آزادی‌سازی تجارت، کاهش مالیات شرکت‌ها و بازسازی بخش مالی کرد تا حدی بهتر عمل کرده است. GDP مصر بین سال‌های ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۸ با ۷ درصد رشد بسیار شبیه آسیایی‌ها شد که در سال ۲۰۰۹ با اندکی افت به ۴/۷ درصد رسید. این نرخ‌‌ها بالا‌تر از رشدهای ۳ تا ۴ درصدی سال‌های پیش‌تر است، اما رابطه مصر با اقتصاد جهانی هنوز هم نسبتا اندک است. سهم صادرات در GDP از ۳۳ درصد در ۱۹۸۱ به فقط ۲۵ درصد در ۲۰۰۹ کاهش یافت. این جهش اندک رشد به حدی نبود که زندگی عامه مردم را بهتر سازد. بیکاری در سطح بالای ۸ تا ۱۱ درصد باقی مانده است (که نرخ بیکاری جوانان در سطح بسیار بالا‌تر ۳۰ درصد است). بر پایه برآورد بانک جهانی حدود ۱۸ درصد جمعیت هنوز زیر خط فقر زندگی می‌کنند (که در برخی مناطق روستایی به ۴۰ درصد هم می‌رسد) در شرایطی که ۲۰ درصد جمعیت نیز در مرز فقر هستند و نشانه میزان بالای نااطمینانی اقتصادی است. مصر همچنین در برخی شاخص‌های مهم اجتماعی عقب است. نرخ سواد در چین و تایلند بالای ۹۰ درصد است که این نرخ در مصر به ۷۰ درصد هم نمی‌رسد.

نقاط ضعف مبارک، نمادی از ضعف‌ها در سرتاسر جهان عرب است. در حالی که شرق آسیا و نیز آمریکای لاتین روی نقاط قوت خود سرمایه‌گذاری کرده و آنها را بیشتر می‌کنند و نقش مهم‌تری در اقتصاد جهانی پیدا کرده‌اند، خاورمیانه در خارج از جریان جهانی شدن قرار گرفته است و تاثیر آن بر اقتصاد جهان معمولا به بخش نفت محدود می‌شود. نتیجه این شده است که منطقه خاورمیانه از برخی جنبه‌ها با گذشت زمان هیچ حرکتی نکرده است. برای مثال تلاش‌های فقرزدایی را مقایسه کنید. آمارهای بانک جهانی نشان می‌دهد با اینکه ۴۰ درصد مردم اقتصادهای نوظهور شرق آسیا در سال ۲۰۰۵ کمتر از ۲ دلار در روز درآمد داشتند، اما این سهم نسبت به ۹۳ درصد در ۱۹۸۱ به شدت کمتر شده است. در خاورمیانه و شمال آفریقا مردم کمتری زیر خط فقر هستند - در واقع فقط ۱۹ درصد- اما طی ۳۰ سال گذشته به ندرت پیشرفتی صورت گرفته است. در ۱۹۸۱ در این منطقه ۲۹ درصد با درآمد کمتر از ۲ دلار زندگی می‌کردند. به همین دلیل است که شهروندان خاورمیانه از تونس تا مصر علیه دولت‌هایشان شروع به راهپیمایی می‌کنند. آنها از مواهب رشد اقتصادی که خیل عظیمی از بقیه مردم سیاره زمین از آن برخوردار شده‌اند، کنار گذاشته شده‌اند.

و حتی زمانی که مردم مصر به سختی کار می‌کنند، خود را به آب و آتش زده و موفق می‌شوند تکه نانی به کف آورند با فساد موجود در کشور از دستشان ربوده می‌شود. در بازدید ماه نوامبر به مصر، من و همسرم یک تاکسی به مبلغ ۴۵۰ پوند مصری (حدود ۸۰ دلار) کرایه کردیم تا ما را از لوکسو به آسوان ببرد. هر ۲۰ تا ۳۰ دقیقه، از یک ایست بازرسی پلیس عبور می‌کردیم که افسران به راننده می‌گفتند پول چایشان را بدهد. این‌‌ همان درخواست علنی برای رشوه گرفتن بود. راننده یک اسکناس به آنها می‌داد. سپس یک پلیس خودرو را متوقف کرد با این ادعا که سرعت بالایی داشته (که اینطور نبود) و با دادن یک برگ جریمه تقلبی ۱۵۰ پوند از راننده گرفت. در پایان سفر، فقط بخشی از پولی که ما به راننده داده بودیم برایش باقی ماند. من چنان احساس بدی پیدا کردم که مبلغ دیگری برای جبران پول از دست داده به خاطر فساد پلیس به او دادم.

هوشمندی دنگ شیائوپینگ اصلاحگر بزرگ اقتصادی چین این بود که رابطه بین دیکتاتوری و توسعه را تشخیص داد. در انتهای دهه ۱۹۷۰ وقتی اصلاحات بازارمدار چین شروع شد، دنگ و سایر رهبران سالخورده حزب کمونیست نگران این بودند که با خیزشی از جمعیت گرفتارشده در بدبختی کامل پس از ۳۰ سال سیاست‌های غلط اقتصادی روبه‌رو شوند. دنگ با دادن شغل و زندگی بهتر به مردم عادی چین، آینده حزب کمونیست را برای مدتی بیمه کرد. به بیان دیگر، دنگ یک معامله بزرگ با مردم چین کرد:‌ ای مردم به حکومت ما گردن نهید و ما شما را ثروتمند خواهیم کرد. نسخه مبارک پنجاه درصد شبیه آن بود:‌ای مردم به حکومت من گردن نهید و من در عوض هیچ چیز به شما نخواهم داد. تا اینجا که چینی‌ها پیشنهاد دنگ را پذیرفته‌اند، اما آنطور که در مصر دیده می‌شود مصری‌ها حالا دیگر هیچ اهمیتی به مبارک نمی‌دهند.

من نمی‌گویم که مبارک دیکتاتور حتی اگر سیاست‌هایی را اجرا کرده بود که برای مصری‌های معمولی شغل، خودرو و خانه می‌آورد باز هم می‌توانست جان سالم به‌در برد. رژیم‌های اقتدارگرا در مکان‌هایی مثل کره جنوبی و اندونزی، با وجود موفقیتشان در توسعه اقتصادی که برای ملت ارمغان آوردند نیز سرانجام با اعتراضات مردم خشمگین از صحنه روزگار محو شدند، اما اگر مبارک و سایر رهبران جهان عرب به کیف پول مردم (و نه فقط به کیف پول خودشان) اهمیت بیشتری داده بودند، فکر می‌کنم منصفانه است که بگوییم مسیر رویدادهای سیاسی در منطقه احتمالا امروز به نحو بسیار متفاوتی شکل می‌گرفت.