جنگ و صلح ایرانی‌ها مراسم سلام عید قربان مقابل کاخ مرمر در کاخ گلستان

فریماه فلاحی

گاسپار دروویل، سرهنگی فرانسوی بود که طی سال‌های ۱۸۱۳-۱۸۱۲میلادی در دوران سلطنت فتحعلی‌شاه قاجار و ولایتعهدی عباس میرزا در ایران اقامت داشت.

او به همراه ژنرال گاردان و براساس عهدنامه فین‌کن‌اشتاین به ایران آمده بود، اما پس از ناکام ماندن تلاش‌های گاردان به استخدام ارتش ایران درآمد. (گاردان، افسر فرانسوی و رئیس هیات اعزامی ناپلئون بناپارت در عهد فتحعلی‌شاه قاجار بود که در پاییز ۱۸۰۷ دولت فرانسه او را به سمت ایران اعزام کرد تا مفاد قرارداد را اجرا کند. تلاش‌های گاردان برای رسیدن به نتیجه مطلوب مدنظر دولت متبوعش ناکام ماند و پس از بازگشت از این سفر در ۱۸۰۹ چون به خوبی از عهده ماموریتش برنیامده بود از چشم ناپلئون افتاد.) سفرنامه گاسپار دروویل که به «نام سفر در ایران» شناخته شده است، روایتی خاص و متفاوت از زندگی ایرانیان در دوران فتحعلیشاه و اقدامات پسرش عباس‌میرزا نایب‌السلطنه به خواننده می‌دهد.

گاسپار دروویل سفرنامه‌اش را در سال ۱۸۲۸م منتشر کرد. سفرنامه وی فقط در بخشی کوچک، کوتاه و مختصر به اوضاع نظامی و سیاسی دربار فتحعلی‌شاه و اقدامات پسرش عباس‌میرزا، نایب‌السلطنه پرداخته است. درواقع این سفرنامه درباره فرهنگ و چند و چون زندگی، باورها و آیین‌های مردم ایران است. دروویل در دیباچه سفرنامه خود، بررسی تغییرات شگرف اوضاع نظامی ایران و سازمان‌های لشکری کشور را بهانه سفر خود ذکر می‌کند، اما پس از آن پرداختن به چنین موضوعی را به دلیل مخاطب محدود کنار گذاشته و اذعان می‌کند که هدفش از تالیف این کتاب پرداختن به وجوه فرهنگی خاص ایرانیان است نه ارائه اطلاعات سیاسی، نظامی یا آنچه جهانگردان و سفرنامه‌نویسان بارها درباره آنها نوشته‌اند. وی کاملا به هدف نگارش سفرنامه‌اش آگاه است و به عمد، نگاه یک فرد سیاسی در اثرش بسیار کمرنگ و فرعی انگاشته شده است.

وی معتقد است که تمام نویسندگانی که تاکنون درباره ایران نوشته‌اند، خواه به‌عنوان مورخ و خواه جهانگرد بیشتر به معرفی اماکن، بررسی موقعیت استراتژیک و سیاسی ایران پرداخته‌اند و از آداب و رسوم ساکنان این سرزمین شگفت آور آسیایی به‌صورت سطحی گذشته‌اند. این امر خود دلیل توجه وی است برای بررسی جزئیات اختلافات قابل ملاحظه‌ای که میان زندگی خصوصی اروپاییان و ایرانیان است. وی معتقد است که آداب و رسوم این اقوام تشابه بسیار اندکی با آداب و رسوم مغرب زمینی‌ها دارد. نکته مهمی که به آن اشاره می‌کند این است که قصد نوشتن تاریخی متفاوت و نو از ایران را ندارد، زیرا «از نظر تاریخی نمی‌توان به آنچه نویسندگانی چون «شاردن»، «تونو»، «اولیویه»، «کینز»، «پیکو» و دیگران در ادوار مختلف نوشته‌اند چیزی اضافه کرد. در عین حال با اینکه در آثار آنان توصیف‌های کاملا آموزنده‌ای درباره امکنه، موقعیت جغرافیایی، مرزها، محصولات، تجارت و ... یافت می‌شود، باید اعتراف کرد که این توضیحات برای شناسایی ساکنان این کشور کافی نیست. ایرانی‌ها که از گذشته‌ای نه چندان دور ارتباطات نزدیک‌تری با قسمت‌های مختلف اروپا به‌هم رسانده‌اند بیش از پیش مایلند درباره آنها اطلاعات صحیح و دقیق، به خصوص درست‌تر از آنچه تاکنون در اختیار همگان قرار گرفته است نوشته شود، زیرا بیشتر اطلاعات بر پایه فرضیات یا گزارش‌هایی که به درستی آنها اطمینان نیست، نهاده شده است.»

وی می‌گوید: حتی نویسندگانی که از آنها به‌عنوان مرجع نام می‌برد نیز در نوشته‌هایشان دچار اغماض یا خیال‌پردازی شده‌اند. به‌عنوان مثال تنها توانسته‌اند تا حدودی از روی دقت و حقیقت درباره مرد ایرانی بنویسند، اما آنچه درباره زن‌ها نوشته‌اند قابل اطمینان نیست، زیرا یک اروپایی در هر مقام و منصبی هم ممکن است سالیان سال در یک شهر ایران سکونت کند، بدون آنکه حتی یک‌بار موفق به دیدار رخسار زن ایرانی شده باشد.

دروویل می‌نویسد: «یک اقامت طولانی همراه با کیفیات کاملا ویژه لازم است تا اجازه ورود به بعضی حرمسراها به دست آید. از این‌رو چگونه ممکن است جهانگردان که اوقاتشان صرف پیمودن راه‌ها و دیدار از کشور شده است، توانسته باشند در مدت چند ماه اقامت، اطلاعات صحیح درباره زن‌ها به‌دست بیاورند؟ به علاوه اطمینان می‌دهم که با گفت‌وشنود نمی‌توان روزنه‌ای از واقعیات درباره زن ایرانی گشود و کسی که چنین کند سعی بیهوده کرده است، مضافا به اینکه حتی بردن اسم زن در محاوره بسیار نابجا و شدیدا خلاف آداب‌دانی است. همچنین اطمینان دارم که پرسش از هرکس درباره آنچه به زن ارتباط دارد، نه تنها سودمند نیست، بلکه ممکن است به‌عنوان یک اهانت تلقی شود و باعث شود که آنها از مرز احترام عمیقی که نسبت به بیگانگان قائلند خارج شوند. نتیجه طبیعی این امر آن است که تاریخ‌نویسان یا جهانگردانی که قبلا از آنها نام برده شد قادر نبودند درباره زن‌های ایرانی سخنی بگویند و مطالبی بنویسند و آنچه را هم که نوشته‌اند یا از روی تصورات خود بوده یا از روی گفته‌های آقای شاردن که خود بیش از آنها اطلاعی نداشته است.»

وی معتقد است گفته‌های شاردن که خود در اشتباه بوده، موجب شد که دیگران هم در اشتباه باقی بمانند. دروویل تاکید کرده است: «در مدت سه سال اقامتم در این کشور به سبب برقراری روابط بسیار صمیمانه‌ای که موجب تسهیلاتی برای ورود در بعضی حرمسراها (به‌ویژه حرم‌های خانواده عسکرخان آخرین سفیر ایران در فرانسه) شد، توانستم شناخت زیادی راجع به این موضوع کسب کنم. من مدت ۶ ماه در قسمتی از خانه این مرد سالمند مهربان زندگی کردم. او همیشه مطابق آداب و رسوم فرانسویان که به آنها خو گرفته، رفتار می‌کرد و کمتر روزی بود که مرا نزد بانوان خانواده‌اش نبرد. این احترام که ابتد از روی نزاکت بود منجر به عادت شد و از این‌رو بعدها آزاد بودم که همانند زن‌های اروپایی آنها را ملاقات کنم و با وجود حسادت شرقی‌ها که بسیار مشهور و معروف است هرگز به نظرم نیامد که باعث بدگمانی آنها شده باشم یا حتی از توجهاتی که نسبت به من داشتند چیزی کاسته شده باشد.»

گاسپار در ادامه می‌نویسد که برخلاف غالب نویسندگانی که درباره این کشور قلمفرسایی کرده، نوشته‌های خود را با جزئیات داستان شاهانی که از ابتدای شاهنشاهی ایران بر اریکه شاهی نشسته‌اند شروع نکرده‌ام، بلکه کتابم را با شرح کوتاهی از سلسله‌های مختلف که جانشین یکدیگر شده‌اند آغاز می‌کنم.

او می‌نویسد این سلسله‌ها با کیفیات کمابیش مشابه دوران تعالی و سقوط را پیموده‌اند. در کشوری که خشونت دائما در حال پیشرفت بوده و دشنه و زهر وسیله راهگشایی به اریکه لرزان و خونین پادشاهی بود، این امر تا اندازه‌ای طبیعی است.

دروویل از بیان جزئیات جغرافیایی و شرح محصولات، تجارت، و ... خودداری می‌کند، زیرا معتقد است این موارد توسط جهانگردان فرانسوی و انگلیسی که در ادوار مختلف از طرف دولت‌هایشان برای مطالعه و واکاوی درباره همین موضوعات اعزام شده‌اند، به خوبی توصیف شده است و چنانچه بخواهد این موضوعات را در نوشته‌اش بگنجاند ناچار از رونویس کردن آنهاست.

با این حال وی به‌صورت اجمالی نکاتی درباره نتایج آخرین عقدنامه صلحی را که همزمان با اقامت او در ایران، با روسیه منعقد شده بود می‌آورد. او معتقد است که پادشاه ایران با دادن این امتیازات تازه به روس‌ها، امتیازی بزرگ‌تر به نام «صلح» را به دست آورده است.

دروویل ابتدا با یک معرفی اجمالی درباره وضعیت ایالات ۹‌گانه ایران شامل آذربایجان، گیلان، مازندران، عراق عجم، فارس، خوزستان، لرستان، کرمان و خراسان سخنش را آغاز می‌کند. سپس به‌صورت مختصر گزیده‌ای از تاریخ ایران و سلسله‌های حکومتی تا عصر خود را فهرست می‌کند. دروویل با نگاهی مثبت و ستایشگرانه شاه ایران را این‌گونه معرفی می‌کند: «فتحعلی‌شاه اینک با شکوه تمام بر ایران فرمان می‌راند. متارکه جنگ اخیر با روسیه دوره آرامش و مهلت مطمئنی برای کشور ایران تامین کرده است. طرز رفتار و خلق وخوی ملایم و مهربان فتحعلی شاه او را محبوب رعایای خویش کرده و می‌تواند عذر خودبینی و غرور بی‌جای وی قرار گیرد.»

در فصل اول به‌صورت اجمالی به بررسی وضعیت سیاسی ایران می‌پردازد. درباره مسائل مهم سیاسی و اقتصادی گاه اظهار نظر می‌کند. این سفرنامه‌نویس معتقد است که «معاهده گلستان محصول عملیات پنهانی و گیج‌کننده سفارت انگلیس بوده، گرچه در ظاهر این امر با سیاست کلی دولت انگلیس متناقض می‌نمود.»

در معرفی ویژگی‌های اخلاقی و خصوصیات ساکنان استان‌های مختلف تا حدودی شرایط آب‌و‌هوایی آنها را نیز ذکر می‌کند، چون معتقد است آب و هوا بر خواص جسمانی و معنوی انسان‌ها موثر است. فصلی نیز درباره کاهش جمعیت ایران و دلایل آن آورده است. به ذکر خصوصیات مردان و زنان ایرانی می‌پردازد، مردان ایرانی را بسیار خوش اندام و تنومند با ریشی بلند و چهره‌ای سوخته معرفی می‌کند و زنان ایرانی را زیباترین زنان جهان می‌خواند.

دروویل ایرانیان را نیکبخت‌ترین و ملایم‌ترین مردمان مشرق زمین معرفی می‌کند. در عین حال در فصل سوم به مصائبی که پس از حمله افغان‌ها به ایرانیان رفته اشاره می‌کند و می‌نویسد: «اگر نظری اجمالی به خاطرات شوالیه شاردن و تابلویی که نامبرده از اصفهان و حوالی آن ترسیم کرده است، بیفکنید و آن را با گزارش‌های پیکو از تاریخ (انقلابات و اغتشاشات در ایران) بسنجید تصور درستی از مصائب و بلایایی که در مدت یکصد سال بر سر ایرانیان آمده است، خواهید داشت.»

فصل‌های پنجم، هفتم، هشتم و نهم با عناوین گرمابه‌های ایران، بناهای ایران، کاروانسراها و بازارها به معماری ایرانی می‌پردازد و آداب و روابط حاکم بر این فضاها را به تصویر می‌کشد. در این میان فصل ششم به اوضاع زنان در حرمسرا اشاره می‌کند و به اختصار به زنان عقدی و کنیزکان و کار و سرگرمی ایشان می‌پردازد.

فصل دهم که به معرفی اغذیه و اشربه ایرانی اختصاص دارد نیز حاوی نکات جالبی است. دروویل پس از تعریف و تمجید از غذاهای ایرانی، به نکاتی اشاره می‌کند که با زندگی امروز ما متفاوت است. برای نمونه می‌نویسد: «ایرانیان گوشت گاو و گوساله نمی‌خورند. این گوشت‌ها خاص مسیحیان است و از این رو تهیه آن دشوار است. کبک و قرقاول در ایران فراوان و غالبا سفره دولتمردان را رنگین می‌کند. کشوری در جهان نمی‌توان یافت که «سبزی خوردن» آن در لطافت و عطر و طعم به پای سبزی‌های ایران برسد. با این حال مردم این کشور علاقه‌ای به سبزی خوردن ندارند.» وی در فصل‌های بعدی کتابش به شرح برخی آداب و سنن ایرانیان درخصوص غذا خوردن، قلیان کشیدن، بحث ارث و مراسم نامزدی، عروسی و طلاق می‌پردازد. در فصل هفدهم او بحث مذاهب متنوع ایران‌زمین را به میان می‌آورد و به این نکته اشاره می‌کند که با وجود اکثریت مسلمانان در ایران، کشوری در مشرق زمین نیست که مانند ایران دارای تعداد کثیری اتباع مسیحی باشد.

وی به حضور یهودیان در ایران نیز اشاره می‌کند. دروویل در فصل‌های پایانی به شرح عبادات، زندگی روحانیون، حاجیان، دراویش و فقرا و در نهایت نوروز، رمضان و محرم به‌عنوان مهم‌ترین ایام سال نزد ایرانیان می‌پردازد. در انتها نگاهی به زندگی در دربار و مسائل سیاسی ایران دارد. وی در تشریح مال‌دوستی فتحعلی شاه چنین می‌نویسد: «بخل و خست فتحعلی شاه نامنتهاست. گویی لذتی جز روی هم انباشتن خزائن ندارد. او همه ساله قریب ۱۰ تا ۱۲ میلیون فرانک جواهر گرانبها می‌خرد و آنها را در صندوق‌ها روی هم می‌ریزد. ضمنا طلای بی‌حسابی نیز جمع آوری می‌کند. از این رو شکی نیست که به زودی کشور خویش را دچار ورشکستگی خواهد کرد.»

سپس به زندگی عباس میرزا ولیعهد ایران می‌پردازد و وی را فردی شایسته و مستعد معرفی می‌کند و پس از ذکر خلقیات و منش وی در این فصل، کلام خود را این گونه به پایان می‌رساند: «اگر تصادفات مانع انجام منویات قلبی او نشود، عباس میرزا بانی اصلاحات کشور ایران شده و روح تازه‌ای در کالبد آن خواهد دمید.»

ولیعهد محبوب و کاردان عصر قاجار

گاسپار در فصلی که به عباس میرزا اختصاص داده است در توصیف وی می‌گوید:

«لباس عباس میرزا تفاوتی با لباس ساده‌ترین نگهبان وی نیز ندارد، اما در نخستین برخورد از خلق و خوی نجیبانه و سیمای باوقارش می‌توان به بزرگ منشی وی پی برد. مردم آذربایجان او را از جان و دل گرامی می‌دارند. فداکاری و فرمانبرداری افسران و سربازان زیردست عباس میرزا به حدی است که اگر شاه اعتماد کامل به دولتخواهی وی نمی‌داشت از این حیث دچار اضطراب خاطر می‌شد. عباس میرزا مخالف عهدنامه گلستان بود و با تمام قوا با متارکه جنگ با روس‌ها مخالفت می‌کرد. پس از رهبری لشکریان ایران، تحمیل شرایط ننگ‌آور متارکه برای عباس میرزا تحقیر مضاعفی بود. او چشم امید به نبرد آینده دوخته و نقشه‌ها و وسایل قابل ملاحظه‌ای برای این نبرد فراهم آورده بود. با این حال به دقت مواد عهدنامه صلح را به کار بست. حتی افسران روسی نیز از خودگذشتگی ولیعهد ایران را تایید کرده و رفتار نجیبانه او را هنگام انجام مذاکرات و پس از آن ستوده‌اند. اگر بخواهم حس تحسینی را که این شاهزاده ایرانی در دل من برانگیخته است تمام و کمال بیان دارم از مطلب بسیار دور خواهم افتاد.»

جنگ و صلح ایرانی‌ها