دار قالی، رنج بسیار، دست تهی

سارا صفاری- بر سردر کارگاه نوشته شده بود «قالی حیثیت هنر ایران». وارد فضای ۲۶متری تاریکی شدیم با ۶ دار و چند تابلوفرش به زیبایی تصاویری که هرگز ندیده بودم. تعداد زیادی کتاب و نقشه‌فرش هم دیده می‌شد. دیدار چند ساعته از کارگاه‌های قالیبافی شهرستان کرج از همین کارگاه کوچک که قالیباف تبریزی نفیس‌ترین تابلوفرش‌ها را با الهام از کتاب‌هایی که می‌خواند و خود طرحش را بر صفحه می‌کشید، خامه رنگ می‌زد و بر چله نقش می‌بست، آغاز شد.

در کارگاه جای ایستادن نبود، نگاه خسته هنرمند این قالی‌های زیبا را در قاب گرفتیم. اینجا از دختربچه‌ای با پیراهن قرمز رنگارنگ، فرش قرمز نیمه‌کاره و ترنج‌هایی به رنگ آفتاب خبری نیست. همین نزدیکی تهران بزرگ و پرسروصدا است که مردانی با میراثی که از خانواده برایشان به جای مانده، روزهای سختی را با عشق پای دارهای قالی می‌نشینند و اگر چرخ روزگار با این درآمد نچرخد، به سیگارفروشی و کارگری ساختمان روی می‌آورند و کار پای دار رها می‌شود.در جریان این بازدید با اسحاقی؛ طراح، رنگرز، چله‌کش، بافنده، پرداخت‌کار و صاحب یک گالری ۲۶متری به گفت‌وگو نشستیم. دل پری از بی‌حمایتی‌ها و نبود امکانات داشت. به ما گفت که ۳۶سال است سابقه کار دارم و احتیاجی هم به بیرون ندارم. فقط خامه را می‌خرم و بقیه‌اش با خودم است.

از بزرگترین کارهایش می‌توان طراحی و بافت اعلامیه حقوق بشر را نام برد که ۶ سال پیش به قیمت ۴میلیون و ۸۰۰هزار تومان فروخته شده و نیز اندیشه‌های فردوسی را هم در تخته فرشی ۶متری بافته است. این بافنده فرش یکی از بزرگترین مشکلاتش را نداشتن دفترچه خدمات درمانی دانست و گفت: با وجود اینکه حدود ۳سال است بیمه شده‌ایم و حق بیمه نیز پرداخت می‌کنیم اما از دفترچه خدمات درمانی خبری نیست و با وجود این کار سخت و مداوم هزینه زیادی را بابت دوا و دکتر می‌پردازیم. این مشکل تمام بافنده‌های فرش است.

به قشر قالیباف جفا می‌کنند وفا نمی‌کنند

این قالیباف می‌گوید: بانک‌ها با ما همکاری نمی‌کنند و قشر قالیباف خیلی ضعیف است. سال پیش برای قالیبافان کرج ۳۰۰میلیون تومان تسهیلات تک‌بافی در نظر گرفته شد. در حالی که اتحادیه قالیبافان کرج ۴هزار نفر عضو دارد. با این وجود تنها ۱۴۳میلیون تومان از تسهیلاتی که در نظر گرفته بودند، جذب شد و بقیه‌اش به دلیل قوانین و مقرراتی که بانک‌ها پیش پای ما می‌گذارند، از بین رفت. به قشر قالیباف جفا می‌کنند، وفا نمی‌کنند. تا الان که ۳۶سال سابقه کار دارم، نتوانسته‌ام یک ریال هم وام بگیرم.

نقش‌های زیبا در زیرزمین نمناک

به کارگاه علیزاده، رییس اتحادیه صنفی قالیبافان کرج رفتیم. انتظارمان بسیار بیش از چیزی بود که دیدیم. از پله‌های زیرزمین که پایین رفتیم، نصفی را آب گرفته بود و در جای دیگر برق نداشت. دارها جدا شده و تکه‌تکه یک جا جمع شده بود و آنطرف‌تر جلوی یک دار بزرگ، دو مرد بافنده مشغول

کار بودند.تابلوفرش‌های زیبای یک میلیون تومانی دور تا دور زیرزمین چیده شده بود و به ذهن خطور نمی‌کرد که این نقش‌های زیبا، برجسته و سه‌بعدی از این زیرزمین نمور بیرون می‌آید. این بهترین کارگاه کرج بود اما هیچ چیزش به کارگاه نمی‌مانست. یکی از مسوولان می‌گفت که ۷۰ تا ۹۰درصد فرش کرج از تهران صادر می‌شود. وقتی به افول فرش ایرانی در سال‌های گذشته فکر می‌کنم، علت آن را پیش چشم می‌بینم. دست رقیبان همچنان باز است و می‌تازند و ما در پیچ و خم این کوچه‌های خاکی، زیرزمین‌های نمور و کارگاه‌های خرد و کوچک به فکر صادرات هستیم و افزایش آن.

حسرت به دلم ماند

علیزاده که خود را سریع‌ترین چله‌کش استان تهران می‌داند، با شوق از سابقه ۳۰ساله خود در کار فرش می‌گوید و با ا ندوه خواستار حمایت می‌شود:«حمایت نمی‌شویم و به خاطر نیاز، اکثر فرش‌هایم را نصف قیمت روی دار فروختم و حسرت خوردم یک بار فرشم را تمام کنم، زمین بیاندازم و بعد بفروشم. ۱۰۰درصد فرش‌هایم را زیر قیمت فروختم.»

رییس اتحادیه صنفی قالیبافان کرج از نداشتن دفترچه بیمه برای قالیبافان، مشکلات بانکی، عدم حمایت‌ها و نبود کارگاه‌های متمرکز و فقر می‌گوید.

قالیبافان شهرستان کرج قدرت اشتغال‌زایی دارند. در کرج استادانی هستند که به دلیل نداشتن سرمایه کارشان را رها کرده‌اند و الان کنار خیابان سیگار می‌فروشند و عملگی می‌کنند؛ اگر دولت حمایت کند، حتی حاضریم بعد از تولید کارمان را به حمایت‌کننده‌ها بدهیم. انتظار داریم نگذارند هویت فرش ایرانی از بین برود؛ اما متاسفانه این هویت دارد از بین می‌رود.

علیزاده با اندوه می‌گوید: با سیلی صورتمان را سرخ می‌کنیم تا این هنر از بین نرود. فرش ایرانی که زمانی در دنیا همتا نداشت، به علت همین حمایت نشدن‌ها و عدم نظارت‌ها الان مقام هشتم را در دنیا دارد و این کاهش کیفیت و حضور رقبا روز به روز پررنگ‌تر و ملمو‌س‌تر می‌شود. واردات نامرغوب مواد اولیه در چند سال گذشته هم مزید بر علت شده و به از بین رفتن و خراب شدن فرش ایرانی سرعت داده است و این درحالی است که رقبای ما با افزایش کیفیت روز‌به‌روز بیشتر بازار را تصرف می‌کنند.

علیزاده تاکید می‌کند: پارسال بازرس وام‌های اختصاصی به قالیبافان کرج بودم. در بازرسی‌ها شاهد بودم که اکثر قالیبافان که احتیاج زیادی به این وام‌ها دارند، با وجود تلاش زیادی که می‌کنند دستشان به این وام‌ها نمی‌رسد و کسانی هستند که به علت داشتن آشنا و درحالی که در کار فرش هم نیستند از محل این تسهیلات وام‌های زیادی می‌گیرند.

در کرج یک واحد متمرکز برای جمع شدن قالیبافان و ایجاد اشتغال و درآمدزایی وجود ندارد؛ درحالی که این شهرستان قابلیت لازم را دارد و مردم نیز بیش از حد نیازمند ایجاد چنین واحدها و حمایت‌هایی هستند.

در ادامه سفر کوتاهمان به اطراف هشتگرد رفتیم به کارگاهی که بدون مجوز کار ساخت دار و رنگرزی‌های جدید را انجام می‌داد. این کارگاه را یک فارغ‌التحصیل رشته فرش از دانشگاه هنر با ۱۲ سال سابقه و ۱۴ اختراع با سرمایه و امکانات اندک اداره می‌کرد. پوریا که تا پیش از این استاد دانشگاه در رشته فرش بوده، به علت نبود حمایت از طرح‌هایش دانشگاه را رها کرد و به قالیبافی پرداخت.

حمایت‌ها در حد شعار است

پوریا هم از عدم حمایت‌ها می‌گوید: هیچ حمایت عملی از جانب نهادهای دولتی نمی‌شود، همه درحد شعار است و به‌طور عملی اتفاقی نمی‌افتد. به همین خاطر هم با کمک فارغ‌التحصیلان رشته فرش در شهرستان‌های ایران براساس اختراع‌های خودم و با دارهای جدید و قلاب‌های فارسی در کرمان، یزد، گرگان و کرج با ابزارهای اختراعی خودم تابلو فرش می‌بافیم.با لحنی ناامید که گویا هیچ امیدی به تاثیر حرف‌هایش ندارد، می‌گوید: فرش مثل هر کالای دیگری نیاز به نوآوری دارد، اما چون هنر اصیلی است این نوآوری باید به شکلی باشد که به اصالت‌های آن لطمه نخورد و احتیاج به حرکت بسیار ظریفی است و در این اوضاع خراب بازار و وجود رقبای قدرتمند هرکسی که این خلاقیت را داشته باشد، به راحتی می‌تواند از بازار استفاده کند.

در این سفر بسیار شنیدم که «حمایت نمی‌شویم» و این بار این بافنده تحصیل‌کرده گفت که خیلی ضعیفیم؛ از سوی بخش دولتی حمایت نمی‌شویم و بخش خصوصی هم سرمایه کافی برای حمایت ندارد. اگر هم کاری از سوی بخش دولتی شده، بی‌نتیجه بوده؛ مثل برگزاری دوره «به بافی» که از سوی وزارت بازرگانی استان تهران برگزار شد و این کار توسط مربیانی انجام شد که اشراف کامل به کار نداشتند و هزینه میلیاردی از بیت‌المال صرف این کار شد و نتیجه آن فقط ارائه آمار است؛ بدون نتیجه عملی.

به گفته پوریا، کمکی در راستای ورود تجار و افکار جوان به فرش نشده و کاری که انجام شده صرفا از جانب فروشندگان سنتی بوده و از فکرهای جوان به هیچ وجه حمایت نمی‌شود. پوریا از مشکلات خودش گفت که نداشتن سرمایه اولیه و نداشتن وثیقه‌های سنگین برای وام مشکلاتی است که بسیاری از بافندگان و تولیدکنندگان فرش با آن مواجهند.

به‌رغم اینکه دولت گفته که طرح‌های زودبازده نیازی به وثیقه ندارد، اما در عمل به جز برای عده‌خاصی که شرایط خاصی نیز دارند، برای دیگران چنین چیزی نیست.

او می‌افزاید: متاسفانه در ایران دولت هیچ حمایتی از تولیدکنندگان برای حضور در بازارهای خارجی با وجود هزینه سنگینی که دارد، نمی‌کند و هیچ جایی نیست که برای حضور در نمایشگاه‌ها افراد را مطلع کند؛ درحالی که دولت‌های چین و هند در نمایشگاه‌های خارجی هزینه غرفه شرکت‌کنندگان کشورشان را می‌دهند اما در ایران مسوولان می‌گویند اول هزینه کنید، بعد بخشی از هزینه‌ها را پس می‌دهیم و این کار برای نیروهای جوان امکانپذیر نیست.

پوریا به اصرار از گروه خواست که به کارگاه قالیبافی‌اش بروند. در مسیر از روستای فقیری گذشتیم با خانه‌هایی بسیار کوچک و این همان تصور عقب‌ماندگی از کشورم بود که در ذهن داشتم. در انتهایی‌ترین نقطه این روستای کوچک خانه نیمه‌کاره‌ای با در و دیوار کاهگل و ‌بوی شدید نم، یک دار بهداشتی (ارگونومیک) اختراع استاد پوریا دیدیم. یک صندلی کامپیوتر با پایه‌ای ریل مانند و دو بافنده نوجوان و گونی‌هایی انبوه از نخ و دوک همه دارایی این به اصطلاح کارگاه بود. در ادامه سفر کوتاهمان به نظرآباد رفتیم. وضعیت قالی در این شهر کوچک کمی امیدوار کننده بود؛ اما به جز تنها تعاونی این شهر کوچک بقیه تک باف بودند و در خانه قالی می‌بافتند. این شهر در بین شهرهای کرج بیشترین تعداد قالیباف را دارد.

به تعاونی کوچکی رفتیم که به همت فارغ‌التحصیلان راه‌اندازی شده بود و با وجود امکانات کم همچنان پابرجا بود.

به ساوجبلاغ نیز سفر کردیم و آنجا رییس اتحادیه، فرش فروشی بزرگی داشت و رفاه و دارایی از خودش و کسب‌و‌کارش هویدا بود. اینجا خبری از قالیباف، چله‌کش، طراح و رنگرز نبود. همه زحمات این کنندگان کار بر در و دیوار لوکس این مغازه به ارزش ۵۰ میلیون، ۷۰ میلیون و ... در داخل فروخته می‌شد یا با بهایی گزاف‌تر صادر می‌شد.در مسیر بازگشت به حیثیت هنر ایرانی فکر می‌کنم و اینکه با سرسختی و تلاشی که دارندگان این هنر با وجود کمبودها و نداری‌ها می‌کنند، فرش ایرانی در چند سال آینده چه وضعیتی پیدا خواهد کرد و آیا حیثیت این صنعت- هنر با این شرایط در سال‌های آینده از دست نمی‌رود؟