دلایل خوش‌بینی  به سال 2013

آناتول کالِتسکی سه دلیل عمده درباره خوش بینی به سال ۲۰۱۳ وجود دارد: ۱- روندهای بلند‌مدت در فرآیند جهانی شدن و تکنولوژی؛ ۲- نیروهای دوره‌ای کوتاه‌مدت؛ و ۳- پیش‌بینی‌های سرمایه‌گذاران و بنگاه‌های اقتصادی.

شاید آخرین دلیل، شگفت‌انگیزترین دلیل باشد، بنابراین اجازه دهید از اینجا شروع کنیم. تمام پیش‌بینی‌ها از اقتصاد سال ۲۰۱۳ تیره هستند، اما این خبر خوبی است. بر اساس نظرسنجی ماه دسامبر اکونومیست، رشد بسیار اندک آمریکا از ۲/۲ درصد در سال ۲۰۱۲ به ۱/۹ درصد در سال ۲۰۱۳ کاهش می‌یابد، اقتصاد منطقه یورو برای دومین سال کاهش رشد را تجربه خواهد کرد و ژاپن نیز پس از جهش ناگهانی سال ۲۰۱۲ به خاطر بازسازی‌های پس از سونامی، دوباره به دوره تقریبا رکود خود بازخواهد گشت.

حتی پیش‌بینی می‌شود چین کاملا ضعیف باقی بماند، اگر پیش‌بینی‌های صندوق بین‌المللی پول مورد قبول باشد، این کشور به طور جزئی از کمترین میزان رشد خود در قرن جدید یعنی از ۷/۸ درصد به ۸/۲ درصد رشد در سال ۲۰۱۳ پیشی خواهد گرفت. رشد تولید ناخالص داخلی احتمالا نمی‌تواند تنها معیار موفقیت اقتصادی باشد، اما اگر پیش‌بینی‌ها برای سال ۲۰۱۳ تحقق یابند، امید اندکی برای پیشرفت‌های عمده در اشتغال، ثبات مالی، اطمینان مشتری یا امور مالی دولت وجود خواهد داشت. پس چرا این موضوع خبر خوبی است؟

پیش‌بینی‌های تیره به این معنی است که سرمایه‌گذاران و بنگاه‌های اقتصادی در صورتی که رشد شتاب بگیرد، غافلگیر می‌شوند. سپس آنها تلاش می‌کنند به جایگاه قبلی خود دست یابند. در نتیجه اثرات شگفتی‌های مطلوب را نه تنها در بازارهای مالی که در سرمایه‌گذاری، مسکن، مشتریان و سایر بخش‌هایی که حتی با تقاضاهای محصور اداره می‌شوند، بزرگنمایی می‌کنند، اما چرا شگفتی‌های مطلوب؟ به خاطر وجود دو دلیل عمده برای خوش‌بینی اقتصادی در سال ۲۰۱۳: ۱- شرایط دوره‌ای کوتاه‌مدت و ۲- تغییرات ساختاری بلندمدت.

صعودهای دوره‌ای هم اینک در هر منطقه‌ای از جهان به غیر از اروپا در شرف وقوع است. در چین و سایر کشورهای آسیایی، پس از آرامش ناشی از افزایش قیمت‌های نفت در تابستان سال ۲۰۱۱ و ترس از فروپاشی مالی اروپا در نیمه نخست سال ۲۰۱۲، رشد اقتصادی با قدرت در حال بازگشت است. در مقابل، اروپا احتمالا به داشتن رکود در سالی دیگر محکوم شده است.

آمریکا اقتصاد بزرگی است، اما چشم‌اندازهایش اغلب مبهم هستند و از همین رو، به احتمال بسیار زیاد شگفتی‌آور است. رشد آمریکا در سال ۲۰۱۲ از ۱/۶ درصد در نیمه نخست سال به ۳/۱ درصد در سومین فصل ۲۰۱۲ شتاب گرفت. در همین حال، کندی رشد پیش‌بینی شده در فصل چهارم اکیدا بنا به دلایل جاری است: طوفان شن و انتخابات ماه نوامبر.

سوال این است که آیا سال ۲۰۱۳ بر اساس رشد بیش از ۳ درصدی سومین فصل سال ۲۰۱۲، بنا خواهد شد یا شرایط عملی نیمه نخست این سال باز خواهد گشت. ظاهرا چشم‌اندازها خوب هستند.

شرایط مالی با توجه به توانایی و اراده مبتنی بر وام دادن بانک‌های آمریکایی، در حال عادی شدن هستند. نرخ اشتغال و تمایل مصرف کننده پس از ماه مارس ۲۰۱۰ آشکارا با ایجاد ماهانه ۱۵۷ هزار فرصت شغلی جدید در بخش خصوصی در حال پیشرفت هستند. مهم‌تر اینکه بازار مسکن به شدت در حال بهبود است. فروپاشی سرمایه‌گذاری در بخش مسکن پس از سال ۲۰۰۹، سالانه رشد تولید ناخالص داخلی را تا یک درصد کاهش داده است. از آنجا که بادهای مخالف بخش مسکن در حال تبدیل شدن به بادهای موافق هستند، رشد اقتصادی قویتر تقریبا تضمین شده است.

با وجود این، چرا اغلب پیش‌بینی‌ها این قدر تیره هستند؟ عدم قطعیت نسبت به امور سیاسی و سیاست‌های منطقه یورو، تسهیل مقداری، انتخابات آمریکا، انتقال قدرت رهبری چین و موضوع بسیار تازه پرتگاه مالی، پاسخ کوتاه مدت به این سوال است. اما این عدم قطعیت‌های سیاسی هم اینک حل شده‌اند. منطقه یورو قرار نیست محو شود. فدرال رزرو سیاست پولی را تغییر نخواهد داد. باراک اوباما پست ریاست جمهوری را ترک نخواهد کرد و تغییرات عمده در سیاست مالی آمریکا هم اینک - دست کم در یک یا دو سال آینده - غیرمحتمل هستند.

از آنجا که اقتصاددانان و رهبران بنگاه‌های اقتصادی تصدیق می‌کنند امور سیاسی تثبیت شده‌اند، توجه آنها به علم اقتصاد معطوف خواهد شد. مادامی که این اتفاق می‌افتد، آنها متوجه خواهند شد که بنیان‌های اقتصاد نسبت به آنچه که تصور می‌شد، بهتر هستند. چنین اعتمادی در ابتدا با پیشرفت‌های کوتاه‌مدت دوره‌ای القا خواهد شد، اما به تدریج، تغییرات عمیق و بلندمدت در اقتصاد جهان رخ خواهد داد.

بدبین‌ها مدعی هستند که مشکل دقیقا همین تغییرات ساختاری بلندمدت هستند. محمد العریان در کتابش «وقتی بازارها به هم می‌رسند» که در سال ۲۰۱۰ منتشر شد، نخستین کسی بود که پیش‌بینی کرد بحران مالی جهانی یک «هنجار جدید» مبنی بر اینکه رشد اقتصادی ضعیف طی دهه‌های آینده غیرقابل اجتناب خواهد بود، ایجاد کرده است.

من اما دیدگاه مخالف را دارم. در کتاب «سرمایه‌داری ۴.۰» که در همان سال منتشر کردم، چهار «ابر-روند» قدرتمند را توصیف کردم که همگی تقریبا در سال ۱۹۸۹ ریشه داشتند و بازار سفته‌بازی دهه ۱۹۹۰ را قدرت بخشید: ۱- پایان کمونیسم که اقتصاد جهان را در یک سیستم اقتصادی واحد یکپارچه می‌کرد؛ ۲- گشایش درهای چین و هند به اقتصاد که ۳ میلیارد تولیدکننده و مصرف‌کننده جدید را به بازارهای جهانی اضافه کرد؛ ۳- تکنولوژی جدید اطلاعات که با شکستن قیمت‌های ارتباطات و پشتیبانی جهانی شدن را اجرا کرد و ۴- پذیرش جهانی پول کاغذی که سیاست اقتصاد کلان را از محدودیت‌های استاندارد طلا آزاد کرد.

موافقم که این روندها خوش بینی زیاد را تعدیل کرد، اما بنا به همان دلیل، خوش‌بینی‌های زیاد حباب‌های مالی را ایجاد کردند. تراژدی سال ۲۰۰۸ این بود که ایمان کور به بازارها مانع اعمال مدیریت سیاست‌سازان بر این چرخه رونق و رکود شد تا اینکه زمان از دست رفت و یک بحران مالی بدون سابقه ایجاد شد. هر چند که آن بحران هم اینک پایان یافته است. سیاستمداران و مدیران بانک‌های مرکزی حالا تصدیق می‌کنند که اقتصادها باید مدیریت شوند و بازارها نباید با ابزارهایشان تنها بمانند. در نتیجه، مدل جدیدی از سرمایه‌داری جهانی مدیریت شده در حال نمو کردن است و به تدریج جایگزین بازار بنیادگرایی می‌شود که بر ۳۰ سال منتهی بر سال ۲۰۰۸ تسلط داشته است. همان طور که این مدل جدید گسترش یافته و تثبیت می‌شود، روندهای مطلوب که در دهه ۱۹۹۰ آغاز شدند دوباره اقتصاد جهانی را اداره خواهند کرد. اهرم‌زدایی مورد تاکید آقای العریان و سایر طرفداران «هنجار جدید» یک نیروی مقابله مهم در برابر روندهای جهانی مثبت باقی خواهند ماند. اما وقتی تاریخ قرن بیست و یکم نوشته می‌شود، تردید دارم که اهرم‌زدایی استحقاق داشتن یک فصل را در کنار پایان کمونیسم، برآمدن چین، اختراع اینترنت و کشف دوباره مدیریت اقتصاد کلان داشته باشد.