تبریز و مالیات‌هایش

گروه تاریخ و اقتصاد: هوای تبریز چنان سازگار است که مردم را برمی‌انگیزد که با طیب خاطر در آنجا رحل اقامت افکنند و حظ وافر برند. من در آنجا کسی را ندیدم که مزاجش از اعتدال منحرف شده باشد. تقریبا همه گوشت گوسفند می‌خورند که طعمی بسیار لذیذ دارد. گوشت گاو در آنجا بسیار بد است. مردم از آن کم می‌خورند. ماهی نیز فراوان است و آن را از دریاچه‌ای می‌گیرند که مسافتش تا تبریز یک روز راه و آبش مانند آب وسطان و وان شور است. طعم این ماهی طبیعی نیست بلکه بویی غریب دارد و مزه گوگرد می‌دهد. ماهی خاویار فراوان به تبریز می‌آورند که از ماهی‌های دریای روم کوچک‌تر و با این همه سخت خوب است. خاویار لذیذ نیز یافته می‌شود که آن را مانند ماهی خاویار از دریای مازندران می‌آورند که تا تبریز ۹ روز راه است، از دژی به نام محمودآباد، در آن دریا. گوشت آنها از گوشت کبک بهتر است اما تنها در بهار می‌آیند زیرا فصل آنها فقط دو ماه است.

میوه‌های عادی در تبریز مانند دیگر جاهای دنیا یافته می‌شود. گردو و فندق و امثال آن کم است. زیتون بسیار لذیذ و سیب هست، اما نارنج و لیمو به‌عمل نمی‌آید. این میوه‌ها را که در بهار به دست نمی‌آید از گیلان می‌آورند که شهرستانی است کوچک بر کرانه جنوبی دریای مازندران و تا بیست و پنج میل از ساحل دریا کشیده شده است. تبریز نیز به باغ‌های متعددی آراسته است که گیاهان عادی در آنها یافته می‌شود مانند کلم و کاهو و سبزی خوردن و دیگر سبزی‌ها نظیر آنچه در ونیز به‌دست می‌آید، چون شلغم و هویج و پیازچه و مرزنگوش و جعفری و اکلیل کوهی. در تبریز برنج بسیار و گندم و جو فراوان است. از اینها که بگذریم باید دانست که در تبریز عده فراوانی از ایرانیان و ترکمانان به سر می‌برند و همچنین کولی‌هایی که از هواداران فرقه صفوی به‌شمار می‌روند و مانند بقیه مردم قبای سرخ می‌پوشند. عده بالنسبه فراوانی از ارمنی‌های مسیحی در تبریز اقامت دارند اما از تبریز گذشته هیچ فرد عیسوی از هر مذهب و آیین که بجویی نمی‌یابی. یهودیان در تبریز نیز هستند اما از مقیمان دائمی آن سامان به‌شمار نمی‌روند؛ همه بیگانگانی هستند که از بغداد و کاشان و یزد به تبریز آمده و از اتباع صفویانند و مانند دیگر بازرگانان بیگانه در کاروانسراها به‌سر می‌برند. درباره مردم تبریز چیزهای شگفت‌انگیز خواهی شنید. مردان آن دیار بلندقامت‌تر از مردان کشور ما هستند. بسیار جسور و گستاخند؛ به ظاهر تندرست و نیرومند و دلیر و مغرور.

زنان در مقام قیاس با مردان کوتاه‌قامتند و از سپیدی چون برف. پیراهن زنان همان است که بوده است و قبای مردان دربر می‌کنند و آن را بر سر می‌کشند و سراپای خود را بدان می‌پوشانند. این قباها ابریشمین و پاره‌ای از آنها از قماش سرخ یا پشم، یا مخمل یا پارچه‌های زربفت دوخته شده است، بسته به وضع و حال پوشنده. مقداری از پارچه‌های مخمل و زربفت را از بروصه و کافا می‌آورند. در تبریز و در سراسر ایران راه و رسم تیولداری برقرار است و همه رسومات و عوارض راهداری و گمرک و مالیات را تیولدار وصول می‌کند. رسم نکوهیده‌ای نیزمعمول است و آن اینکه هر بازرگانی که در بازار دکان دارد به نسبت کسب و کار خویش شش آسپری یا حتی یک دوکات مالیات می‌پردازد. همچنین از هریک از صنعتگران- بسته به وضع و حالی که دارند- چنین وجوهی وصول می‌شود. زنان دوره‌گرد که در اماکن عمومی رفت‌وآمد می‌کنند نیز به نسبت زیبایی خود مالیات می‌پردازند و هرقدر زیباتر باشند باید بیشتر مالیات دهند. همه وجوه مالیاتی به سود شخصی تیولدار وصول می‌شود. از این مالیات‌ها گذشته تعرفه گمرکی معمول و مجراست و مسیحیان هر کالا از هرجا وارد کنند ۱۰ درصد عوارض گمرکی بابت آن می‌پردازند.

مسلمانان بابت هر کالایی که وارد کنند فقط پنج درصد می‌پردازند اما اگر کالای خود را در تبریز نفروشند و قصدشان عبور دادن آن از تبریز باشد صدی چند نمی‌پردازند، بلکه همه کالا را وزن می‌کنند و به نسبتی معین عوارض گمرکی می‌پردازند، لیکن میزان عوارض گمرکی بابت کالاهایی که بهایش چهل یا چهل و پنج دوکات یا جنس آن اعلا یا وزنش سنگین باشد محدود است. در این شهر هرچه بخواهی بخری بهایش بر حسب طبقه‌بندی کالا ثابت است و همه وجوه توسط تیولدار وصول می‌شود. هنگامی که در تبریز بودم مردی به نام قنبر علی عهده‌دار این مقام بود و درآمدی که بابت دریافت مالیات‌ها وصول می‌کرد شصت هزار دوکات بود. آمدوشد در شهر بسیار است و ابریشم از هر نوع خام و مصنوع یافته می‌شود. ریوند (ریشه ریواس)، مشک، لاجورد و مروارید هرمز از هرگونه و سکه از هر نوع و رنگ لاکی بسیار زیبا، نیل اعلا، پشمینه‌ها و دیگر پارچه‌هایی که از حلب و بروصه و قسطنطنیه می‌آورند به چشم می‌خورد. حریر سرخ را از تبریز به حلب و عثمانی می‌برند و در عوض قماش و نقره می‌گیرند و می‌آورند.

- سفرنامه‌های ونیزیان در ایران، ترجمه منوچهر امیری، تهران: خوارزمی، ۱۳۴۹ ص: 414