ازدحام در چهار باغ و کوه صفه
گروه تاریخ و اقتصاد: چنانچه عادت اهالی ایران، خاصه اصفهان است، در سیزدهم ماه فروردین به تفرج و گردش و تماشا گذشت، در این روز طرف خیابان چهارباغ و کنار زاینده‌رود جمعیت فوق‌العاده بود، خصوصا کوه صفه، که سال‌ها بود قرق و قدغن از ذهاب و ایاب بود. اغلب اهالی به کوه صفه حرکت داشته، به‌طوری جمعیت و ازدحام بود که خط بالا رفتن به کوه را که از دور سیر می‌‌کردند، خط سیاهی به نظر نمودار بود که از بالای کوه تا روی پل، که از بناهای الله‌وردی‌خان است که در زمان شاه عباس صفوی ساخته شده، اتصال داشت.

در این جمعیت پنج شش نفر از اهالی شهرهای اطراف در حالت مستی بنای عربده و فحاشی نهاده و یک نفر را از بلندی به زیر انداخته که صورت او مجروح شده. عابرین سبیل(رهگذران) که این حرکت دیدند اطراف آنها را گرفته مستان را دستگیر کردند و بازوها بسته از طرف پل خواجو، به شهر می‌‌آورند. از طرف دیگر همشهریان آن افراد، با جمعیت حرکت نموده، اواسط چهارباغ خواجو مقابل شدند. چند تیر تفنگ در میان جمعیت انداختند. چون طرف مقابل مستعد نزاع و حرب نبودند، به‌زودی دست از مستان برداشته، حضرات گرفتاران خود را برداشته به محل خود بردند و در بین راه به مردم خارجه هم خیلی هتاکی و فحاشی نمودند. باز هم ـ بحمدالله ـ به خوبی گذشت. که اگر یک نفر از آن طرف متعرض آنها شده بود و به مدافعه برخاسته بود، خون‌ها ریخته و نفوس عدیده تلف می‌‌شدند. 1


در آغوش طبیعت زیبا

مردم اصفهان روز سیزده به در را در پارک‌ها و کناره‌های زاینده‌رود و در مزارع و باغات سرسبز و پر از سبزه و شکوفه گذرانیدند. از اول وقت صبحگاه سیل اتومبیل‌ها و تاکسی‌ها به سوی نقاط سرسبز و مزارع خارج شهر روان گردید و آنها که اتومبیل در اختیار نداشتند، پیاده و با وسایل لازمه برای گردش به سوی پارک‌های زیبای شهر و کناره‌های زاینده‌رود به حرکت در آمدند. سیل جمعیت در بسیاری از نقاط به قدری بود که رفت و آمد به سختی انجام می‌گرفت زیرا هنوز چند ساعتی از صبحگاه روز سیزده نگذشته که کمتر کسی در خانه و منزل باقی مانده و سیزده به در بیرون نرفته بود.

در پارک‌ها بساط نشستن و پایکوبی به راه و سفره‌های رنگین با اغذیه و اشربه رنگارنگ گسترده شده بود. اتفاقا هوا بسیار مطبوع و عالی بود و کوچک‌ترین ناراحتی برای سیزده‌به‌در کن‌ها فراهم نساخت. دوستان و آشنایان و شاید کسانی که درعرض سال به علت اشتغالات زیاد کمتر می‌توانند یکدیگر را ملاقات و تجدید دیداری بنمایند، برای گردش و تفریح روز سیزده با یکدیگر قول و قرار گردش دسته جمعی گذارده بودند.

یکی از سنت‌های روز سیزده به در اجتماع همه خویشان و نزدیکان برای گشت و گذار به دامان طبیعت و دشت و دمن است. حتی آنها که دلخوری‌ها و نگرانی‌ها و ناراحتی‌ها از هم دارند، دور ریختن کینه‌ها را برای روز سیزده قرار می‌دهند و معتقدند که نحوست و دلتنگی‌ها را می‌توان در روز سیزده به دور ریخت. شلوغ‌ترین نقاط برای سیزده به در کن‌ها در اصفهان، پارک‌ها، دشت‌ها و باغات اطراف شهر بود. هر جا می‌رفتیم صدای ساز و دنبک بلند و رقص و پایکوبی برقرار بود. اتومبیل‌ها مانند خط زنجیر پشت‌سر هم به خارج شهر در حرکت و در درون آنها تعداد زیادی زن و بچه و دختر و پسر عازم گذرانیدن روز سیزده در دامان طبیعت بودند. خوشبختانه بر اثر پیش‌بینی‌های لازم همه مسیرهای ایاب و ذهاب با وجود انبوه اتومبیل‌ها، از نظم بسیار جالب توجهی برخوردار و مامورین بسیار مواظب بودند که بی‌احتیاطی و قانون‌شکنی و بی‌نظمی از سوی رانندگان اتفاق نیفتد.

در دنیا مرسوم است که مردم در یک روزی، نظیر سیزده نوروز ما، حرف‌های بزرگ‌بزرگ بر زبان آورده و بعد عنوان دروغ سال را به آن می‌چسبانند. در روز سیزده که ما این طرف و آن طرف می‌رفتیم از کسی حرف شاخ و برگ‌داری نشنیدیم و دیدیم کسی دروغ بزرگی به ما تحویل نمی‌دهد. ناچار ما در چند جا شروع کردیم به خلق‌الله دروغ بزرگ، بزرگ تحویل دادن. مثلا در یکی از پارک‌ها دیدم عده‌ای نان و ماست و سبزی و به اصطلاح ناهار حاضری دارند و گفتیم «چرا از پختنی خبری نیست؟» گفتند «گوشت بومی که نیست و یخ‌زده هم ذبحش اسلامی نیست و خودش هم چون بو می‌دهد ما نمی‌خوریم.» اینجا هم یک دروغ شاخدار تحویل دادیم. گفتیم «آقایان! اولا ذبحش صحیح است زیرا ذبح‌کننده از خود ماست! و در ثانی اصلا اینها گوشت یخ‌زده نیستند. بلکه گوشت بومی می‌باشد و همین حالا بروید مقداری بخرید که بدون پختنی روایت است که نحوست سیزده معده را قلقلک خواهد داد!» چون از این دسته هم گذشتیم رفقا از خنده دلی از عزا در آوردند و گفتند «اولی را طرف شاید باور کند، اما قسمت دوم که یخ‌زده نیست با این همه یخ‌زدگی چگونه باورشان می‌شود؟»

ما همچنان دنبال ویژگی‌های سیزده‌به‌در می‌گشتیم که به خط زنجیر اتومبیل‌ها در غروب بر خوردیم و فهمیدیم که واقعا در اصفهان چقدر اتومبیل وجود دارد. از اتومبیل آخرین سیستم دیدیم تا سه‌چرخه که همه مسافر سیزده حمل می‌کردند و مانند کارناوال پشت سر هم با نشاط پیش می‌رفتند. مامورین راهنمایی واقعا در این روز و پلیس راه در خارج شهر، حقیقتا در مراقبت اعجاز کردند و هیچ‌کس نتوانست کوچک‌ترین ناراحتی برای کسی به وجود آورد و نحوست سیزده گریبانگیر شود. فقط مخلص که از صبح به پرسه زدن و این طرف و آن طرف رفتن دنبال خبر داغ سیزده‌به‌در می‌گشتم یک وقت دیدم غروب شده و نه دروغ پر تب و تاب سال را برای خوانندگان عزیز تهیه کرده‌ام و نه کسی را دیدم که بداند امروز روز دروغ سال گفتن است.

وقتی به منزل آمدم و با اعتراض والده آقا مصطفی روبه‌رو شدم که گفت «تمام روز کجا بودی؟» دیدم حالا وقت اختراع دروغ سال است و گفتم «آپاندیسم درد گرفت و رفتم بیمارستان عمل کردم! » گفت «برو شکر خدا کن نحوست سیزده دامنت را نگرفت و جناب عزرائیل یقه‌ات را نچسبید» فهمیدم دروغ مرا باور کرده است گفتم «با این دکترهای حاذق و مجرب، عزرائیل کجا وقت دارد سر وقت بیمارها برود. خود آقایان البته بعضی از آنها پدرجد عزرائیل هستند.»۲

منابع:

۱- روزنامه انجمن مقدس ملی اصفهان، ش ۱۴، ۱۷ فروردین ۱۲۸۶

۲- روزنامه راه نجات، ۱۴ فروردین ۱۳۵۷