گروه تاریخ و اقتصاد: متجاوز از یک سال در سوئیس بودم...تصمیم گرفتم برای تصفیه کارهای خود به ایران آمده بعد از ایران به کلی ترک علاقه نمایم. از این نظر دو فرزندم نیز خواستند برای آموختن زبان مادری، که به‌واسطه اقامت طولانی در سوئیس (قریب ۱۰ سال) فراموش کرده بودند با من به ایران بیایند و دیدنی هم از اقوام بکنند و بعد مراجعت نمایند. از سوئیس به قصد ایران حرکت نمودیم، در میلان در جراید خواندیم که بلشویک‌ها بادکوبه را- که تا آن وقت مرکز دولت آذربایجان و مستقل بود- تصرف کرده‌اند. این خبر مرا در مسافرت مردد نمود؛ لذا مصمم شدم که به رم بروم و از آنجا اگر ممکن شود تذکره خود را به ویزای سفارت انگلیس برسانم و خط سیر خود را تغییر دهم و از راه هندوستان مسافرت نمایم.

آقای مفخم‌الدوله وزیر مختار رم که از دوستان قدیمی من بودند در این باب اقدام کردند، ولی موفق نشدند. چون تا رم رفته بودم بهتر آن دانستم که مسافرت خود را از همان خط قفقاز ادامه دهم، و در قفقاز راه حلی برای رفتن به ایران به دست آورم.

از رم تا تارانت و از آنجا با کشتی حرکت نمودیم در اسلامبول که کشتی توقف نمود، آقای مشاورالملک انصاری، سفیر کبیر ترکیه به دیدن من آمد و گفت: «با چه امیدی از این راه می‌خواهید مسافرت کنید؟» شرح واقعه را به ایشان گفتم. ایشان هم گفتند: «تا اینجا که آمدید، این قسمت دیگر از راه را هم بروید، بلکه موفق شوید.»کشتی ما وارد بندر باطوم گردید. از باطوم تلگرافی به ژنرال کنسول ایران در تفلیس که در آن وقت معززالدوله نبوی بود نمودم. جواب رسید لازم است که در خود تفلیس مذاکره شود، در تفلیس که با ایشان مذاکره شد سه راه برای آمدن به ایران در نظر بود: یکی راه بادکوبه و دیگری راه ولادی قفقاز که از بندر پطروسکی با کشتی به بنادر مازندران وارد می‌شد و راه سوم راه آذربایجان.

منبع: رنج‌های سیاسی دکتر محمد مصدق

یادداشت‌های جلیل بزرگمهر به کوشش عبدالله برهان