کرانه جنوب؛ 1320 نمایی از بندرعباس-1324

محمد صلح‌جو: گزارش عبدالله مستوفی از کرانه‌های جنوبی کشور در ماه‌های پایانی سلطنت رضاشاه، یکی از مناسب‌ترین عیارها و محک‌های کارشناسی است که می‌توان دوران اقتدار رضاشاهی را محک زد. اگرچه وسعت و پهناوری کشور و مشکلاتی که از عصر قاجار باقی مانده بود و اقدامات اصلاح‌گرانه‌ای را که این ۱۶ سال آن هم در جهت توسعه زیرساخت‌های کشور به ثمر رساند نباید نادیده گرفت اما با این همه، بخش عمده‌ای از اقتصاد ملی در بخش جنوبی کشور با وضعیتی که مستوفی از آن سخن می‌راند به قهقرا رفته بود.

عبدالله مستوفی در سال ۱۲۵۷ ه. ش در محله سرچشمه تهران و در خانواده‌ای ریشه‌دار و برجسته به‌دنیا آمد. در مدرسه سیاسی که به همت میرزاحسین خان مشیرالدوله (پیرنیا) در تهران تاسیس شده بود به تحصیل پرداخت و از نخستین کسانی بود که از آن مدرسه فارغ‌التحصیل شد. در دوران صدراعظمی عین‌الدوله، رئیس نان تهران بود اما پس از شورشی که به بلوای نان معروف شد ناچار به کناره‌گیری گردید. در دوران زمامداری رضاشاه به استانداری آذربایجان منصوب شد. در بازگشت به تهران به ریاست اداره کل ثبت اسناد و املاک گمارده شد.

آنچه موجب اشتهار و ماندگاری نام وی شده، نه حضور در عرصه سیاسی، بلکه آثار تاریخی است که با قلم توانای وی خلق شده؛ از جمله ارزنده‌ترین این آثار، کتابی با عنوان «شرح زندگانی من» است که در سه جلد و طی مدت پنج سال به رشته تحریر درآمده است. این کتاب را می‌توان یکی از دقیق‌ترین و شیواترین آثاری به شمار آورد که در زمینه شرح حال‌نویسی و بیان اوضاع اجتماعی عصر قاجار نوشته شده است.

گزارشی از جنوب، شرح سفر ۴۵ روزه مستوفی به نقاط محروم و دورافتاده جنوب است که از سی‌ام فروردین تا دوازدهم خرداد ۱۳۲۰ در واقع سه ماه پیش از سقوط رضاشاه و اشغال ایران از سوی متفقین در شهریور ۱۳۲۰ است. وی در نامه‌ای به علی سهیلی وزیر وقت کشور، در باب این گزارش نوشته است: «جناب آقای سهیلی وزیر کشور! مسافرت اینجانب به کرانه‌های جنوب از سی‌ام فروردین تا دوازدهم خرداد ۱۳۲۰ مدت ۴۵ روز طول کشید اینک گزارشی که از مطالعات خود در ۲۲ صفحه تهیه نموده‌ام تقدیم می‌دارم.»

از اجرای توصیه‌های مستوفی به رضاشاه و سپس به شاه جوان اطلاعی در دسترس نیست. اما اطلاعات و تحلیل کارشناسی او از جمله مستنداتی است که هنوز هم مورد رجوع محققان است.

آبادان - خرمشهر - بندر شاهپور

آنچه راجع به ماموران دولتی در سابق عرض کردم، در ماموران این نقاط هم در کار است، منتهی چون در آبادان و خرمشهر شرکت نفط (نفت) کمک‌های غیررسمی از حیث لوازم منزل می‌کند قدری وضعیت ماموران بهتر و ظاهرا آبرومندتر به نظر می‌رسد. ولی این کمک غیررسمی شرکت به‌صورت رشوه و ارتشا به عمل می‌آید و صورت غیر‌مطلوبی به خود گرفته است. رئیس شهربانی آبادان از شرکت، یخ، اتومبیل و کولر و تمام لوازم منزل می‌گیرد، فرماندار خرمشهر علاوه بر لوازم فوق‌الذکر، خانه هم از شرکت دارد همچنین است سایر دوایر که هر یک کم‌وبیش از خوان نعمت شرکت مجانا متنعمند، چون این رویه و استفاده از مایحتاج از شرکت غیررسمی است صورت بدی به خود گرفته و بیشتر به رشوه و ارتشا یا ‌ترحم شباهت دارد.

رئیس فلان اداره که می‌بیند رئیس اداره دیگری هر چه بخواهد و به شرکت مراجعه کند جواب رد نمی‌شنود و حتی گذشته از مایحتاج ضروری از قبیل یخ و کولر که جز به وسیله شرکت فراهم کردن آن غیرممکن و برای زندگی هم از لوازم است، گاه این‌ترحم یا رشوه به پارچه و کارد و چنگال و حتی اشربه سهل است علاوه بر مصرف شخصی کار به بازرگانی هم رسیده است، البته او هم همین تقاضا‌ها را می‌کند و اگر جواب رد بشنود در پاره‌ای از موارد که سر کار شرکت با آن اداره می‌افتد اشکال‌تراشی بی‌مورد کرده و بالاخره گذشتن کار را منوط به برآورده شدن تقاضاهای خود می‌نماید. کارکنان شرکت هم طوعا یا کرها راضی می‌شود آنچه مانند کولر و یخ و اتومبیل از لوازم زندگی است مجانا و آنچه از قبیل پارچه، لباس زنانه و مردانه و کارد و چنگال و... است در مقابل قیمت عادی که به کارمندان خود می‌فروشند تسلیم می‌کنند.

دایره این تقاضا نامحدود است و حتی کار به استخدام کس و کار پاره‌ای از روسا در شرکت هم رسیده است که فلان رئیس اداره سه چهار نفر از اقوام بی‌سواد خود را که هیچ کاری از آنها بر نمی‌آید به شرکت تحمیل کرده است، معهذا دامنه این تقاضاها به زیادی و کمی سر و کار شرکت با اداره و زیادی و کمی طمع‌کاری ماموران ممکن است انقباض و انبساط بیابد. مثلا رئیس شهربانی آبادان یک اتومبیل دارد، به چهار کلانتر چهار بخش آنجا هم هر یک، یک اتومبیل داده‌اند با وجود این وقتی حاجتی به رفت و آمد به اهواز ولو برای فرستادن خانواده خود پیدا کنند، تقاضای اتومبیل فوق‌العاده می‌کنند و به هر‌ترتیبی شده است این تقاضای خود را می‌قبولانند، فلان رئیس اداره فکر می‌کند اشربه انگلیسی در داخله کشور هر بطری سیصد چهارصد ریال قیمت دارد ولی به نرخ شرکت قیمت آنها بیش از چهل پنجاه ریال نیست، از شرکت تقاضا می‌کند که مثلا ۱۰ بطری از هر یک از این نوشابه‌ها برای او بفرستند، احتیاجی که شرکت به این شخص یا نفوذی که این شخص در کارها دارد تکلیف رد یا قبول این تقاضا را تعیین می‌کند و اگر شرکت بدون توجه این تقاضا را رد کرد فردا بد ادایی نسبت به کارهایی که شرکت با آن اداره دارد شروع می‌شود و بالاخره آقای رئیس اداره به مقصود خود نائل می‌شود.

این سوءاستفاده در تمام ادارات که شهربانی و امنیه و پادگان لشکر در آبادان و حتی اهواز در راس آنها واقعند از چیزهای عادی است و اجمالا تمام دوایر آبادان و خرمشهر و حتی اهواز از این سوءاستفاده بی‌نصیب نیستند. بعضی‌ها با نفوذ زیاد با اینکه در اهواز نشسته‌اند، هر چندی یک بار چند صندوق نوشابه و پارچه برایشان حمل می‌شود تنها اداره‌ای که از این سوءاستفاده خود را مصون نگه داشته و واقعا حیثیت خود را کاملا محفوظ می‌دارد و از این عملیات و کثافت کاری مبرا است، نیروی دریایی آن هم به واسطه بزرگ منشی و وظیفه‌شناسی رئیس متین آن تیمسار دریادار بایندر است و الا هیچ بنگاهی در آبادان و خرمشهر و اهواز نیست که بیش و کم از این خوان یغما بهره نبرده باشد، شرکت نفط [نفت] به موجب قرارداد با دولت شاهنشاهی اشیایی بدون گمرک و بازرسی برای کارکنان خود اعم از ایرانی یا خارجی وارد می‌کند و به قیمتی که تمام می‌شود به کارمندان خود می‌دهد اگر غیراز کارمندان شرکت از این کالاها بگیرند و مصرف کنند در حقیقت یک نوع قاچاق مرتکب شده، بلکه به عقیده بنده این عمل بدتر از قاچاق است زیرا گذشته از مصرف کردن کالای ممنوع به‌طور رشوه و ارتشا این کار صورت می‌گیرد و البته این عمل در نظر کارکنان خارجی شرکت بالاختصاص روسا که تمام پروانه‌های اعضای این اشیا منحصر به امر آنها و به دقت همه چیز را وزن کرده و پروانه می‌دهند بسیار زشت و نامطبوع است و به همین جهت است که تنها اداره‌ای که طرف احترام شرکت است نیروی دریایی است و باقی ادارات در انظار کارکنان شرکت به بازیچه شبیه‌تر از اداره دولتی است.

بنده در دو نوبتی که آقایان روسای دوایر را در بخشداری آبادان و فرمانداری خرمشهر احضار کردم در سخنرانی‌هایی که برای آنها ایراد نمودم به کنایه احتراز از این کثافت‌کاری را گوشزد کرده‌ام، ولی چه باید کرد که مقامات عالیه استان هم در این سوءاستفاده با سایرین شریکند.

باز اگر این تقاضاها منحصر به حوائج شخصی بود اگر چه از طرف ماموران دولتی باز هم ناشایست بود ولی تا حدی ممکن بود آن را تحمل نمود ولی کار از اینها بالاتر و موضوع استفاده خارج از رفع حاجت و حتی به بازرگانی هم رسیده است.

به عقیده بنده این وضع باید جدا جلوگیری شود، اولا برای ماموران دولت به‌خصوص آنها که در آبادان هستند، لوازم زندگی به‌طوری که در سابق عرض شده است فراهم شود و اگر باید اتومبیل داشته باشند به آنها داده شود که هر روز به مورد و بی‌مورد دست حاجت پیش کارمندان شرکت دراز نکنند و استفاده از هرگونه اشیاء شرکت ولو یک دست لباس باشد جدا ممنوع گردد و برای مایحتاج از قبیل یخ و کولر رسما به شرکت نوشته شده و حدی که متناسب با حقوق ماموران باشد برای آنها تعیین گردد که لامحاله این استفاده صورتا حقی برای ماموران شده و از حالت فعلی که بیشتر به رشوه و ارتشا یا رجم شبیه است خارج شود.

شهر آبادان دو قسمت دارد، یکی شهری است که شرکت برای کارکنان خود ساخته و آن عبارت است از بیش و کم هزار خانه که هر یک دارای هفت هشت اطاق و حمام و آب سرد و گرم و بادبزن و لوازم برق و مبل و حتی کولر هم هست به‌طوری که در داخل آن تمام لوازم آسایش تابستانی و زمستانی فراهم و باغچه‌های جلو و عقب آنها به هزینه شرکت کاشته و ساخته و پرداخته است، این خانه‌ها به کوچه‌ها و کوچه‌ها به خیابان‌هایی مربوط است که هر یک شماره خاصی دارد و در دو قسمت ساخته شده، قسمت اول آن را بریم و قسمت دوم را بوارده می‌نامند و در میانه این دو قسمت کارخانه‌های تصفیه و لوازم آن و انبار‌های نفط [نفت] و بنزین و سایر مواد نفطی [نفتی] ساخته شده است.

باشگاهی هم هست که در آن رستوران و کافه و استخر شنا و میدان‌های بازی و سینما و همه جور لوازم تفریح مهیا است، گذشته از این باشگاه، در پاره‌ای از نقاط شهر هم استخر شنا در کمال نظافت که آب آن با آب خوردن خانه‌ها هیچ تفاوتی ندارد در دسترس ساکنین این دو محل گذاشته شده است.

باغ عمومی به طرز پارک انگلیسی که عبارت از چمن و پرچین و درخت‌های تک تک غیرمنظم است، برای گردشگاه عمومی در آخر دو محله اروپایی ساخته شده است، قسمت دوم، محله عمله‌جات کارگری است و آن را به مناسبت اسم سابقش احمدآباد می‌نامند، قسمت اروپایی را هرکس که به آبادان رفته، دیده است و اینکه در این مورد به شرح آن پرداختم برای تشریح قسمت احمدآباد و تضادی است که بین این دو محله موجود است.

احمدآباد خیابان‌هایی نسبتا عریض و کوچه‌های فرعی نسبتا وسیع در آن ساخته شده و بازارهایی که در اول این محله واقع است دکان‌های نسبتا تمیزی دارد، ولی خانه‌های داخل این قسمت بسیار محقر و اکثر گلی و حتی بعضی که شاید اکثریت آن را تشکیل بدهد نمای آجری هم ندارد. بچه‌ها در کوچه‌ها ویلان و همه مبتلا به‌تراخمند و این قسمت کاملا زشتی‌های شهرهای ولایات قدیم ایران را نمایندگی می‌کند.

سبب این وضعیت، کمی مزد عمله‌جات است که شرکت به عمله عادی بیش از شش ریال مزد نمی‌دهد، بنده روزی که به احمدآباد رفته بودم و به‌طور ناشناس در کوچه‌های آن گردش می‌کردم به شخصی برخوردم که یک دسته نان زیر بغل داشت، نان را از او گرفتم جنس آن را دیدم، نان گرده بود که به شکل لواش پخته بودند، هر دانه آن دو سیر بیشتر وزن نداشت و دانه‌ای بیست و پنج دینار این دو سیر نان را خریده بود، از لهجه‌اش دانستم بروجردی است، از شغلش تحقیق کردم، معلوم شد آهن کار و کارش قطع و وصل کردن سیم‌های تلفن و تلگراف است، پانزده سال است برای شرکت خدمت می‌کند، هفت سر نان‌خور دارد و روزی ۹ ریال به او مزد می‌دهند. آبادان مسلما از تهران گرانتر است و در تهران به عمله‌های عادی روزی هشت ریال مزد می‌دهند، می‌خواهند این شخص با ۹ریال و هفت‌سر نان خور چگونه در آبادان زندگی خود را اداره کند و به تربیت اطفال خود بپردازد؟

موضوع دیگر موضوع بیکاری آنها است که روزی‌های تعطیل را که اقلا در ماه پنج روز می‌شود اجرت ندارند و اگر هم شرکت به وجود آنها حاجتی نداشته باشند، بدون هیچ تشریفاتی یک روز صبح او را جواب می‌کند، بالفرض که شکوه هم به مقامات مربوطه بکند، جواب شرکت این است که به واسطه محدود شدن کارهای شرکت از وجود او بی‌نیاز و به‌جهت او را جواب گفته‌ایم و این جواب شفاهی باشد یا کتبی به منزله ختم کار است.

شک نیست که در این محله ایرانی هم در قسمتی که متصل به محله اروپایی است باشگاهی به اسم باشگاه ایرانی ساخته شده که آنها که از هشتصد ریال بالاتر حقوق دارند با دادن ماهی ۱۲۰ ریال می‌توانند از بنگاه‌های این باشگاه استفاده کنند. این باشگاه هم استخر شنا، میدان‌های بازی و همه‌گونه وسایل تفریح دارد. در یک نقطه احمدآباد هم لوله آب شیرین قابل شرب جاری و اهالی شهر با کوزه‌های خود از آن استفاده می‌کنند، ولی هیچ‌یک از این اوضاع به درد عمله بدبخت نمی‌خورد.

وقت ظهر که مثلا برای ناهار عمله‌جات از کارخانه‌ها بیرون می‌آیند و به خانه‌های محقر خود یا به قهوه‌خانه‌ها و مسافرخانه‌ها برای خوردن غذا می‌روند، وضعیت آنها واقعا رقت‌بار است و بعضی از آنها که تازه وارد شده و هنوز وضعیتی برای خود اختیار نکرده‌اند یا اینکه استقامت ندارند. در پیاده‌رو خیابان‌ها شب را روز می‌کنند.

مزد کار در هر شهر تابع نرخ خواربار آن شهر است، چنانکه در تهران عمله‌ای که در پنج سال قبل با چهار ریال برای کار می‌آمد، فعلا هشت ریال مزد می‌گیرد، در صورتی که در آبادان روز به روز نرخ‌ها گران‌تر و فعلا از تهران هم بالاتر است ولی مزد عمله همان مزد پانزده، شانزده سال قبل است و از این حیث وضع آنها با وضع کارمندان ادارات دولتی برابر است. این است که عرض می‌کنم باید فکری برای مزد این عمله‌ها کرد که با گرانی خواربار کفایت کند.

کرانه جنوب؛ 1320