یک اختراع شنیدنی!

یک شب پاییزی درسال ۱۸۹۴ آقای گیزپ مارکونی، مالک متمول ایتالیایی در اتاق پذیرایی خود در ویلای گریفون نزدیک شهر بولونی نشسته و روزنامه‌اش را می‌خواند. صدایی که از اتاق زیر شیروانی خانه مرتبا به گوش می‌رسید بالاخره او را سخت ناراحت کرد به‌طوری که روزنامه را به کناری انداخت و روبه همسر خود کرد و به تندی پرسید: - آنی! آن بالا چه خبر است! هیچ دلم نمی‌خواهد در خانه‌ام این سر و صداها باشد!

خانم آنی چشم از بافتنی خود برداشت و با تبسمی به شوهرش جواب داد:

از وقتی که گوگلیلمو از کوه‌گردی برگشته به اجازه خودت دو اتاق کوچک زیر شیروانی را به اختیار او گذاشتیم. تو خودت خوشحال بودی که گوگلیلمو کارهایش را در آنجا انجام دهد.

- همیشه می‌گویید کارهایش! کارهایش! معنی این کار چیست که در اتاق را روی خود قفل می‌کند؟ چه کارهای محرمانه‌ای در آنجا دارد؟ این آقا پسر توی کثافت زندگی می‌کند و اجازه نمی دهد که خدمتکاران بیش از هفته‌ای یک بار اتاق‌هایش را جارو و تمیز کنند. من از این کارهای گوگلیلمو چیزی سر در نمی‌آورم و خوشم هم نمی‌آید. بالاخره باید امروز تکلیفش را معلوم کنم.

خانم آنی این دفعه خنده‌ای کرد و گفت:

- آها! فهمیدم! امروز خودم شنیدم که گوگلیلمو باز از تو صد لیره پول خواست و تو با او داد و فریاد می‌کردی. حالا هم اوقاتت تلخ است. تو که پول را به او دادی دیگر چرا عصبانی هستی؟

- تو که می‌دانی من خسیس نیستم و اوقات تلخیم برای پول نیست. ولی آخر این را باید بدانم که پول‌ها را چه می‌کند؟ این پسر که یک کلمه راجع به کارهایش برای من صحبت نمی کند.

- عیب ندارد به جای او هر چه بخواهی من برایت توضیح می‌دهم.

- تو که از کارهای فنی و بازی‌های عجیب و غریب او سردر نمی‌آوری.

- ولی خودش به من گفته که دنبال چه کاری است و شب و روز فکر و ذکرش همان است. گوگلیلمو می‌خواهد بدون سیم، صدا و علامات را توسط برق از محلی به محل دیگر انتقال دهد.

- عجب! این کار را می‌خواهد بدون سیم بکند؟ پس لابد چیز دیگری به جای سیم باید به کار برد.

...

این بخشی از گفت‌وگوی آنی و گیزپ، مادر و پدر گوگلیلمو مارکونی است که در خاطرات این مخترع بزرگ به آن اشاره شده است.

مارکونی پس از آزمایش‌های زیاد مطمئن بود که راه صحیح را یافته است. حالا سعی وی در این بود که علائم الکتریکی را به وسیله بی‌سیم تا حد ممکن دورتر بفرستد و دستگاه خود را طوری تکمیل سازد که بتواند حروف خط و نقطه مرس را به راحتی با امواج الکترومغناطیسی مخابره کند.

در سال ۱۸۹۵ مارکونی موفق شد علامات بی‌سیم را تا فاصله بیش از یک میل بفرستد. حالا دیگر کلیه افراد خانواده به خصوص پدر و برادرانش نهایت علاقه را نسبت به آزمایش‌های وی نشان می‌دادند و روزی که مخترع جوان اعلام کرد که می‌خواهد برای اولین بار علامات بی‌سیم را به دستگاه گیرنده‌ای که در مسافت نسبتا دوری در پشت یک تپه قرار گرفته انتقال دهد، گیزپ مارکونی با غرورخاصی در محل آزمایش حضور یافت و با اشتیاق و تحسین ناظر عملیات گوگلیلمو شد که با کلید مورس خود علامات را مخابره می‌کرد. با همه این احوال پیرمرد باز هم در شک بود، هنوز نمی‌توانست باور کند که امواج اسرارآمیزی از مانع بزرگی چون تپه سر راه عبور کند و در آن طرف آثاری از خود ظاهر سازد پس رو به فرزندش کرد و گفت:

-دلم می‌خواهد به آن طرف تپه بروم و کار دستگاه گیرنده را تماشا کنم.

وقتی پدر به آن طرف تپه رسید مارکونی جوان دستگاه را به کار انداخت و گیزپ مارکونی بالاخره قانع شد که حقه بازی در کار نیست و نظریات پسرش به حقیقت پیوسته است.

در سال ۱۸۹۶ مارکونی ۲۲ ساله توانست با دستگاه‌های پای فرستنده و گیرنده بی‌سیم خود در مسافت بیش از دو مایل مخابره کند. در ماه فوریه همان سال مادرش که از اهالی ایرلند بود پسرش را تشویق کرد که برای کسب شهرت و موفقیت به انگلستان برود. وقتی مارکونی جوان با چمدان‌ها و جعبه‌ها و آلات برقی خود وارد گمرک خانه شد، ماموران گمرک با سوء ظن تمام بساط او را مورد تفتیش قرار دادند ولی بالاخره بعد از سوال‌های بسیار دست از سرش برداشتند و او را به‌خاطر لهجه انگلیسی خوبی که داشت (از مادرش فراگرفته بود) آزاد گذاشتند.

در انگلستان اولین اقدام مارکونی این بود که اختراع خود را به ثبت برساند و در ژوئن ۱۸۹۶ امتیاز اختراع تلگراف بی‌سیم تحت شماره ۱۲۰۳۹ به مخترع جوان تفویض شد. مارکونی در پانسیون خلوتی در شهر لندن منزل گرفت و نامه‌هایی به بعضی آشنایان متنفذ خود در انگلستان نوشت و راهنمایی و کمک خواست. در این ایام یک برخورد که در زندگی وی اثر بسیار یافت، اتفاق افتاد و آن آشنایی با سر مهندس اداره کل پست و تلگراف آقای ویلیام پریس بود. ویلیام پریس هم در رشته تلگراف بی‌سیم کار کرده و تقریبا در همان مسیر مارکونی قدم‌هایی برداشته بود ولی روی هم رفته نتیجه مطلوب را به دست نیاورده و خود اذعان کرد که موفقیت واقعی از آن مارکونی بود. ویلیام پریس از مارکونی خواست که اختراعش را به وی عرضه کند و وقتی دستگاه بی‌سیم مارکونی و طریقه عمل آن را مشاهده کرد و وعده داد که درباره آن مجددا فکر و مطالعه کند و نظریه خود را به اطلاع وی برساند. چندین روز در انتظار رسیدن خبری از پریس گذشت تا آنکه یک روز صبح پستچی پاکت بزرگی برای مارکونی آورد که روی آن کلمات: « اداره امور شاهی» به خط درشت چاپ شده بود. مارکونی چند لحظه گرفتار تردید شد و جرأت نداشت آن را باز کند. یقین داشت که در نامه با جواب یأس‌آوری روبه‌رو خواهد شد و اداره کل پست اظهار تاسف کرده است که هیچ‌گونه کمکی نمی‌تواند به وی کند. درنهایت چون پاکت را گشود اول چیزی که نظرش را جلب کرد امضای پریس بود و در آن از مخترع جوان دعوت شده بود که در اسرع وقت به اداره کل پستخانه برود و اختراع تلگراف بی‌سیم خود را در حضور عده‌ای از مهندسان به معرض آزمایش گذارد. پنج دقیقه بعد مارکونی به نزدیک‌ترین شعبه پست وارد شد و تلگرافی راجع به آن خبر خوش به ویلای گریفون مخابره کرد.

منبع: سایت پلکان و ویکی‌پدیا