گوردون مور و قانون معروفش

گوردون مور (۳ ژانویه ۱۹۲۹) بنیانگذار شرکت اینتل است. او در سانفرانسیسکو به دنیا آمد. پس از پایان دبیرستان، وارد دانشگاه شد و در سال ۱۹۵۰ میلادی از دانشگاه برکلی دکترا گرفت. در پی آشنایی با «ویلیام شاکلی» مخترع ترانزیستور و کار در آزمایشگاه‌های «بل» به حوزه صنعت نیمه هادی قدم گذاشت. پس از دو سال کار در آنجا، تصمیم به تاسیس یک شرکت گرفت و «FAIRCHILD» را در زمینه تولید قطعات نیمه هادی تاسیس کرد. این شرکت سرآغاز تشکیل «اینتل» شد که به همراه دوست و همکارش، باب نوریس، آن را سال ۱۹۷۱ میلادی به ثبت رساند.

هدف این شرکت تولیـد تراشه‌های «حافظه» برای رایانه بود. این شرکت یک دهه بعد به بزرگ‌ترین مولد ریزپردازنده در دنیا تبدیل شد. مور در سال ۱۹۸۹ میلادی به‌عنوان رئیس هیات‌مدیره «اینتل» بازنشسته شد و هنوز به‌طور منظم هر هفته در اتاق قدیمی خود در شرکت حضور می‌یابد. پیش‌بینی او در سال ۱۹۶۵ میلادی در مورد دوبرابر شدن تعداد ترانزیستورهای به کار رفته در یک تراشه در هر سال و به عبارت دیگر دوبرابر شدن قدرت تراشه‌ها، به «قانون مور» معروف است. او در گفت‌وگویی با «نیوزویک» درباره زندگی و کار خود چنین گفته است:

من به شیمی علاقه داشتم. همسایه ما برای کریسمس یک مجموعه بازی‌های شیمی به من هدیه داد که دائما با آنها سرگرم بودم. آن موقع این مجموعه‌ها کاملا نظیف و ایمن بود. حتی می‌شد با آن مواد منفجره و سایر چیزها را ساخت. ریاضیـات هم البتـــــــه برایم ساده بود و بـه خوبی آن را فرا می‌گرفتم. به ورزش نیز علاقه‌مند بودم. در دبیرستان چهار تشویق‌نامه از رشته‌های مختلف ورزشی داشتم. من هرگز بهترین نبودم اما همواره به قدر کافی خوب بودم که در مسابقات بتوانم شرکت کنم. این را باید اعتراف کنم که آ‌ن‌قدر که وقتم روی ورزش می‌گذشت از درس خبری نبود. این تا سال پایانی دبیرستان ادامه داشت. آنجا بود که کمی بیشتر به درس پرداختم. در خانواده، من اولین نفری بودم که به دانشگاه راه یافتم. در دوران تحصیل نیز در مقاطعی استادان خوبی داشتم. البته در دبیرستان نیز معلم ریاضی نقش مهمی در تداوم علاقه من به ریاضی و علم داشت. شانس آوردم که در جنگ جهانی دوم کم سن و سال بودم و به خدمت وظیفه نرفتم. برادرم که به خدمت رفت، پس از برگشت هرگز به دانشکده نرفت و در مزرعه به گاوداری مشغول شد.

او درباره بحران‌هایی که در شرکت اینتل با آن رو به رو شده می‌گوید: ما دو مقطع زمانی در تاریخ «اینتل» داشته‌ایم: سال ۱۹۷۴ میلادی و ۱۹۸۴ میلادی. در سال ۱۹۷۴ میلادی بحران نفتی در دنیا روی داد و کسب‌وکار از قله رونق فرو افتاد. نتیجه آنکه ما مجبور بودیم سازمان را به قدر کاری که می‌کردیم، کوچک کنیم. در سال ۱۹۸۴ میلادی نیز حالت مشابهی پدید آمد و آن زمانی بود که صنعت نیمه هادی دچار بحران اقتصادی شد و نیاز بازار به یک‌سوم توانایی تولید ما تقلیل پیدا کرد. بنابراین، با وجود ظرفیت‌های فوق‌العاده زیاد، قیمت افت کرد و ما مجبور بودیم ۱۲ کارخانه‌مان را ببندیم و یک‌سوم نیروهایمان را برکنار کنیم.

مور درباره روند تغییرات ساختاری اینتل نیز چنین نظری دارد: من تغییرات را در اینتل می‌بینم، در روزهای نخست ما افراد زیادی را برای کار در خط تولید به کار می‌گرفتیم، آن هم صرفا براساس چالاک دستی آنها. وقتی آنها را آزمایش می‌کردیم تنها توجهمــــان به این بود که آیا فرد به راحتی می‌تواند این اشیای کوچک را جابه‌جا کند. آنها هیچ چیز دیگر بلد نبودند. تنها به آنها جابه‌جایی سریع و صحیح اشیا را که به آن نیاز داشتیم، آموزش می‌دادیم. امروزه تمامی آن کارکنان کارهای اتوماتیک انجام می‌دهند. اپراتورهای ما مجبورند یاد بگیرند که با رایانه‌هایی کار کنند که ماشین‌ها را کنترل می‌کند. آنها بایــد به خوبی انگلیسی بدانند. قادر باشند به راحتی با رایانه کار کنند. اینها مستلزم ارائه آموزش‌های پایه‌ای هستند، در حالی که قبلا چنین نبود.

گوردون مور و قانون معروفش