آن مرد نشسته در حجره

میم.رسا

آن شیخ وادی بازار، آن تاجر بزرگ روزگار، آن مرد نشسته در حجره، آن پیر منتقد فجیره، آن کاسب و اهل معامله، آن خواستار ملاحظه، آن عضو هیات‌رییسه، آن کاتب هر گونه عریضه، آن موافق مواد اولیه وارداتی، مخالف عمده خوشه‌های صادراتی، صادرکننده پسته و مرکبات؛ واردکننده انواع مخلفات؛ القصه چنین حکایت کنند که روزی از شیخ الحجرات اسدا..خان عسگر اولادی پرسیدند: «تاجر که باشد ؟» سر اندر گریبان فرو برد و پاسخ داد: «آن که به جمیع خطوط و رموز صادرات و واردات واقف باشد و در بازار، امین کسبه، به ۱۴۰ مملکت سفر کند و اقصای عالم را از دیده بصر بگذراند.» روزی دیگر از او پرسیدند: «یا شیخ! در تجارت فرق میان شرق و غرب چه باشد؟» پاسخ آمد: «شرق از آن ما باشد و غرب از آن دیگران!»

سخن کوتاه کنیم و این تذکره را پیش از آنکه اسباب مضاربت در آن جمع شود، تمام نماییم که از قدیم گفته‌اند؛ تذکره اهل تجارت یک سخن بیش نیست و آن سخن را نیز اهلش دانند و به ثمن بخس حراج چون کنند؟