گردآوری و نوشته‌: مهندس محمداسماعیل بانکیان تبریزی بخش پایانی پژوهش بررسی چگونگی ورود و شکل گیری صنعت در ایران را می خوانید. در اینجا بحث مشکلات و سختی های فراوان در تاسیس کارخانه ها و توسعه آنها به شیوه های مدرن مطرح می شود. ***

کارخانه‌داری در ایران کار آسانی نبود. بسیاری از کارخانه‌های برپاشده دوام نیاوردند و بسته شدند. درباره اینکه چرا چنین می‌شد در همان دوران و بعدها بررسی‌هایی انجام شده و نوشته‌های بسیاری قلمی شده‌اند که می‌توان به آنها نگاه کرد. آنچه در این نوشته‌ها بیشتر به چشم می‌آید؛ رقابت قیمت کالاهای ساخته شده و کالاهای وارداتی، کمبود یا نبود تجهیزات یدکی و تعمیرکاران خبره برای رفع عیب دستگاه‌ها، کمبود آب مناسب و دسترس‌‌ناپذیری پیوسته حتی به همان آب نامناسب، دشواری در بهره‌گیری از آب، آب‌انبارها یا آب جاری در جوی‌ها برای کارخانه‌های صنعتی، کمبود سوخت مناسب، کمبود یا نبود روغن مناسب برای روغن‌کاری پیوسته ماشین‌افزارها، هزینه بری بالا و پیوسته کارخانه‌داری و کارگاه داری که به دل بازاری‌ها و بازرگانان خوش نمی‌نشست، زیرا آنها به دنبال سود بالا و فوری و بدون دردسر بودند. دسترسی دشوار به مواد خام، نبود یا اندک بودن نیروی کار دارای مهارت، نبود هرگونه برنامه آموزشی و.... را می‌توان بخشی از این نارسایی‌ها برشمرد و گواه به بیراهه رفتن این‌گونه سرمایه‌گذاری‌ها قلمداد کرد. نمونه‌ای از این بیهوده‌کاری‌ها در یک نگاه ویژه از «هانری رنه دالمانی» نیز آشکار می‌گردد. این ایرانگرد فرانسوی در خاطرات خویش به یک پاره اسقاط صنعتی آن هم در پیرامون ارک اشاره دارد که خواندنی است. وی در جایی که درباره خیابان الماسیه یا باب همایون و گوشه و کنار آن سخن می‌گوید، می‌نویسد: «جای کمال تاسف است که دو دیگ عظیم‌الجثه متعلق به کشتی‌های بخاری مدت‌ها است در این خیابان در فاصله دو قطعه چمنکاری جلوی در قورخانه رها شده‌اند، منظر زیبای این گذرگاه را زشت و خراب کرده‌اند. این دیگ‌های زشت غول پیکر که طولشان در حدود ۱۵ تا ۲۰ متر است بر ارابه‌هایی قرار دارند که برای جابه‌جاکردن آنها به کار می‌رفته است.» (گنجینه عکس‌های طهران قدیم- ص ۳- انتشارات جانزاده)

افضل‌الملک هم در کتاب افضل‌التواریخ خودش با اشاره به یک کارخانه قند از دیدگاهی دیگر به این‌گونه چرایی‌هایی می‌پردازد و تلاش دارد نشان دهد که چگونه چنین کارخانه‌ای از رده بیرون رفت که خواندنی است. (اولین‌های تهران- ص ۲۶۶ تا ۲۶۹)که می‌توان بدان بازگشت داشت. ناظم‌الاسلام کرمانی در تاریخ بیداری ایرانیان نیز به همین ویژگی‌ها اشاره‌های جالب دارد.

پس از ترور ناصرالدین شاه در ذی‌قعده‌ ۱۳۱۳ ق، میراث بر جای مانده از دوران وی به دوران مظفرالدین شاه انتقال یافت. در این هنگام نزدیک به ۷۵ تا ۸۰ سال از دوران عباس میرزا و تلاش‌های او در آوردن صنایع نوین اروپایی به ایران که چاپخانه نیز یکی از آنها بود که در همان اوان به تبریز آورده شد، می‌گذشت ولی تلاش‌ها همچنان کم و بیش بی‌اثر بود. گرچه از یکسو راه‌ها گشوده و از سوی دیگر چشم‌ها بازتر شده بود و برنامه‌ها با دقت بیشتری دنبال می‌شد. با ارزیابی آنچه تاکنون بررسی شد شاید دوران ناصری را بتوان دوران خیز برداشتن به سوی صنعتی شدن کشور برآورد نمود. به هر روی او به تیر غیب گرفتار شد و رفت تا صحنه‌گردانی دیگر بیاید. تاریخ نشان می‌دهد که شاه جدید با داشتن علایق پیش پا افتاده مردی نبود که به هنگام در این جایگاه نشسته باشد. یکی از همراهان او که همراه گروهش از تبریز آمده بودند میرزا محمودخان حکیم‌الملک وزیر دربار، بنایی و قنایی و پزشک نزدیک وی بود که آگاهانه به دنبال ثروت اندوزی نیز می‌بود. همو بود که سکان برنامه‌های صنعتی دربار را به دست گرفت- و همراه با خرید بازیچه‌های بسیار برای شاه که از به کاربردن آنها ذوق زده می‌شد، به فکر توسعه برق دربار و بزرگ‌ترنمودن نیروگاه درباری نیز افتاد، در این اوان زمینه درهای باز برای واردسازی کالاها و کارخانه‌های فرنگی کمابیش دنبال می‌‌شد، اما خود حکیم‌الملک بیشتر به برق و دستگاه‌های برقی می‌اندیشید تا شب‌های دربار و بعدها تهران را روشن‌تر سازد.

می‌دانیم پس از آنکه شاه نتوانست شرکت بلژیکی دارای امتیاز نامه برق تهران را وادارد، که کارخانه گاز روشنایی شهر را سر پا نگه‌دارد و همچنین یک نیروگاه برق برای تهران برپا دارد، حکیم‌الملک خودش دست به کار شد و زمینه آوردن برق عمومی برای تهران را چید. در سفر نخست شاه به فرنگ در سال ۱۳۱۸ ه ق بود که همزمان برای روشن‌سازی آستان قدس با برق که خواسته شاه هم بود، برنامه خرید یک دستگاه برق‌زا برای آستانه از بروکسل بلژیک را پیش برد و در کنار آن چهار دستگاه نیز برای نیروگاه دربار خریداری نمود که دوتای آنها جابه‌جایی‌پذیر بودند. به درستی در میان درباری‌ها در این اوان او تنها کسی بود که به‌این کارها می‌پرداخت و دیگران را نیز تشویق می‌نمود.

پیش از این هم اشاره شد در دوران قاجارها فرنگی‌ها به کانی‌ها و کانسارهای ایران و گوناگونی و گستره آنها بسیار دلمشغولی نشان می‌دادند و ایران زمین را سرشار از کانسارهای مس و آهن و زغال‌سنگ و... به شمار می‌آوردند. در نمونه‌ای دیگر، گزارشی از سرمایه‌گذاری انگلیسی‌ها در یک کانسار رو باز دیگر این بار در ایران مرکزی و در یک کانسار مس در دست است که در آن ردپا یا آینده‌نگری برای بهره‌گیری از برق نیز به چشم می‌آید، گرچه با آن باید با احتیاط برخورد نمود. این ویژگی در گزارش هیات بازرگانی هند و بریتانیا اعزامی به جنوب شرقی ایران که به ریاست آ،اچ‌گلید.. نیوکامن در سال‌های ۱۹۰۵-۱۹۰۴ برابر با ۱۲۸۴-۱۲۸۳ خ در دوران مظفری در ایران به سر می‌بردند، درباره یک کانسار قدیمی مس در حاشیه لوت بازتاب یافته است: «معادن قدیمی و وسیع مس در بازورام در ۳۰ کیلومتری جنوب قلعه زرین درحاشیه لوت وجود دارد که اگر سیستم ارتباطی توسعه می‌یافت و سوخت نیروی برق تامین می‌شد، افتتاح مجدد این معدن مفید بود.» (گزارش هیات بازرگانی- ص ۸۲)از آنجا که دوران مظفری با هجوم بیشتر کالاهای صنعتی فرنگی به ایران همراه بود و همچنین از آنجا که همراه این کالاها امکان آوردن ماشین‌افزارهای گوناگون نیز فراهم‌تر شده بود. از این رو این دوران را می‌توان در زمینه رشد صنعتی پایدارتر از دوران ناصری ارزیابی نمود. بی‌گمان بهره‌برداری از هر آنچه در این اوان به ایران آورده می‌شد برنامه‌دارتر و درازمدت‌تر شده بود. در شهر تهران و به احتمال در اصفهان و تبریز کارگاه‌های کوچک صنعتی و تعمیرگاهی پاگرفته بودند و بازرگانان بیشتری به راه واردسازی نیازهای صنعتی افتاده بودند. نفت روسیه به سوی ایران سرازیر بود و دسترس‌پذیری به آن آسان‌تر از گذشته شده بود. حتی از دستگاه‌های کوچک پالاینده نفت که در کارگاه‌های کوچک کنار دکان‌های نفت فروشی هم نصب می‌شدند، در انزلی، آستارا و رشت باخبریم که نفت برای چراغ‌های روشنایی و موتورهای نفت‌سوز را تامین می‌نمودند. قایق‌ها و کشتی‌های کوچک روسی نیز در کرانه‌های شمال کشور پیوسته پهلو می‌گرفتند و بار نفت خود را در بازارهای آن بخش‌ها به فروش می‌رساندند.

از همین رو است که در دوران مظفری گواه ورود کالاهای صنعتی بیشتری به کشور هستیم و در کنار آن کارخانه‌ها و کارگاه‌های فنی و صنعتی بسته به نیاز یا بر پایه قراردادها با بیگانگان رفته رفته پا می‌گرفتند، سخن از لوله‌کشی آب در تهران یا دیگر جاها در آن هنگام نمایانگر این واقعیت است که چشم‌ها بر صنعت بازتر شده بود.

به این ترتیب می‌توان کمابیش باور داشت که روزگار مظفری دوران اوج برنامه‌های صنعتی کشور در دوران قاجارها به شمار می‌آید و همان‌طور که اشاره گردید جالب آنکه این ویژگی در پیوند با دوران شاهی است که از همه شاهان قاجار (به جز احمدشاه) بی‌برنامه‌تر بود.

برای آشنایی بیشتر با این روند در تاریخ بیداری ایرانیان که به باور نگارنده داده‌ها و اطلاعاتش را از مرات‌الوقایع مظفری (نه وارون آن) برگرفته است به داده‌ها و اطلاعات زیرین که در آن میان سیمای صنعتی‌تری دارند چنین اشاره شده است:

«ایجاد کارخانه قند در سال دوم سلطنت «کاریزک تهران (۱۳۱۵)، صنعت کاشی طلایی (رفلیماتیک) در تهران به دستیاری خواجه عبدالکریم تاجر کلدانی در سال چهارم سلطنت (۱۳۱۷)، شیوع ماشین زراعت در خالصجات دولتی در سال چهارم سلطنت که ناصرالسلطنه از فرنگستان به طهران خواست (۱۳۱۷)، آوردن چرخ خودنویس (ماشین تایپ) در تهران در سال هفتم سلطنت (۱۳۲۰)، شیوع برق در کوچه‌های تهران به اقدام و همت حاج حسین آقا امین‌الضرب در سال یازدهم سلطنت (۱۳۲۴) شیوع برق در رشت در سال نهم سلطنت (۱۳۱۹ - که نادرست است ۱۳۲۲ درست‌تر است)، تاسیس آسیای بخار در تهران به دستیاری صنیع‌الدوله در سال ششم سلطنت (۱۳۱۹)، شیوع اتومبیل (اوتمبیل) کالسکه بخار در تهران در سال هشتم سلطنت (۱۳۲۴ - که نادرست است و ۱۳۱۸ درست آن است)، ایجاد ماشین آجرپزی در تهران در سال یازدهم سلطنت به همت و فتوت حاج حسین آقا امین‌الضرب (نادرست و درست آن ۱۳۲۴-۱۳۲۳می‌باشد) تاسیس چاه نفت در کرمانشاه در قصر شیرین در سال هفتم سلطنت (۱۳۲۰، افتتاح کارخانه ریسمان‌بافی در حوالی دروازه شمیران تهران به همت صنیع‌الدوله و شرکت حاج محمدتقی شاهرودی. در ربیع‌الثانی سال ۱۳۱۵ ریسمانش بیرون آمد، اداره بلدیه و کشیدن تلفن به خانه‌ها در همین عهد» (تاریخ بیداری ایرانیان- ج ا- بخش ۱- ص ۱۲۹) که نمونه‌ای از این روند گسترش، در دوران مظفری هستند. همان‌گونه که در نوشته پیشین نگارنده نیز اشاره شد برق تهران که آغازگر آن حکیم‌الملک بود، پس از درگذشت وی و انتقال امتیازنامه آن به محمدحسین امین‌الضرب (مهدوی) توسط او برپا و مدیریت شد. این نهاد از ماندگارترین کارهای صنعتی برجای مانده از دوران مظفری به شمار می‌آید. بدین‌ها می‌باید صنعت نفت جنوب و تا اندازه‌ای شیلات شمال را نیز افزود که جدی‌تر و با دامنه‌ای گسترده‌تر پایه‌گذاری شده بودند که بررسی آنها به‌ویژه صنعت نفت از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است و نوشته دیگری را می‌طلبد.

با کامیابی مشروطه‌خواهان و برپایی مجلس شورای ملی، آرمانگرایی‌های نمایندگان در نشست‌های مجلس بازتاب‌دهنده نیازهای فروخفته در زمینه‌های گوناگون بود. در این نشست‌ها تنها خواسته‌های سنتی به زبان آورده نمی‌شد، خواسته‌های مدرن به‌ویژه خواسته‌های صنعتی با صدای بلند به گوش می‌رسید. ایران تکان خورده بود و باید راه برنامه‌دارتری را بپیماید. اما این ویژگی چندان به درازا نکشید و همه‌ خواسته‌ها ماسید. زیرا از این پس گواه کشاکش‌های دربار و مجلس در نیمه نخست دوران محمدعلیشاه، کودتای لیاخوف، جنگ‌های تبریز در نیمه دوم دوران محمد علیشاه، گشوده شدن تهران به دست مشروطه خواهان درست یکسال پس از کودتا، هرج و مرج‌های پرشمار پس از آن، تلاش دوباره محمد علیشاه برای برگشت به اورنگ از دست داده آسیب‌های فراوانی که سالارالدوله برادرش به بخش‌های غربی کشور زد، جنگ‌های بی‌پایان درون‌مرزی، آسیب‌های برآمده از نایب‌السلطنگی ناصرالملک هم دانشگاهی دو تن از انگلیسی‌های اروپا مدار که ایران را دوست نداشتند حتی تحقیر می‌کردند؛ یعنی کرزن و‌گری در آکسفورد، که خودش هم بلایی نانوشته بود، آغازشدن جنگ یکم جهانی، سرازیر شدن نیروهای بیگانه به دورن کشور و نبرد با هم در سرزمین بلادیده ایران در چهار سال و اندی، بی‌پروایی آنها در تاراج فرآورده‌های کشاورزی و دامی و... برای تامین خوراک نیروهای اشغالگرشان در گوشه و کنار کشور، از دست رفتن توان دولت مرکزی برای گرداندن چرخ اداری کشور، برپایی دولت در تبعید که خود مصیبتی دیگر بود، تاجگذاری احمدشاهی که نیامده می‌خواست برای آتیه‌‌سازی و روز مبادا با شتاب جیب خود را پر بکند و همراه با چپاولگران دیگر، بدون ارزش نهادن به جایگاهش و احساس مسوولیت، همچنان ساز خود را می‌زد، قرارداد تقسیم ۱۹۱۵ که سیری‌ناپذیری دو سوی قرارداد ۱۹۰۷ را عریان‌تر می‌کرد، برآمدن گردنکشان پرشمار در هر نقطه‌ای از کشور، قحطی گسترده به یادگار مانده از دوران جنگ جهانی در پی چپاول پیوسته نیروهای اشغالگر که چهره بدآهنگ خود را در سال‌های ۱۹۱۹-۱۹۱۸ بسیار کریه‌تر نشان داد و با آگاهی از گفته‌های مستند، نیمی از جمعیت کشور در این قحطی جانفرسا و مرگبار که همه ارتش‌های بیگانه و درگیر، در آن سهیم بودند و نشانه‌هایی نیز در دست است که انگلیسی‌ها نیز بیشتر بدان دامن می‌زدند، از دست رفتند و سرانجام مصیبت‌زایی‌های برنامه تحت‌الحمایگی در چارچوب قرارداد ۱۹۱۹ (۱۲۹۸) تا انجام کودتای اسفند ۱۲۹۹ (۱۹۲۱م)، مجال هرگونه برنامه‌ریزی و پیشبرد روند منطقی اقتصاد و بالندگی صنعت در کشور را گرفته بود. گرچه پوشیده نیست که در همین هنگامه‌ها آشنایی با صنایع و فناوری‌های غربی همچنان راه خود را می‌پیمود اما به کندی.

بی‌گمان بالندگی برنامه‌های اقتصادی، صنعتی و اجتماعی نیاز به آرامش و امنیت سرتاسری می‌‌داشت که در دوران پس از کودتای ۱۲۹۹ بسیار پرشتاب رخ نمود و هنوز به نیمه‌های سال ۱۳۰۱ نرسیده بودیم که همه چیز در سرزمین‌های مرکزی کشور آرام شده بود تا کارخانه‌داری و کارگاه‌داری و برنامه‌های صنعتی رفته‌رفته دوران نوین‌تری را تجربه کنند.

تکوین زمینه‌های رشد پایدار صنایع

تکوین زمینه‌های رشد پایدار صنایع