قاره سبز نگران یک کت آبی چپ‌گرا

علی ودایع

امروز قرار است مرد نخست کاخ الیزه مشخص شود. همایش‌های انتخاباتی فرانسوا اولاند نامزد حزب سوسیالیست CGT و نیکلا سارکوزی نامزد حزب اتحاد ملی برای جنبش مردمی UMP تا درجه ذوب فاصله‌ای نداشتند؛ طرفداران چپ‌گرای اولاند و سارکوزی خود را به آب و آتش می‌زدند تا آرای مردم را به نفع کاندیدای محبوب خود تغییر دهند. در نگاه آنها یک رای هم می‌تواند حکم تیر خلاص و مرگ را داشته باشد. در دور نخست انتخابات ریاست‌جمهوری‌ فرانسه، نیکلا سارکوزی رییس‌جمهور راست‌گرای کنونی و نامزد دوره دوم انتخابات ریاست‌جمهوری، از رقیب سوسیالیست خود، فرانسوا اولاند ، شکستی سخت خورد. در این انتخابات فرانسوا اولاند با کسب ۶/۲۸ درصد آرا از نیکلا سارکوزی که به ۱۷/۲۷ درصد آرا دست یافت، پیشی گرفت. به این ترتیب دور اول انتخابات به یک نمایش خرد شدن ابهت مرد نخست الیزه تبدیل شد.

تفاوت آرای اولاند با سارکوزی تنها حدود یک‌ونیم‌درصد است اما کم بودن فاصله آرا چیزی از اهمیت شکست سارکوزی نمی کاهد زیرا اولا، سارکوزی اولین رییس‌جمهور، در تاریخ جمهوری پنجم فرانسه است، که در دور اول انتخابات به رقیب خود می‌بازد و ثانیا، سارکوزی نتوانست در دور اول ۳۱ درصد آرایی را که در دور اول انتخابات ۲۰۰۷ دست یافته بود، تکرار کند و این شکست مضاعفی برای او در برابر فرانسوا اولاند بود.

نیکلا عنوان نامحبوب‌ترین رییس‌جمهوری فرانسه را یدک می‌کشد؛ تمامی رهبران به دلیل سیاست‌هایی که اتخاذ می‌کنند، انتظار مقداری عداوت و دشمنی دارند، اما تنها تعداد اندکی از سیاستمداران تا به این حد مورد انزجار عمومی قرار دارند. مدتی است، لفظ «سارکو هراسی» در کافه‌ها و محافل فرهنگی پاریس رواج پیدا کرده؛ سارکوهراسی کت آبی‌ها قبل از اینکه معطوف به مخالفت با شیوه‌های اشرافی زندگی رییس‌جمهور، تبلیغ شیوه زندگی فوق‌ثروتمندان، ریخت و پاش‌های گزاف درباری، خودستایی بیمارگونه سارکوزی که گویی از سیلویوبرلوسکنی واگیر گرفته، باشد، اعلام مخالفت با سیاست‌های ریاضت اقتصادی عمیق و گسترده‌ای است که در همه کشورهای اروپایی در ابعاد بی‌سابقه به اجرا گذاشته می‌شود و «مرکل- سارکوزی» موتور اصلی طراحی و پیشبرد آنها، می‌باشد. البته نمی‌توان منکر اثرات مخرب شیوه زندگی سارکوزی شد.

ریشه‌های یک نفرت عمیق

در دوره پنج ساله ریاست جمهوری سارکوزی و در برابر تلاش او برای پیاده کردن نظام تامین اجتماعی، آموزش و بهداشت و درمان در فرانسه مقاومت‌های بسیار گسترده‌ای صورت گرفت. بزرگ‌ترین موج مقاومت‌ها، مقابله جمعی سندیکاهای فرانسه با حمایت احزاب چپ، علیه تغییر قانون بازنشستگی موجود و افزایش سن بازنشستگی بود.

سندیکاها زنجیره‌ای از اعتصابات و تظاهرات عمومی علیه طرح پیشنهادی سارکوزی فراخواندند که ابعاد میلیونی به خود گرفت و با حمایت قاطع افکار عمومی (تا سرحد ۷۵ درصد تایید در نظرسنجی‌ها) مواجه شد. در دوره اوج اعتراضات توده‌ای اشغال کارخانه‌ها، اقدامات کارگری بسیار رادیکال و حتی توقف سوخت‌رسانی به پمپ بنزین‌ها و فرو بردن کشور به حالت فوق‌العاده نیز گسترش یافت.

در نهایت سارکوزی با سماجت خاص خود، در برابر همه اعتراضات مقاومت کرد و با استفاده از اکثریت حزبی در مجالس فرانسه، قانون افزایش سن بازنشستگی را به تصویب رساند. سیاست‌های اجتماعی سارکوزی نمی‌توانست روی کاهش شدید محبوبیت وی تاثیر نگذاشته و به تنبیه او در انتخابات ریاست جمهوری مبدل نشود و در نهایت نیکلا را خرد کرد. برای اجتناب از چنین سرنوشت محتومی بود که سارکوزی کوشید با داغ کردن فضای مخالفت با خارجیان و مهاجرین ساکن فرانسه، افکار عمومی در فرانسه را از تمرکز روی ابعاد ضداجتماعی سیاست‌هایش منحرف سازد و کاسه کوزه سیاست‌های خود را بر سر محروم‌ترین، بی‌حقوق‌ترین و استثمار شده‌ترین بخش جامعه فرانسه، یعنی مهاجران بشکند. هدف دیگر سارکوزی از عمده کردن خارجی‌ستیزی و مبدل ساختن خود به قهرمان مبارزه با مهاجران، جلب آرای راست‌افراطی فرانسه بود. اما داغ کردن مسائلی همچون حجاب، گوشت حلال، هویت فرانسوی، خطرات مهاجرت و مهاجران، بستن مرزها و کنترل آنها برای جلوگیری از ورود خارجیان و حتی الغای قرارداد شنگن، بازی با آتشی بود که البته در نهایت آب به آسیاب راست افراطی و مارین‌لوپن ریخت؛ زیرا تردیدی نیست که سند خارجی‌ستیزی به نام راست افراطی ثبت شده است و سارکوزی با باد زدن به مهاجرستیزی هر روزه دکان سیاست مارین لوپن را رونق می‌بخشید.

سونامی سهمگین شکست دولت فرانسه

کت آبی‌ها مدعی بالاترین سطح دموکراسی در دنیا هستند؛ فرانسه زادگاه تعداد کثیری از نویسندگان و اندیشمندان تاثیرگذار بر اروپا و حتی جهان است. از دکارت و پاسکال در قرن هفدهم گرفته تا روسو و ولتر در قرن هجدهم، بودلر و فلاوبر در قرن نوزدهم و سارتر و کامو در قرن بیستم. در دو قرن اخیر این کشور نقاشانی همچون رنوار، مونه، سزان، گوگن، ماتیس و براک و دیگران را به دنیای هنر عرضه کرده است.

فرانسه همچنین به خاطر ظرافت و تنوع در خوراک و آشپزی شهرت فراوان دارد. این کشور بیش از ۲۵۰ نوع پنیر و محبوب‌ترین غذاهای دنیا را طبخ می‌کند.

انتخابات این کشور گرچه همانند ایالات متحده و بریتانیا رسانه‌های جهان را تحت‌الشعاع قرار نمی‌دهد اما در میان انتخابات‌های مهم اروپایی رتبه سوم را از آن خود کرده است؛ فرانسه بازیگری مهم در عرصه جهانی و کشوری در قلب سیاست اروپا است. در هر صورت با تمام آنچه که گفته شد، نیکلا آرام آرام وسایل خود را در کاخ الیزه جمع می‌کند تا میهمان بعدی برای ریاست بر فرانسه وارد الیزه شود. سارکوزی احتمالا با ۴۶ درصد در مقابل ۵۴درصد اولاند شکست خواهد خورد، در کنار سارکوزی، آنگلا مرکل را هم یک بازنده بزرگ در پاریس می‌توان نامید.

شکست راست فرانسه از چپ‌های سوسیالیست، بازتاب بحران نظام سیاسی فرانسه است. در مجموع یک سوم شرکت‌کنندگان به برنامه نامزدهایی رای داده‌اند که خواهان در‌هم ریختن ساختار سیاسی کنونی می‌باشند. این در حالی است که در انتخابات سال ۲۰۰۷ ژان ماری لوپن تنها ده درصد آرا را از آن خود کرده بود و فرانسوا بایرو نماینده سانتریست‌ها- مانند مارین لوپن در انتخابات اخیر- حدود بیست درصد آرا را به خود اختصاص داده بود. همین تحول در دیگر کشورهای اروپایی نیز به چشم می‌خورد.

در همین راستا، نظرسنجی‌ها درباره انتخابات یونان نشان می‌دهد که دو حزب سنتی سرمایه‌داری که در چند دهه اخیر در این کشور به نوبت حکومت کرده‌اند (حزب سوسیالیست پاسوک و حزب راست‌گرای دموکراسی جدید) حداکثر پنجاه درصد آرا را کسب خواهند کرد و پنجاه درصد دیگر آرا، به نیروهای چپ مانند حزب کمونیست، اتحاد نیروهای چپ و... اختصاص خواهد یافت و به این ترتیب تعداد احزابی که در پارلمان یونان حضور خواهند داشت دو برابر شده و از پنج حزب به ده حزب افزایش خواهد یافت.

به نظر می‌رسد که انتخاب اولاند، قبل از هرچیز پایان ائتلاف «مرکوزی» و به عبارتی دیگر کمرنگ شدن نقش اتحاد آلمان ـ‌ فرانسه در اتحادیه اروپا و به عنوان راهبران این اتحادیه و البته به دنبال آن پایان سیاست‌های سخت ریاضتی باشد؛ سیاست‌هایی که صدر اعظم آلمان با کمک و به طور مشترک به همراه سارکوزی موفق به عملی کردن آن در اروپا شد.

«آلمان از این پس تصمیم‌گیرنده صرف اروپا به ویژه در مسائل اقتصادی نیست». جمله مذکور طی روزهای اخیر بارها در رسانه‌های اروپا و به ویژه فرانسه و آلمان به عنوان دو کشور تاثیرگذار در تصمیمات اتحادیه اروپا به چشم می‌خورد؛ در همین حال و در روزهای پیش از برگزاری دور دوم انتخابات ریاست‌جمهوری در فرانسه، انتشار برنامه‌های انتخاباتی رقیب اصلی رییس‌جمهوری کنونی فرانسه، وقوع شرایط سخت را برای دولت آلمان و شخص صدر اعظم این کشور به ویژه در زمینه معادلات اقتصادی و به دنبال آن سیاسی اتحادیه اروپا پیش‌بینی می‌کند.

آلمان نیز شاهد پیدایش حزب جدید «دزدان دریایی» (Piratenpartei) است که به شکل برق‌آسا در حال رشد بوده و می‌رود تا ساختار موجود حزبی آلمان را به آرایش شش حزبی، مبدل سازد. با این وصف، این حزب، که هنوز جهت‌گیری سیاسی روشنی نداشته و در رهبری آن عناصری با پیشینه راست افراطی نیز حضور دارند، خواهان تغییرات سیستمی در جامعه آلمان است. این تحولات، انحصار حزب سوسیال دموکرات آلمان و حزب دموکرات مسیحی بر سیاست آلمان، به مثابه دو حزب اصلی و دو جناح از هیات حاکمه کشور را، تضعیف می‌سازد. اگر چه این تکان‌های سیاسی در همه کشورها به طور یکسان پیش نرفته است، علائم این تحولات را می‌توان از ضعیف‌ترین و بحرانی‌ترین حلقه کشورهای اروپای غربی (یونان) تا قوی‌ترین و هژمونیک‌ترین اقتصاد آن (آلمان) باز شناخت.

عمق و گستره بحران اقتصادی جاری و تلاش سرمایه انحصاری برای تحمیل هر چه بیشتر هزینه بحران به کارگران و عموم حقوق بگیران به این ترتیب بازتاب‌های سیاسی خود را آشکار می‌سازد. از سویی شاهد اوج یابی و گسترش مبارزات کارگری (که در اروپا و به ویژه در مراکز بحرانی جنوب اروپا در حال گسترش است) و پیکارهای جوانان( مانند جنبش خشم و اشغال) علیه سیاست‌های ریاضت اقتصادی هستیم و از سوی دیگر در عرصه انتخابات این تحولات خود را به صورت متزلزل شدن ساختار سنتی بورژوایی، نشان می‌دهند.

به این ترتیب این تحولات نشانه تضعیف هژمونی سیاسی و ایدئولوژیک بورژوازی و سرمایه‌داری در دموکراسی‌های لیبرالی است و خبر از عمق بحران جاری مالی و گسترش بحران از عرصه اقتصادی به سطح هژمونی سیاسی غول‌های اقتصادی در پیشرفته‌ترین مراکز آن می‌دهد.

گسترش بحران در بطن خود در همان حال امکانات و ظرفیت‌های عظیمی را آزاد می‌سازد که در دوره‌های تحولات آرام تراکم آنها دهه‌ها به طول می‌انجامد. این ظرفیت‌ها چنانچه نتواند توسط جنبش کارگری و سوسیالیستی به کار گرفته شود در خدمت تقویت تشکل‌های فاشیستی و شبه‌فاشیستی برای تهاجم هر‌چه بیرحمانه‌تر به طبقه کارگر قرار خواهد گرفت. از هم‌اکنون شاهد برقراری دولت‌های غیرمنتخب دوره بحران در یونان و ایتالیا هستیم.

واشنگتن، گوشه‌گیر نگران

موضع دولت آمریکا در قبال انتخابات ریاست‌جمهوری فرانسه خودداری از هرگونه موضع‌گیری، له یا علیه فرانسوا اولاند- نامزد حزب سوسیالیست و نیکلا سارکوزی- رییس‌جمهوری کنونی و نامزد احراز این مقام برای یک دوره پنج ساله دیگر است.

واشنگتن نمی‌خواهد در انتخابات ریاست جمهوری کشوری مداخله کند که یکی از پنج عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد و برخوردار از حق وتو در این شورا است و افزون بر این ٣٦٠٠ نظامی خود را نیز برای جنگیدن در کنار تفنگداران دریایی آمریکا به افغانستان اعزام کرده است. جی کرنی- سخنگوی کاخ سفید واشنگتن، بدون آنکه به هیچگونه قضاوتی در مورد نتیجه دور دوم انتخابات ریاست‌جمهوری فرانسه و پیامدهای آن بر روابط پاریس و واشنگتن بپردازد در تماس خبرگزاری فرانسه با او، تنها به ذکر این نکته بسنده کرده است که فرانسه متحد بزرگی برای آمریکا بوده و کماکان متحدی بزرگ خواهد ماند.

فرانسوا اولاند در آخرین موضع‌گیری مقابل واشنگتن، تاکید کرده است که در صورت پیروزی او در انتخابات روز ششم ماه مه، روابط آتی فرانسه با آمریکا به‌رغم وجود اختلاف دیدگاه‌ها در ارتباط با ناتو و افغانستان، روابطی مبتنی بر اعتماد به رهبری کنونی واشنگتن خواهد بود. پرونده افغانستان می‌تواند منجر به بروز تنش‌ها و برخوردهایی میان پاریس و واشنگتن، در صورت پیروزی اولاند در این انتخابات شود. بر اساس طرح تدوین شده به وسیله دولت اوباما، نیروهای خارجی مستقر در افغانستان در پایان سال ٢٠١٤ مسوولیت تامین امنیت در کشور را به طور کامل به نیروهای افغان سپرده و خود از این کشور خارج خواهند شد.

این در حالی است که فرانسوا اولاند، اعلام کرده است که نیروهای فرانسه را تا پایان سال جاری میلادی (٢٠١٢) از افغانستان خارج می‌کند مگر آنکه چنین کاری در عمل با توجه به نیازهای موجود در عرصه نقل و انتقال تجهیزات نظامی ارسال شده به افغانستان «غیرممکن» باشد.

اولاند در صورت پیروزی درست در مدت زمانی کمتر از یک هفته باید در کمپ دیوید در کنفرانس هشت کشور بزرگ صنعتی جهان و در شیکاگو در کنفرانس ناتو شرکت کند. در این دو گردهمایی رییس‌جمهوری جدید فرانسه برای ماندن در صف متحدان ناتو تحت فشارهایی قرار خواهد گرفت.