خادمان دربار

گاسپار دروویل در سال پانزدهم حکومت فتحعلیشاه و در زمانی‌که عباس میرزا ولیعهد ایران بود، براساس عهدنامه فین‌کن‌اشتاین در گروه ژنرال گاردان به ایران می‌آید. وی در سفرنامه خود به مخارج هنگفت دربار پادشاهی ایران در این عصر اشاره دارد و با نام‌بردن از مشاغل مختلف و سلسله مراتب موجود در دربار به توضیح بخشی از این مخارج می‌پردازد. در این‌جا بخشی از سفرنامه او را می‌خوانید: «دربار شاه ایران با تمام شکوه و درخشندگی هنوز با دربار سلاطین صفوی تفاوت بسیاری دارد. اگر بخواهیم به ریشه‌های اغتشاشات و هرج و مرج‌های دوران اخیر ایران پی ببریم، توجه به تجمل‌پرستی شگفت‌آور و خانه‌خراب کن پادشاهان که منجر به تعدی و آزار حکام می‌گردد، ضروری است. نظری به این مطلب علل یأس و دلسردی و شکست جمعیت کثیر ساکن اصفهان را از یک مشت راهزن افغان روشن می‌سازد. در آن زمان مقامات عالی درباری درجات متعدد و سودبخشی داشتند، حتی میرزاهای ساده‌ای نیز که از بین طبقات پایین اجتماع برخاسته بودند، از بیت‌المال ملت قریب به پنج هزار تومان مواجب می‌گرفتند.

تغییرات شکل لباس ایرانیان، خصوصا در دوره فتحعلیشاه تا حدی باعث کاهش تجملات شده است. سابقا لباس ایرانیان از پارچه‌های گرانبها با حاشیه‌دوزی زر و سیم بود ولی در حال‌حاضر به استثنای روزهای سلام، لباس‌ها ساده و بسیار ارزان‌بها هستند. مردم غالبا در فصل تابستان، پارچه‌های پنبه‌ای بافت ایران به نام «قدک» و به رنگ‌های مختلف می‌پوشند و زمستان‌ها نیز از ماهوت آلمانی و انگلیسی استفاده می‌کنند. سابقا ایرانیان بر روی کلاه خود شال گرانبهای کشمیری می‌پیچیدند ولی اینک به پاس احترام شاه کلاه ساده قجری بر سر می‌گذارند. این کلاه از پوست بره سیاه و به شکل مخروطی ناقص است و تنها با لباس رسمی درباری شال به دور کلاه می‌پیچند. کسانی که به دیوان می‌شوند، باید چنین کلاهی بر سر نهاده و لباس رسمی پوستی که تا روی زانو می‌رسد و یقه آن تا روی شانه‌ها می‌افتد بپوشند.

مقامات سابق دربار تقریبا به جای خود محفوظ مانده است ولی جنبه افتخاری این مقامات به سودبخشی آنها می‌چربد. امروز به استثنای وزیران و معدودی از صاحب‌منصبان عالی‌رتبه دربار کسی حقوق و مزایای قابل‌توجهی دریافت نمی‌کند، با این حال خدمتگزاران و کارمندان کاخ سلطنتی به هر صورتی که بخواهند از اقلام هزینه‌ها مبالغی به جیب خود می‌زنند زیرا دزدی بدون ترس از مجازات در آنجا رواج کامل دارد. گمان نمی‌کنم چیزی برای کاخ شاه یا شاهزادگان خریداری کنند بی‌آنکه بهای آن را سه تا چهاربرابر قیمت اصلی به‌حساب گذارند. دربار سلطنتی ایران مخارج هنگفتی دارد زیرا شاهزادگان و حکام نیز به پیروی از پدر یا ارباب تاجدار خویش، پنجاه، شصت تن بیکاره را در خدمت نگه می‌دارند. این بیکاره‌ها به هنگام گردش شاهزادگان یا حکام از پیش و پس به راه می‌افتند تا دبدبه و شکوهی به موکب وی بخشند. بیکاره‌ها به لقب غلام یعنی بردگان ملقب‌اند ولی در دربار ایران این لفظ مترادف با گاردشاهی است. شاه، غلامان متعددی دارد و غلامان را از میان جوانان زیباروی کشور انتخاب می‌کنند.

غلامان اسکورت شاه را تشکیل می‌دهند و به وزیر فرمان (کلانترباشی) خدمت می‌کنند و حقوق و جیره آنان بسیار قابل توجه است. ولیعهد نیز غلامان جسوری دارد. اگرچه غلامان ولیعهد با شیوه جنگ خاص خود برای روس‌ها دشمن خطرناکی نیستند ولی غالبا وسایل مزاحمت آنها را فراهم می‌کنند. قزاق‌ها ترس و وحشت عجیبی از غلامان ولیعهد دارند و غالبا به‌محض برخورد با غلامان جا خالی می‌کنند. سابقا کسی که در والاترین مقام درباری شاغل بود، اعتمادالدوله نامیده می‌شد. این مقام حذف شده و به جای آن مقام صدراعظمی یا نخست‌وزیر ارشد است. رسیدگی به امور داخلی و خارجی برعهده صدراعظم است. وزرای دیگر زیردست صدراعظم‌اند و تمام دوایر دولتی گوش به فرمان وی هستند. منصب عالی صدارت‌عظمی، چنانچه رسم تمام دنیا است دوستان و دشمنان زیادی دارد ولی دشمنان عاقل‌تر از آنندکه تظاهر به دشمنی با او کنند.

مقام دوم دولتی در ایران قائم مقامی است که در حال حاضر با صدراعظم دشمن آشتی‌ناپذیر است و به همین جهت شاه وی را به تبریز فرستاده تا با همین عنوان زیر دست ولیعهد باشد و به وی مشاوره و راهنمایی دهد. سومین مقام دولتی ایران مقام وزارت است ولی وزیران ایران هرگز اهمیت وزیران ترکیه را ندارند. آنها معاون صدراعظم تهران و قائم مقام تبریز به شمار می‌روند. وزارت همچنین در دستگاه حکومتی شاهزادگان نیز جایگاه ویژه‌ای دارد. شاه پیشکار فرزندانش را در سن کودکی به لقب وزیر مفتخر می‌سازد. رئیس پزشکان داماد شاه و مورد عنایت خاص اوست. این شخص مواظب تندرستی شاه و ضمنا تامین‌کننده وسایل خوشی اوست. رئیس پزشکان ملقب به حکیم‌باشی و عضو شورای خاص سلطنتی است. شیخ‌الاسلام، رئیس کل روحانیون کشور است و قاضی شرع و رهبر شیعیان و هم‌طراز با مفتی قسطنطنیه پیشوای سنیان است.

ایشیک آغاسی یا نسق‌چی باشی رئیس کل تشریفات و انتظامات همواره حاضر به خدمت شاه است. دستاری به شکل خاص به سر می‌گذارد و بر کلاه او آیه‌ای از قرآن حاکی از وفاداری نوشته شده است. نسق‌چی باشی همواره چماقی از عاج که مایه تشخص اوست در دست دارد. ابلاغ فرامین شاهانه به صاحب‌منصبان دیوان و احضار کسانی که باید شرفیاب شوند به عهده اوست. ضمنا وظیفه تأمینات اردوی شاه در سفر نیز با اوست. وی چند تن فراش‌باشی و آنها نیز به نوبه خود فراشانی زیردست دارند که وظیفه آنها برافراشتن خیمه و خرگاه سلطنتی است. مهماندارباشی منصب دیگری است که موظف است از بدو ورود سفیران بیگانه به ایران از آنها پذیرایی کرده و حوائج ضروری‌شان را برآورد. مهماندار تقاضای سفیران را به دیوان عرضه کرده و یادداشت‌های آنان را به وزیران تسلیم می‌کند.

مهمانداران دون‌پایه‌ای نیز زیر دست مهماندارباشی به انجام وظیفه مشغولند. معمولا در ایران لقب مهماندار به همراهان یا نگهبانانی که برای حمایت از بیگانگان می‌گمارند، داده می‌شود. گاهی شاه از نظر احترام و تشخص سفیران دول خارجی فلان شخصیت بزرگ دربار را به‌عنوان مهماندار تعیین می‌کند. مهردار باشی، مهرهای سلطنتی را از گردن آویخته و فرامین شاه را به آن ممهور می‌سازد. میرآخورباشی یا مسوول اصطبل مخصوص، سابقا از مزایای بی‌شماری برخوردار بود، زیرا اصطبل سلطنتی بنابر رسم دیرین پناهگاه بود و محل تحصن مجرمین محسوب می‌شد. البته مجرمین بدون رضایت میرآخور نمی‌توانستند در اصطبل بمانند. این رسم از مدت‌ها پیش منسوخ و دیگر مجرمین نمی‌توانند، پناهگاهی برای فرار از کیفر پیدا کنند. حتی درهای حرمسراها نیز که سابقا کسی حق ورود بدان نداشت، حال با اولین دق‌الباب برای جست‌وجوی مجرمین که احتمالا به آنجا پناهنده شده‌اند باز می‌شود. به خود من بارها اجازه دادند که برای پیدا کردن سربازان فراری از جنگ به این‌کار مبادرت ورزم ولی من هرگز شخصا از این حق استفاده نکردم، بلکه بیشتر پیرزنانی را که به آنها اعتماد داشتم بدین کار می‌گماشتم.

خواجه باشی یا رئیس خواجه سرایان نیز نفوذ فراوانی دارد. حتی رجال عالی‌رتبه درباری نیز او را محترم می‌شمارند. خواجه‌باشی بنابر موقعیت خویش به حرمسرا راه دارد و گاهی نیز به‌عنوان مأموریت در سراسر کشور به سیر و سیاحت می‌پردازد و از نمایندگان خویش درباره دختران زیبای هر محل اطلاعات لازم را کسب می‌کند و آنها یا والدینشان را به نحوی برای فرستادن به حرمسرای شاه راضی می‌کند. ضمنا به خانه اعیان و اشراف نیز سرکشی می‌کند تا دخترانی را که شایسته شاه یا شاهزادگان بداند به حرمسرا دعوت کند. به‌خوبی می‌توان حدس زد که از این راه خواجه باشی مداخل هنگفتی دارد و هریک از بزرگان هدایای قابل ملاحظه‌ای به وی تقدیم می‌کنند تا بدین وسیله کسانشان به حرمسرای شاه یا شاهزادگان راه یابند. ناظرباشی مسوول اداره امور سلطنتی است. بازرسی داخلی کاخ‌ها و انتخاب یا تعویض نوکران در صلاحیت او است. اودندارباشی یا اتاق‌دار باشی مسوول حفاظت کاخ‌ها و تنظیم وسایل حرکت برای سفر یا شکار است. افسر زیردست او مشعل‌دار باشی مسوول روشنایی کاخ‌ها است و خود رئیس مشعل‌داران به حساب می‌آید.

شکارچی‌باشی یا میرشکار مسوول اداره امور مربوط به شکار است. زیردست او سگبان‌باشی، نگهبان سگان شکاری و تازیان و طاووس خان آقا مسوول رسیدگی و نگهداری بازهای شکاری است. منجم باشی یا رئیس اخترشماران مسوول تنظیم تقویم و تعیین ساعات سعد و نحس و نفوذ ستارگان در اعمال بشری است. هربار که شاه قصد سفر، شکار یا دید و بازدید کند، با وی مشورت می‌کنند تا ساعات سعد را تعیین کند. هنگامی که او ساعت نحس را بداند با تمام قوا از عزیمت شاه جلوگیری می‌کند. فتحعلی‌شاه مرد باسوادی است از این رو شاید تمکین وی به ترهات منجم‌باشی به نظر عجیب آید. ولی مسلم است که شاه ایران چنان ایمان و اعتقادی به پیشگویی منجم دارد که بدون صلاحدید منجم باشی حاضر نیست از آستان در حتی تا ۱۰ ‌سال نیز پای بیرون گذارد. منجم باشی این مرد فریبکار و دغل در دربار بیش از هرکس مورد توجه است. او به نقطه ضعف شاه پی برده است و از این رو شاه را چون موم نرم در دست دارد.

شاهزاده عباس میرزا پسر فتحعلی‌شاه اما اعتقادی به گفته منجم ندارد ولی از نظر مصلحت سیاسی به تقویم منجمی که وفاداری خود را به ولیعهد ثابت کرده است مراجعه می‌کند. البته منجم مزبور خود از درجه اعتقاد عباس‌میرزا نسبت به اخترشماری باخبر است. چرا که یک روز، زمانی‌ که ولیعهد عزم سفر کرده بود، منجم ندانسته پیغامی داد که ساعت سعد نیست ولی عباس میرزا او را احضار کرد و فرمان داد که او را به چوب و فلک ببندند و پنجاه ضربه چوب به کف پایش زنند. ضمنا به وی اخطار کرد که هرگاه فال بد بزند به همین کیفر خواهد رسید. از آن پس دیگر خلافی از منجم سر نزده است و ولیعهد از وجود منجم فقط برای بهبود روحیه سربازان خود استفاده می‌کند. انباردارباشی مسوول نگهداری ذخیره خواربار و مواد غذایی است. به‌پز باشی در شغل آشپزی و قهوه‌چی باشی در تهیه دسر و قهوه و چای و شربت، زیر دست انباردار باشی کار می‌کنند. صندوقدارباشی مسوول نگهداری لباس‌ها و هدایایی است که به شاه تقدیم می‌شود. این شخص صورت ریز اجناسی را که شاه از دیگران می‌پذیرد یا به آنان می‌بخشد نگه می‌دارد و هرماه صورت خرج و دخل را به رویت ناظر باشی و او به نوبه خود دفترها را به رویت خزانه‌دار کاخ می‌رساند و خزانه‌دار نیز به شخص شاه حساب پس می‌دهد.

شاطرباشی سردسته شاطران محسوب می‌شود. شاطرها جوانان تیز و زبر و زرنگی هستند که پیاده پیشاپیش اسب شاه حرکت می‌کنند. تعداد آنها صد نفر است و هریک کلاه مخصوصی بر سر و چماق کوتاهی در دست دارند. هنگامی که شاه با تشریفات رسمی حرکت می‌کند، شاطرها در دو طرف اسب او به دنبال هم قدم برمی‌دارند. شاطرباشی پیشاپیش همه آهنگ قدم آنها را منظم می‌سازد. شاطرباشی مواظب است که کسی بدون اطلاع نقاره‌چی باشی که به دنبال اوست به موکب شاه نزدیک نشود. آنگاه مقامات عالی لشکری شروع می‌شود. این مقامات را گاهی شاهزادگان بلافصل اشغال می‌کنند. بیوک سردار فرمانده کل قوا و توپچی‌باشی فرمانده توپخانه است. در هیچ کشوری سلسله مراتب و احترام مقامات به‌مانند ایران نگهداری نمی‌شود. نه تنها مقامات لشکری و کشوری به حفظ شئون و احترامات مقامات مختلف پابندند بلکه افراد عادی نیز در این مورد دست کمی از آنها ندارند.

غرور و خودخواهی ایرانیان به هر درجه‌ای هم که باشد هرگز قدم جلوتر از کسانی که از حیث مقام اجتماعی یا ثروت از آنان برتر باشند، نمی‌گذارند. این احساسات در دل‌های ارتش غیر منظم چنان ریشه عمیقی داشت که امکان زدودن آن و ایجاد انضباط نظامی ارتش‌های منظم امر مشکلی به نظر می‌رسید. مثلا گاهی برخی از استواران مشخص‌تر از افسران بودند. نمی‌دانید من با چه زحمتی توانستم درجه داران را متقاعد سازم که باید به افسران مافوق خود سلام نظامی دهند. تنها در این مورد فرمانبرداری و آرزوی قلبی شدید ایرانیان به خدمت نظام به یاری من شتافت. با این حال این امر موجب محدودیت‌هایی گشت که نتوانستم بر آن فائق شوم. افسران و درجه‌داران حق داشتند که در غیر ساعات خدمت لباس شخصی برتن کنند. در این‌حال تشخص اجتماعی احیا می‌شد و غالب افسران مجبور بودند که در برابر درجه‌داران زیردست خود سرپا به حال احترام بایستند.

هنگامی که وزیران یا خوانین وابسته به دربار به نقطه‌ای دور از محل اقامت خود بروند از آنها استقبال به عمل می‌آید. دسته تشریفاتی کم و بیش معتبری بسته به مقام مسافر به فاصله کمی پیشاپیش وی حرکت می‌کند، سپس حکام یا داروغگان یا صاحب منصبان وابسته به بگلربگی به دیدار آنان می‌آیند. ضمنا بگلربگی سفره‌خانه‌ای به خرج خود برای تازه‌وارد ترتیب می‌دهد. اگر نمایندگان شخص شاه به شهری وارد شوند، معمولا هدایایی به آنان تقدیم می‌شود تا نظر شاه را نسبت به بگلربگی‌ها مساعدتر سازند. ضمنا چون غالبا حکام مایلند که جلب رضایت مقامات درباری را بنمایند، مهماندارانی برای تازه‌واردین تعیین می‌کنند و در برآوردن امیال و آرزوهای آنان به هیچ وجه قصور نمی‌ورزند. هنگامی که نمایندگان شاه از ایالتی به ایالت دیگر قدم بگذارند، مهمانداران عوض می‌شوند و مراسم پذیرایی و احترام از جانب حکام ایالت جدید به جای آورده می‌شود. این تشریفات که شاید برای اروپاییان ملال‌آور باشد ولی در ایران امری مطلوب و معمول است. هرکس که پایبند رعایت حال و افتخارات خویش است، هرگز از ادای احترام به دیگران قصور نمی‌ورزد. دامنه آداب‌دانی حتی تا دهکده‌ها نیز کشیده می‌شود. دهقانان ساده‌دل نیز هریک به نوبه خود نسبت به همسایه خویش احترامات شایسته‌ای به جای می‌آورند و توقع احترامات متقابلی از آنان دارند.

منبع: سرهنگ گاسپار دروویل، سفرنامه دروویل، ترجمه جواد محیی، انتشارات گوتنبرگ، 1348: صص 217-230.