Untitled-1 copy

الکسی دو توکویل را بی‌شک می‌توان از فیلسوفان برجسته علم سیاست در حوزه فلسفه سیاسی دانست. او که از اشراف‌زادگان فرانسه و شاهد موج بی‌رحم انقلاب فرانسه در برابر اشراف بود و کشته شدن پدر خویش را به شکل ناجوانمردانه‌ای در اعدام‌های انقلابی فرانسه دیده بود، مسیر انتقام‌جویی و نفرت افسارگسیخته از این اتفاق را پیش نگرفت، بلکه با درایت و تامل به تحقیق درباره چگونگی حاصل شدن این پدیده اجتماعی مهیب یعنی انقلاب فرانسه در کشورش پرداخت.

تحقیقات توکویل در کتاب‌ها و رساله‌های درخشانی که از خود به جا گذاشت، مشهود است و این مسیر تحقیق او را به جایی رساند که به او لقب پدر علم دموکراسی داده‌اند؛ چراکه او به حقیقت عالم این حوزه است. او به جای تمجید و تعریف شاعرانه و تبدیل این اتفاق به یک شگفتی بزرگ و بی‌نقص همچون ادبای فرانسه و البته اهل ادب و فرهنگ دیگر کشورها به بررسی دقیق و موشکافانه این پدیده اجتماعی پرداخت و به نتایج بسیار با ارزش و قابل توجهی رسید. روش تحقیق او در جمع‌آوری اطلاعاتی که علت‌های این پدیده را به‌وجود آوردند، باب بسیار مهمی را در تحقیقات علوم انسانی در حوزه سیاست و فرهنگ گشود و با توضیح دقیق روابط علت و معلولی در این پدیده‌ها توانست توضیح دهد که اتفاقی مانند انقلاب فرانسه چگونه در طی قرن‌ها اسباب به‌وجود آمدن خود را در کشور فرانسه فراهم کرد. در کتاب انقلاب فرانسه و رژیم پیش از آن توکویل با نکته‌پردازی دقیق و کنار هم قرار دادن علت‌های به‌وجود آمدن این پدیده بخش‌هایی از تاریخ را توضیح می‌دهد که اگر با او این مسیر دقیق علت و معلولی را طی کنیم نه تنها انقلاب فرانسه را امری اجتناب ناپذیر می‌فهمیم، بلکه به جای برخوردی ساده و کلی با این اتفاق که یا ما را به تمجید غلوآمیز از این اتفاق و نفرت از رژیم پیشین منتهی می‌کند یا به نفرت صرف از این واقعه می‌رساند، فاصله خواهیم گرفت.

روش تحقیق او به جای اینکه ما را به این نقاط نافرجام احساسی و موهوم برساند به جایی از عقلانیت می‌رساند که بتوانیم در برابر پدیده‌های مهیبی همچون انقلاب سست نشویم و سعی در فهم دقیق آن کنیم. قبل از شروع مبحث مورد نظر مقاله لازم است بدانیم که مهم‌ترین مساله در تحقیق توکویل این است که متوجه می‌شویم که فرانسه را اگر از طریقی که توکویل آن را می‌شناسد، بفهمیم به عمق مسائل انسانی در بین افراد جامعه فرانسه می‌رسیم. مسائلی که اسباب ساخت جامعه سیاسی یک کشورند. در این تحقیق توکویل نهادهای اجتماعی در فرانسه را در گروه‌های طبقاتی و شغل این گروه‌ها بررسی می‌کند. یعنی با تفاوت اینکه صرف میزان ثروت افراد برای فهم طبقه آنها در نظر گرفته شود، شغل آنها و اینکه در جامعه چه کاری انجام می‌دهند، نقش موثر آنها در این پدیده را روشن می‌کند. بنابراین وقتی از اشراف سخن گفته می‌شود با مطالعه روند تغییر شغل و کارکرد این طبقه در اجتماع متوجه می‌شویم که آنچه از اشرافیت در قرن سیزدهم در فرانسه مفهوم است در قرن هجدهم نیست.

یعنی همان طبقه به دلایل تغییر کاربرد و شغلی که در جامعه دارند اثرات متفاوتی در اجتماع می‌گذارند و همین اثرات است که در نهایت به وقوع انقلاب یاری می‌رساند. به‌طور مثال اشرافیت در قرن سیزدهم از مناسبات و روابطی با دیگر طبقات به‌طور مثال کشاورزان و رعایای فرانسه برخوردار است که دیگر از آن مناسبات در قرن هفدهم خبری نیست و از طرف دیگر رابطه او با نهاد پادشاهی هم به همین ترتیب تغییر یافته است. طبقه اشراف دیگر ثروتمند نیست و در واقع صرفا دارای یک منصب است. طبقه متوسط از داخل همین تغییرات به وجود آمده و ثروتمند شده است. اما بخشی از علت این تغییر را می‌توان در دخالت و فشار زیاد قدرت مرکزی یا نهاد پادشاهی فرانسه دانست که کم‌کم تا قرن هجدهم مسیر اعمال قدرت تام در کشور را طی کرد و به نیرویی در برابر تمام نیروهای دیگر بدل شد و همین مسیر باعث شد که آزادی در کشور محدود و قدرت در یک نهاد یعنی نهاد پادشاهی قبضه شده و در نهایت از کارکرد اصلی خود دور شود و اداره کشور از دست آن خارج شود.

اما جالب است بدانیم که به نظر توکویل این روند هم صرفا تنها علت تغییر کارکرد اشرافیت نبود، بلکه توکویل به مناسبات داخل اشرافیت فرانسه و مقایسه آن با اشرافیت انگلستان می‌پردازد و نکات بسیار جالبی را در این باب روشن می‌کند. از مهم‌ترین نکات این مقایسه این است که متوجه می‌شویم اشرافیت مناسبات ثابت یک طبقه نیست، بلکه مفهومی که از خود با مناسبات خود می‌سازد، در کشورهایی به نزدیکی انگلستان و فرانسه با هم در نهایت تفاوت زیادی دارد.

برای فهم این دو مورد از دو مثال مستند از این دو موضوع می‌پردازیم. در توضیح توکویل می‌خوانیم که اشرافیت فرانسه در واقع مالکان زمین‌های کشاورزی فرانسه بودند که همان طبقه فئودال فرانسه را می‌ساختند؛ اما این طبقه برعکس قصه‌های ادیبان و شعرا صرفا مالکان ظالم و بی‌رحم و ستمگر نبودند. آنها در واقع به همان ترتیب که مالک زمین‌ها و حتی رعایای خود بودند به همان نسبت هم مسوول نگهداری و پرورش آنها نیز بودند یعنی یک اشراف‌زاده نه تنها مالک رعایایش بود، بلکه مسوول پرورش و نگهداری و حفاظت از آنها نیز بود و این نه به شکل یک قصه کودکانه بلکه به جد به شکل رسومی جدی و مناسباتی که سنت فئودالیزم فرانسه را تشکیل می‌داد، انجام می‌شد؛ یعنی اینها وظیفه اشراف بود و اگر غیر از آن عمل می‌کردند در واقع به سنت اشرافیت پشت کرده بودند و از مقبولیت در جامعه خود محروم می‌شدند. اینکه رعایای یک اشراف‌زاده باید درست غذا می‌خوردند، هنگام ازدواج فرزندانشان از طرف او حمایت می‌شدند. در هنگام بیماری و جنگ از آنها محافظت می‌شد. برایشان تحصیل و... فراهم می‌شد همه از وظایف آن ملک اشرافی بود. درنتیجه نهاد اشرافیت در داخل سیاست کشور فرانسه به نوعی حامی رعایای خود و وظیفه حفظ امنیت آنها را داشت؛ اما در مقایسه توکویل چند نکته بسیار مهم در تفاوت با اشرافیت انگلستان باعث شد که اشرافیت فرانسه نتواند مقبولیتی را که اشرافیت انگلستان در بین رعایا داشت، داشته باشد و همین ضعفی در قدرت آنها شد.

به‌طور مثال ازدواج در مناسبات جامعه انگلستان آزاد بود یعنی عشق بین دو فرد در همه طبقات ممکن بود. یک اشراف‌زاده می‌توانست با یک رعیت ازدواج کند و این باعث می‌شد که وابستگی‌ها و همبستگی‌های بین طبقاتی به مراتب محکم‌تر شوند و مقبولیت سنت اشرافیت در جامعه انگلستان بیشتر و اما اشرافیت فرانسه این سنت را پیش نگرفته بود و در نتیجه همیشه شکافی عمیق  بین طبقات فرانسه مشهود بود. هیچ اشرافی با هیچ رعیتی در کنار هم قابل تصور نبودند و همین امر نقطه ضعفی برای اشرافیت فرانسه بود که پیوندهای این چنین را با رعایا نداشت. از دیگر مسائل مهم و حیاتی می‌شود به مالیات برای طبقات اشاره کرد. این‌چنین که در فرانسه این اشراف بودند که در جاهایی معاف از مالیات می‌شدند؛ اما در انگلستان با اینکه اشراف‌زادگانشان متفرعن‌تر از فرانسویان بودند؛ اما معافیت مالیاتی برای قشرهای ضعیف‌تر و رعایا بود. می‌توان تصور کرد که با همین قانون چقدر فهم یک رعیت فرانسوی و انگلیسی از زندگی اجتماعی خود و عدالت می‌توانست متفاوت باشد. اما روند تغییر مناسبات نهاد پادشاهی در فرانسه به سوی متمرکز شدن قدرت در دولت مرکزی و شهرهای اصلی به‌ویژه پایتخت یعنی پاریس نیز به همین ضعف‌های داخل مناسبات اشرافیت فرانسه برمی‌گردد. می‌شود گفت که اشرافیت فرانسه از قرن سیزدهم کم‌کم روندی را در مناسبات قدرت سیاسی فرانسه طی کرد که در نهایت تبدیل به موجودیتی چاپلوس برای کسب قدرت از پادشاه به خاطر ضعف در روابط خود با کشاورزان شد یعنی به جای اینکه بتواند با قدرت خود قدرت مرکزی را تحت تاثیر قرار دهد خود برای تامین امنیت منصب خود به پادشاه متوسل بود.

در همین جهت سوءاستفاده از مقام طبقاتی برای اعمال زور به طبقات ضعیف‌تر را بیشتر کرد و در عین حال با فشار قدرت مرکزی بر مالیات‌ها که از ضعف او ناشی می‌شد، رفته‌رفته فقیر‌تر شد و با دور شدن از محل حکمرانی خود یعنی روستاهایی که مالک زمین‌هایش بود رابطه خود را با رعایا از دست داد و در نهایت به موجودی مهجور بدل شد که علت وجودی آن زیر سوال می‌رفت. به‌طوری‌که در اواخر رژیم قدیم فرانسه این طبقه دیگر در روستاها یعنی محل اصلی خود برای اداره آن مکان‌ها وجود نداشت. اشراف‌زادگان تبدیل به مالکانی شده بودند که صرفا برای جمع‌آوری سهم خود از زمین‌ها به روستاها متصل بودند و بسیاری از آنها حتی روستایی را که مالک آن بودند در عمر خود ندیده بودند از طرف دیگر با طبقه متوسطی مواجه بودند که از رها شدن روستاییانی که توانسته بودند برای خود کسب‌و‌کار و شغل و ثروت فراهم‌ کنند، به‌وجود آمده بودند و باید با این طبقه جدید برای حفظ مقام و تولید ثروت رقابت می‌کردند. در این میان سنت‌هایی که قدرت مرکزی به راه انداخته بود مانند خریدن مناصب از دولت برای کسب بیشتر ثروت برای خزانه دولت آتش این رقابت را داغ می‌کرد. سنت خریدن منصب از نهاد سلطنت یکی از عوامل هرج و مرج و به‌هم ریختن مناسبات سیاسی فرانسه شد.

به این ترتیب که افراد با دادن مبلغ لازم برای هر منصب آن را می‌خریدند و این نه صرفا برای اشراف بلکه برای هر کسی که این پول را تامین می‌کرد، امکان‌پذیر بود. سیاستی که دولت برای بیشتر کردن منابع خزانه آن را در پیش گرفته بود. به همین ترتیب فساد و رشوه در داخل دولت بیداد می‌کرد. این چند مثال تنها مواردی از عوامل موثر یافت‌شده در ایجاد انقلاب فرانسه توسط الکسی دو توکویل بود که با دقت و ظرافت در باب روند اشرافیت در فرانسه روشن کرده است. با بررسی این نکات و به‌طور قطع بررسی‌های دقیق‌تر و بیشتری که توکویل انجام داده است، متوجه خواهیم شد که پدیده انقلاب فرانسه نه یک رویداد یک‌شبه بلکه محصول روند تغییرات عوامل گوناگون سیاسی در طی قرن‌ها در داخل مناسبات سیاسی و قدرت در کشور فرانسه است. در این مقاله کوتاه سعی کردم تا مسیری از راهی را که توکویل در توضیح این واقعه طی کرد، روشن کنم و به بررسی مسائل طبقه اشراف فرانسه از دیدگاه توکویل بپردازم که این مبحث یکی از جزئیات تحقیق جامع توکویل در باب توضیح چگونه به وقوع پیوستن انقلاب فرانسه و توضیح عوامل آن است. با شناخت راه توکویل متوجه خواهیم شد که حداقل، حقایق پدیده‌های سیاسی نه در کلی‌گویی‌های نظری و نه در مواجهه شورانگیز ادیبان و شاعران با این وقایع است، بلکه حقایق پدیده‌های سیاسی خود را در ظرایفی پنهان کرده‌اند که با تحقیق دقیق می‌توان آنها را یافت و همین ظرایفند که سرنوشت سیاسی کشورها را به اندازه سرنوشت سیاسی فرانسه و انگلستان از هم متفاوت می‌کنند.

* فارغ‌التحصیل مدرسه تئاتر ژک لکوک پاریس