به سوی گرمابدر
گروه تاریخ و اقتصاد: دوشنبه 26 شهر شوال 1300 - صبح به حمام رفتیم. حمام کثیفی بود. تعریف‌های ابو القاسم دروغ بود. بعد از حمام نیم ساعت به دسته مانده سوار شدیم. به طرف گرمابدر روانه شدیم. هیچ شکاری نشد. خیلی راه آمدیم. اسب من خیلی بازی می‌کرد. در دم رودخانه درخت مروار1 خوبی بود. راه خیلی سنگلاخ بود. با وجودی که راه را ساخته بودند، خیلی سخت بود. کم‌کم آب رودخانه کم شد. از ده زایگون رد شدیم. یک فرسنگ و نیم آمدیم تا به ده گرمابدر رسیدیم. دو و نیم از دسته گذشته وارد شدیم. یک زاغچه آقای عمادالسلطنه در روی هوا زدند، یکی هم روی درخت.
من یک موش‌خور(نوعی پرنده) زدم. این ده درخت زیادی ندارد. جز بید و قدری سیب. هیچ میوه در این دهات پیدا نمی‌شود. ناهار را خوردیم. بعد از ناهار در چادر خوابیدم. چهار ساعت و نیم به غروب مانده بیدار شدم. هوای روز اینجا خیلی بهتر از فشند(فشم) است.بعد از خواب قدری بستنی شیر آقا حسین درست کرده بود، خوردیم. بعضی از نوکرها گفتند در دم رودخانه کبک دیدیم. یک نفر پیاده فرستادیم که ببیند اگر کبک هست بیاید خبر کند. بعد از یک ساعت پیاده آمد گفت کبک دیدم. من و حضرت والا و عمادالسلطنه، ابو القاسم، افراسیاب جلودار سوار شدیم. خیلی گشتیم کبک دیده نشد. سهل است چیز دیگر هم دیده نشد. یک به غروب مانده آمدیم. هوا خیلی خنک شده بود. هنوز برف اینجا بود. چادر جلوی رودخانه است. این رودخانه سرچشمه رودخانه جاجرود است. اینجا هم جو نبود. خیلی در ده گشتند جو پیدا شد. الان که یک ساعت از شب گذشته است هوا خیلی خنک است. یک سرداری(نوعی بالاپوش) کفایت نمی‌کند. شب «سوپ» بسیار خوب با «جیگوی (ژیگو) رومی» خوردیم.

۱- مروار، نوعی چوب ترکه که در اطراف تهران کشت می‌شود و از آن انواع ‌و اقسام سبد و اشیای زینتی تهیه می‌شود.

منبع: روزنامه خاطرات عین‌السلطنه/ تالیف قهرمان‌میرزا عین‌السلطنه؛ به کوشش مسعود سالور، ایرج افشار.مشخصات نشر: تهران: اساطیر، جلد یکم