تناقض نظرگاه‌ها

مقاله-9 copy

گسترش شهرنشینی به‌گونه‌ای اجتناب‌ناپذیر مساله خدمات و نیازهای شهری را با خود به همراه آورد و مسوولیت‌هایی را متوجه حکومت کرد. شهرنشینی تاثیرات زیادی بر ساختار مناسبات تولیدی و اقتصادی به جای گذاشت و باعث گسترش کار ویژه حکومت شد و به‌دلیل افزایش شمار حقوق و مستمری‌بگیران درباری، ساختار و حجم بوروکراسی دولتی به‌طور منظم گسترش یافت و پیچیده‌تر شد و درنتیجه هزینه‌های حکومت را افزایش داد. حکومت برای تامین نیازهای مالی مجبور به اخذ بیشتر مالیات از مردم و اجاره پست‌ها و مناصب حکومتی، به مزایده گذاردن درآمدهای ولایات، اجاره زمین‌های دولتی، خالصه‌جات و بیوتات سلطنتی، وضع تعرفه و اخذ گمرک از صادرات و واردات کالا، اخذ وام و قرض از منابع خارجی و تجار داخلی، و بالاخره واگذاری امتیاز به اروپاییان شد. این سیاست‌ها و در کنار آن بالا رفتن آگاهی مردم سبب تغییر و تحول در زندگی و بالا رفتن نارضایتی شد. در اواخر دوره قاجار عنصر آگاهی به‌ویژه آگاهی سیاسی به‌وجود آمد؛ این آگاهی در مناطق شمالی ایران محسوس بوده است.

  شرایط سیاسی: نوع رژیم سیاسی در این دوره، سلطنتی و استبدادی بوده؛ به‌طوری‌که مشخصه اصلی آن تمرکز قدرت و تصمیم‌گیری در دست یک فرد است. در آستانه انقلاب مشروطه شاه از قدرتی پردامنه و مطلق‌العنان برخوردار بود. اعلام جنگ و صلح، بستن پیمان، واگذاری تیول، اعطای مناصب و تعیین وصول مالیات با شاه بود. او بالاترین مقام قضایی کشور محسوب می‌شد. شاه می‌توانست نسبت به مال و منال هریک از شهروندان ادعا داشته باشد. این اختیارات تا پایین‌ترین سطوح دولت امتداد و بازتاب می‌یافت. در سال۱۲۷۰ ش 10وزارتخانه در ایران مشغول فعالیت بود که در عمل همه در تبعیت شاه قرار داشتند و از نظر آبراهامیان، شاهان قاجار هرچند قدرت داشتند، اما این قدرت را با سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن و تاکیدهای دینی جعلی مبنی بر اطاعت از حق الهی پادشاهان اعمال می‌کردند.

ماهیت استبدادی قاجار به‌گونه ای بود که محققان اروپایی آن را مستبدانه‌ترین سلطنت‌های عالم ذکر کرده‌اند. زمانی که ملکم در اوایل قرن سیزدهم محدودیت‌های قانونی شاه بریتانیا را بر شاه ایران توضیح داد، شاه جواب داد: «پس این شاه تو بیش از قاضی‌القضات نیست. چنین اختیارات محدودی شاید دوام یابد؛ اما هیچ لطفی ندارد، اما من می‌توانم همه این اعیان و اشراف را که دور و برم می‌بینی به اوج ببرم یا به مذلت افکنم.» در پاسخ به شکواییه و درخواست دادرسی و احقاق حق و احیانا نظر و رای مردم اطراف و اکناف، تکیه کلام یا دستخط ناصرالدین‌شاه این بود: «فضولی موقوف»، «تعیین حکومت به میل رعیت نیست»، «رعایا حق این‌گونه عرایض را ندارند»، «فضولی است»، «به تو چه ربط دارد، ولایت حاکم دارد.»

عدالت رکن حیات یک نظام سیاسی است و تبعیض مقابل آن، بدیهی است عدالت با ساختار سیاسی استبدادی سازگاری ندارد؛ چراکه وقتی یک فرد قدرت مطلقه داشته باشد قدرت تعریف قانون، عدالت و حق را نیز خواهد داشت. تبعیض نژادی و تبعیض جنسیتی دو مصداق روشن‌تر بی‌عدالتی در دوره قاجاریه بوده است. حق انتخاب همسر، حق رای، حق تحصیل، حق شغل خارج از منزل و حق وزارت و حکومت از زنان گرفته شده بود. در آستانه انقلاب مشروطه حکومت از داشتن نیروی نظامی قوی عاجز بود. سپاه جنگی در اواخر دوره قاجاریه نه سپاه صفویه و نه سپاه آقامحمدخان بود، بلکه به علت دگرگونی‌های چندی ازجمله شکست در جنگ‌های ایران و روسیه بسیار تضعیف شده بود؛ کهنه سپاهی هم که وجود داشت بیشتر بودجه دولتی را می‌بلعید. ناصرالدین‌شاه زمانی گفته بود «نه ارتشی دارم و نه مهماتی که در اختیار ارتش بگذارم.»

قاجارها، در اواخر، جنگاوران صحرانشین خود را در میان جمعیت شهرنشین از دست دادند و در عوض چیز چندانی به‌دست نیاوردند. بحران‌‌ها و ضعف در اداره جامعه از دیگر مولفه های شرایط سیاسی جامعه در آستانه انقلاب مشروطه است. از مهم‌ترین این بحران‌ها، بحران مالی، فقر و بیکاری و بحران قومی را می‌توان نام برد. شاهان قاجار برای درمان بحران‌های مالی مختلف، مقام‌ها و مناصب حکومت ایالات، ضرابخانه و گمرک را به مزایده می‌گذاشتند و هرکس پول بیشتری می‌داد، حکومت این مناطق را تصاحب می‌کرد. برندگان این مسابقه از طریق مالیات‌های مختلف کسب درآمد می‌کردند و به نوبه خود ولایات را به مناطق کوچک‌تری تقسیم می‌کردند و به مزایده می‌گذاشتند. بار سنگین همه این مزایده‌ها و هزینه‌ها، در نهایت بیشتر بر دوش پایین‌ترین قشر جامعه می‌افتاد، در سال۱۲۷۱ش. دولت برای پرداخت غرامت به صاحب امتیاز تنباکو ناچار به استقراض خارجی شد، از دید آبراهامیان در این دوره، همچنین اختلافات و رقابت‌های قومی، قبیله‌ای، عشایری و مذهبی در شهرها و روستاها باعث تضعیف هویت طبقاتی و آگاهی طبقاتی می‌شد.

  شرایط اقتصادی: در بررسی شرایط اقتصادی به این مهم پرداخته می‌شود که آیا اقتصاد روند انحطاط را طی کرده یا در سرآغاز روند تجدد بوده است؟ آیا سطح زندگی مردم، سطح و کیفیت مصرف بهبود یافته یا بدتر شده است؟

بین سال‌های ۱۲۷۹ تا ۱۲۸۹ ش. کشاورزی در اقتصاد کشور ادغام شد و روابط بازرگانی گسترش چشمگیری پیدا کرد. درنتیجه محصولات کشاورزی معیشتی و پولی هر دو محدودیت‌هایی داشتند و هر یک دیگری را محدود می‌کرد. ادغام اقتصاد ایران در بازارهای جهانی، آمیزه‌ای از نتایج مثبت و منفی برای کل اقتصاد و برای طبقه‌های گوناگون دست اندرکار بخش کشاورزی به دنبال آورد. یکی از پیامدها، تحول در زمینه مالکیت خصوصی و پیدایش ملکدارانی بود که املاکشان نه تنها خصوصی، بلکه بسیار پهناور بود. در فرآیند ارزیابی بهبود یا وخامت سطح زندگی دهقانان ایرانی در این دوره، دیدگاه‌های متفاوتی وجود دارد؛ اما نظر موافقان وخامت سطح زندگی دهقانان، بر نظر مخالفان غلبه دارد. بخش صنعت و معدن نیز توسعه نیافته بود. بخش خدمات بسیار محدود و ضعیف بود؛ حتی بسیاری از صنایع به دست کارگران خارجی اداره می‌شد. مجموع کارگران این دوره در صنایع جدید، خدمات و صنایع دستی و سنتی را حدود ۱۵۰ هزار نفر برآورد کرده‌اند.    شرایط فرهنگی: پایین بودن سواد و آگاهی‌ها، قومی و عشایری بودن بافت فرهنگ و چالش دو قدرت دینی و سیاسی از مهم‌ترین شرایط فرهنگی آستانه انقلاب مشروطه است. خویشاوندگرایی، روحیه ستیزه‌جویی، توجه به بقا و بسط عشیره از مهم‌ترین ویژگی‌های فرهنگ عشایری این دوره است. روی آوردن به فرهنگ سیاسی جمع‌نگری، منافع ملی، نهادی رفتار کردن، برتری استدلال به تملق و اهمیت شوکت نسبت به حفظ قدرت، در فرهنگ سیاسی دوره مشروطه تحقق پیدا نکرد. تا زمان مظفرالدین‌شاه دولت در اداره مدارس و دبستان‌ها و ساخت‌و‌ساز آنها مشارکت نداشت. روحانیت در اواخر دوره قاجار سخت از اقدامات شاهان انتقاد و با آن مخالفت می‌کردند و آنها را در مرز همکاران بیگانه قرار می‌دادند. این وضعیت مشروعیت قاجارها را روز به روز کاهش می‌داد.

  شرایط بین‌المللی: غرب در آستانه انقلاب مشروطه از دو بعد تاثیر فکری داشت. یکی جاذبه‌های غرب که ایرانیان را حیرت‌زده کرد، دیگری موانع فکری که در درون جامعه ایران وجود داشت. در نتیجه رنسانس در غرب، عقل‌گرایی به وجود آمد، توجه به ادراکات و معلومات یقینی، بدیهی و ریاضی به دور از ابهام‌ها، تناقض‌ها و تاریکی‌ها صورت گرفت، روش های تجربی و استقرایی رواج یافت، علم برای مقاصد فنى و هدف‌های ایدئولوژیک جدید به‌کار رفت، علایق زمینی، روحیات مادی و مهم انگاشتن زندگی دنیوی رواج پیدا کرد، اصالت و استقلال انسان مطرح شد، آزادی و حقوق طبیعی فرد رواج پیدا کرد، نوآوری، نواندیشی رواج یافت و بی‌اعتمادی نسبت به سنت‌های کهن به‌وجود آمد. بر اثر رنسانس، از اقتدار و نظارت دین در اندیشه، علم و زندگی بشر خلع ید شد و دین به‌عنوان جزئی از مجموعه زندگی بشر در عرض سایر جنبه‌ها قرار گرفت، در درون جامعه ایران روش نظام‌مند برای فکر کردن وجود نداشت. در این دوره تفکر به لحاظ روش‌شناختی، تخیلی و غیرواقعی و سلیقه‌ای بود و حالت انباشتی نداشت. به لحاظ نبود تخصص و تجربه و کاربرد عقل، اجماع نظر فکری در ایران ضعیف بود. به لحاظ روشی در جامعه ایران آستانه مشروطه در برخورد با ابهام هراس وجود داشت، به زمان کم توجهی می‌شد و تفاوت‌های فکری افراد به اختلافات شخصی بدل می‌شد. در این دوره از سوی حکومت به جای مدیریت اندیشه، کنترل اندیشه صورت می‌گرفت. ترجمه آثار کلاسیک غربی به فارسی و روزنامه‌های منتشرشده توسط ایرانیان مقیم خارج و ایجاد مدارس جدید در ایران فرهنگ سیاسی غرب را اشاعه داد و فرهنگ سیاسی ایران را متاثر ساخت.

آگاهی از فناوری نظامی غرب که بر اثر تماس ارتش روسیه تزاری و شکست سپاه ایران به وقوع پیوست، ایرانیان را به فکر فرو برد. از سوی دیگر ضعیف شدن نیروی مسلح ایران، نفوذپذیری و وابستگی آن را افزایش داد؛ به‌نحوی‌که نیروهای ایرانی تربیت‌شده روس‌ها در ایران روزی سه بار به ترکی فریاد می‌زدند: «هورا امپراتور روسیه و زنده باد شاه ایران.» در آستانه انقلاب مشروطیت دو قدرت خارجی روس و انگلیس برای سلطه بر ایران با هم رقابت می‌کردند. روسیه با اشغال نظامی بخش‌هایی از ایران و دخالت در انقلاب مشروطه بر نفوذ و سلطه خود در ایران افزود و بریتانیا هم در برابر این اقدام روسیه ساکت ماند. در مجموع، شکست‌های نظامی به اعطای امتیازهای دیپلماتیک انجامید. امتیازهای دیپلماتیک، کاپیتولاسیون‌های تجاری به بار آورد و کاپیتولاسیون‌های تجاری راه نفوذ اقتصادی را هموار کرد و نفوذ اقتصادی با متزلزل کردن صنایع بومی، اختلالات اجتماعی شدیدی پدید آورد.

بر اثر ارتباط ایرانیان با دنیای خارج که بیشتر از طریق اعزام دانشجو، مسافرت تجار و بازرگانان، فرستادگان سیاسی و مهاجران صورت گرفت، غرب نفوذ اجتماعی قابل ملاحظه‌‌ای در جامعه کسب کرد. این نفوذ در شرایطی بود که با پیشرفت غرب و فاصله با شرق، به همان میزان ایران عقب مانده و درجا زده بود. به لحاظ اقتصادی ایران دوره قاجاریه در آستانه وابستگی قرار داشت. در دوره پنجاه‌ساله بین ۱۲۴۲ تا ۱۲۹۳ ش. بیش از 10قرارداد و امتیاز مهم استعماری درباره بهره‌برداری یا انحصار مواد خام به دولت یا اتباع روسیه و انگلستان داده شد. جدول امتیازات را ملاحظه کنید. مبادلات اقتصادی نابرابر میان دو دولت روس و انگلیس با ایران از دیگر مولفه‌های وابستگی اقتصادی است. بنا به نوشته جان فوران، حجم مواد خام صادراتی ایران در اواخر سده نوزدهم میلادی (۱۱۷۹ تا ۱۲۷۹ ش) پنج برابر حجم کالاهای ساخته‌شده وارداتی بوده، اما ارزش همین واردات سه‌برابر صادرات می‌شد. کاهش ارزش پول ایران باعث شد، اقلام صادراتی این کشور در بازارهای جهانی ارزان‌تر به فروش برسد.

   گفتمان دینی: در تاریخ ایران به دنبال ضعف در ساختارهای مختلف اجتماعی که به‌ویژه به دنبال شکست ایران از روس و انعقاد قراردادهای استعماری گلستان و ترکمنچای در دوره قاجاریه صورت عینی‌تری یافت، واکنش‌های مختلفی از سوی روشنفکران دینی صورت گرفت. به تدریج که جامعه ایران بیشتر با عناصر تمدن غرب آشنا شد، نقش و فعالیت علما در حوادث و رویدادهای سیاسی - اجتماعی بیشتر شد. گرچه این فعالیت‌ها متفاوت بود، ولی وجه مشترک همه آنها احساس درد و انگیزه غلبه بر مشکلات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه است. این نگرانی به‌طور جدی از دوره سیدجمال‌الدین اسدآبادی آغاز شد.

در پی این نگرانی، عقیده تجدیدنظر در تفکر دینی، نوگرایی یا بازسازی مفاهیم و انطباق آنها با زندگی اجتماعی مطرح شد. در آستانه انقلاب مشروطه، علما قانون اساسی را همچون وسیله‌ای برای تحدید قدرت شاه پذیرفتند. هرچند میان آنان بر سر نوع قانون اختلاف نظر بود. یک نظریه پادشاهی مطلق را رد و سلطنت مشروطه و حکومت پارلمانی را از دیدگاه فقه شیعه توجیه کرد اندیشه دینی دیگری در مشروطه تنها خواستار اجرای شریعت شد و معتقد بود، شاهان نیز می‌توانند قانون اسلام را اجرا کنند و مجری قانون لزوما نباید از نواب عامه باشد. برخی از علما نتیجه می‌گیرند که مشروطه نسبت به استبداد در مرتبه دورتری از شریعت قرار دارد. در مجموع، علما مجبور بودند درباره مشروطه توضیح دهند، از آن دفاع کنند یا با آن به مقابله برخیزند و اندیشه‌های خود را در قالب رساله‌هایی به‌طور تلویحی یا صریح، بنابه مشرب و انگیزه خود در پیوند تنگاتنگ با آموزه‌های اسلامی تدوین کنند. البته، شیوه‌ای که علما برای تشریح اندیشه‌های مشروطه‌خواهی به‌کار بردند، باعث صدور چندین حکم کلی از سوی محققان درباره این گفتمان‌ها شده است. مثلا کسروی و حتی حامد الگار به این قضاوت رسیده‌اند که علمای شیعه به خاطر اعتقاد به مشروعیت انحصاری حکومت ائمه، همواره با هرگونه مفهومی از دولت و نظام سیاسی مخالف بوده‌اند.

قضاوت دیگری افکار علما در باب اهداف انقلاب مشروطیت را متناقض می‌داند و معتقد است گروهی که تصور روشنی از مشروطیت داشت، عنصر ترقی‌خواه تربیت یافته، معتقد به حکومت دموکراسی غربی بود؛ اما تاثیر نوشته‌های آنان به اندازه علما نبوده است. در زیر به هریک از دو گرایش دینی پرداخته می‌شود.  

  گفتمان علمای مشروطه‌خواه: در این جرگه، روشنفکران تحت تاثیر امواج انقلاب فرانسه و اندیشه‌های تجدد لیبرالی غرب، دست به اصلاح و احیای فکر دینی زدند و تلاش کردند که بین مفاهیم و نهادهای جدید غربی با معرفت دینی شیعی سازگاری و آشتی به‌وجود آورند.

آنان به دنبال اثبات عدم تعارض علم و دین بودند. شعارهای مهم روشنفکری در این گفتمان، آزادی، دموکراسی، جامعه مدنی، گسترش نهادهای تجدد، اصلاح و مهندسی اجتماعی است. هدف آنها رهایی جامعه از عقب‌ماندگی و مدرن شدن آن است و جامعه برای رسیدن به این پیشرفت، راهی جز این ندارد که خود را با اعمال، نهادها و مصنوعاتی که با قدرت مغرب‌زمینان پیوند دارد، منطبق کند. روشنفکران این گفتمان برای رسیدن به این آرمان، از بازخوانی مستمر و انعطاف‌پذیری اسلام دفاع کردند تا مسلمانان بتوانند نهادهای سیاسی، اقتصادی و آموزشی را با شرایط جدید سازگار کنند. این گفتمان هم خود را نقد می‌کرد و هم در پی بازگشت به سنت صدر اسلام بود. علما و مراجع موافق و مدافع مشروطه، تاسیس حکومتی شرعی را لااقل در آن روزگار - امکان‌پذیر نمی‌دانستند و از سوی دیگر، حکومت موجود را آلوده و غیرقابل اعتماد می‌دانستند.

آنان برعکس موافقان حکومت مطلقه، به عدالت، رفع ستم و بیداد و احقاق حقوق علاقه داشتند؛ مشروطیت را در این راستا، یک راه‌حل عینی و عملی بالفعل می‌یافتند تا بلکه با شور و مشورت و مجلس عقلانی ملت و حکومت قانون که با سنت‌های اسلامی نیز، موافقت دارد، گشایشی حاصل آید. در ضمن آنان نیک می‌دانستند که مشروطه «مشروعه بشو» نیست، بلکه در زمان غیبت امام‌زمان(عج) با توجه به عدم امکان تحقق حکومتی شرعی، مشروطه یک آلترناتیو کارآمد و جایگزین مناسبی است. برخی از آنها، حتی به حاکمیت جمهور مسلمین در زمان غیبت نیز اشاره کرده‌اند. زمانی که شیخ فضل‌الله خطاب به علما نوشت؛ «این مجلس شرایط مجلسی که شما می‌گویید ندارد»، علمای نجف که طرفدار مشروطه بودند نوشتند: «منظور ما همان مجلس بهارستان است» و بر دفاع از مشروطه پافشاری کردند و در جریان استبداد صغیر گفتند: «همراهی با مخالفان اساس مشروطیت، هرکه باشد محاربه با امام‌زمان(عج) است.» آنان حتى شیخ فضل‌الله را حمایت نکردند و زمانی پشیمان شدند که شیخ دستگیر و به‌دار آویخته شده بود. سیدجمال، محمدحسین نائینی، بهبهانی، کواکبی و نجم آبادی ملامحمد کاظم‌خراسانی از اسلاف این گفتمان بودند.

  گفتمان علمای مشروطه - مشروعه‌خواه: علمای مشروطه مشروعه‌خواه با مشروطیت مخالفت می‌ورزیدند. آنان در نهایت مشروطه را کالای وارداتی از اروپا، ناسازگار با اسلام و لذا نوعی بدعت پنداشتند. شریعت را حقیقتی ثابت و فرا تاریخی می‌انگاشتند و در آن کمتر به تاویل و تحول و انعطاف، رضا می‌دادند و با آزادی و برابری و قانون‌نویسی به وسیله مجلس، سر سازگاری نداشتند. گفتمان این دسته از علما با مفاهیم مختلفی دسته‌بندی شده است. برخی آنان را محافظه‌کار و سنت‌گرا خواندند؛ چراکه گاهی با دربار و فئودال‌ها و بازرگانان در یکسو قرار می‌گرفتند و در رابطه با آزاداندیشان کوتاه نمی‌آمدند و سازگاری و انعطاف نشان نمی‌دادند و اهل تفسیر و تاویل شرع نیز نبودند. این دو گفتمان در دو مکتب سامرا و نجف با نمایندگان خاص خود انعکاس داشت. از سوی گفتمان مخالف مشروطه (مشروعه‌خواهان) موارد دیگری نیز مورد تاکید قرار دارد.

 نماینده برجسته این گفتمان در سطح مجتهدان تهران، شیخ‌فضل‌الله نوری و در سطح مرجعیت نجف سیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی بود؛ هرچند یزدی مایل به دخالت آشکار در سیاست، جز در موارد و شرایط بسیار ضروری و غیر عادی نبود. این گفتمان مشروعه‌خواهی در اندیشه میرزای شیرازی نیز ریشه دارد. حتی شیخ‌فضل‌‌الله نوری متاثر از حوزه سامرا و اندیشه‌های میرزا است. آنجا که شیخ استدلال می‌‌کند که ایران مثل غرب نیاز به قانون ندارد، ویژگی‌‌های این گفتمان را توضیح داده است. تلاش صاحب‌‌نظران این گفتمان برای پاسخ‌‌گویی به مسائل جدید و دفاع از سنت و دیانت در برابر مشروطه‌‌خواهی موجب شده است تا آرای آنان را گونه‌‌ای گفتمان روشنفکری تلقی کنیم.

 

بخشی از مقاله‌‌ای به قلم حسن سرایی و نوروز هاشم‌‌زهی