آزمون وفاداری

این دیدگاهی است که بسیاری از شرکای ایالات‌متحده با آن موافق نیستند. برای اکثر آنها روشن نیست که همسویی پایدار با روسیه، چین یا حتی ایالات‌متحده یک گزینه قطعی باشد. مسکو و پکن مشتریانی دارند؛ اما متحدانی ندارند. در همین حال، ایالات‌متحده در حال گذراندن دوره‌‌‌ای از نوسان در اولویت‌‌‌های بین‌المللی است و به شرکای خود اطمینان کمی می‌دهد که مناطق یا موضوعاتی که امروز واشنگتن بر آن تمرکز می‌کند، فردا توجه این کشور را به خود جلب خواهد کرد یا خیر. در نتیجه، تعداد فزاینده‌‌‌ای از شرکای ایالات‌متحده به دنبال اجتناب از انتخاب طرف‌‌‌ها و حفظ روابط با تمام قدرت‌‌‌های بزرگ در یک‌زمان هستند. به‌عنوان مثال، سعودی‌ها چین را شریک اصلی اقتصادی و مقصد حدود یک‌پنجم صادرات نفت خود می‌دانند.

در عین حال، سعودی‌ها آمریکا را شریک اصلی امنیتی خود می‌دانند. ترجیح دادن یک‌رابطه بر دیگری -یا حتی کاهش قابل‌توجه هر یک از آنها - پرهزینه خواهد بود، بنابراین عربستان‌سعودی مانند بسیاری از کشورهای متوسط دیگر، به دنبال حفظ هر دوست. یکی از راه‌‌‌هایی که سعودی‌‌‌ها و دیگر شرکای آمریکا آن را دنبال می‌کنند، پیروی از رویکرد «همه موارد فوق» در روابط بین‌المللی آنهاست. تنها در خاورمیانه، بحرین، مصر، کویت، قطر، عربستان‌سعودی و امارات متحده عربی شرکای گفت‌وگوی فعلی یا آینده سازمان همکاری شانگهای هستند که گاهی اوقات بسیار سخاوتمندانه به‌عنوان جایگزینی برای ناتو توصیف می‌شود. طبق گزارش‌ها، عربستان‌سعودی و مصر علاقه خود را برای پیوستن به سازمان بریکس، یعنی گروهی از کشورهای نوظهور که هند و چین با وجود رقابت عمیق با یکدیگر عضو آن هستند، ابراز کرده‌اند.

برخی از محققان، مانند پل پوست از دانشگاه شیکاگو پیشنهاد کرده‌اند که گسترش بریکس و سازمان همکاری شانگهای نشان‌دهنده ظهور «نظم بین‌المللی جایگزین» است. اما کشورهایی که به دنبال تعامل بیشتر با سازمان همکاری شانگهای و بریکس هستند، از G-۷، ناتو یا سازمان ملل فاصله نمی‌گیرند.  بنابراین، تعداد فزاینده‌ای از دولت‌ها به جای نگه‌داشتن یک پای خود در اردوگاه تحت رهبری ایالات‌متحده در حالی که پای دیگر را در اردوگاه تحت رهبری رقبای آمریکا قرار داده‌اند، نظم جهانی دوقطبی را رد می‌کنند یا حداقل به دنبال فرار از محدودیت‌ها و پیامدهای آن هستند.

با اتخاذ چنین رویکردی، کشورهایی مثل ترکیه و عربستان‌سعودی به دنبال به حداقل رساندن هزینه‌ها و به حداکثر رساندن منافع رقابت قدرت‌های بزرگ هستند. با افزایش رقابت بین قدرت‌‌‌های بزرگ، دولت‌‌‌های کوچک و متوسط به‌طور فزاینده‌‌‌ای خود را در معرض خواسته‌‌‌های رقیب قرار می‌دهند. مانند درخواست‌‌‌ چین برای حمایت از سیاست‌‌‌های این کشور در قبال هنگ‌کنگ و تایوان یا فشارهای ایالات‌متحده برای اجتناب از سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌های چینی و فناوری ‌۵G. این استراتژی برای بسیاری از کشورها مزایای دیگری نیز دارد. همه‌‌‌جانبه بودن به‌جای غیرمتعهد بودن بر تصمیم‌گیری قدرت‌‌‌های بزرگ تاثیر می‌‌‌گذارد. همسویی همه‌جانبه به‌عنوان محافظی در برابر غیرقابل پیش‌بینی بودن رفتار قدرت‌های بزرگ عمل می‌کند. این پوشش به‌وضوح در خاورمیانه دیده می‌شود؛ جایی که آینده تعامل ایالات‌متحده و چین نامشخص است.

مطمئنا چنین پوششی می‌تواند هزینه‌هایی هم داشته باشد. خرید سامانه دفاع هوایی S-۴۰۰ روسیه توسط ترکیه در سال ۲۰۱۷ در تضاد با وضعیت این کشور به‌عنوان عضو ناتو، به اخراج ترکیه از برنامه جت‌های جنگنده F-۳۵ منجر شد. بی‌میلی امارات متحده عربی به محدود کردن روابط امنیتی و تکنولوژیکی خود با پکن باعث شد تا قرارداد برنامه‌ریزی‌شده F-۳۵  با ایالات‌متحده شکست بخورد. سیاستگذاران ایالات‌متحده به جای تلاش برای تقسیم‌بندی منظم جهان به سبک جنگ سرد، باید بپذیرند که تکرار رقابت قدرت‌های بزرگ بعید است که به نظم این یا آن در هر موضوعی منجر شود. در عوض، مقامات ایالات‌متحده باید به دنبال افزایش فرصت‌‌‌ها برای همسویی شرکای بالقوه خود باشند و این اتحادها را برای شرکا ارزشمندتر کنند؛ حتی اگر آنها همزمان با سایر قدرت‌‌‌های بزرگ در فضاهای دیگر مشغول همکاری باشند.

ایالات‌متحده به جای تمرکز بر مجامع گسترده و چند موضوعی، مانند G۲۰  یا اجلاس سران دموکراسی‌‌‌ها، باید به دنبال ایجاد و تقویت مشارکت‌‌‌های کوچک‌تر دولت‌‌‌ها با برنامه‌‌‌های متمرکزتر باشد؛ مانند توافق‌نامه آبراهام و گروه I۲U۲ شامل هند، اسرائیل، امارات و ایالات‌متحده. چنین ائتلاف‌‌‌هایی می‌‌‌توانند منافع دوجانبه با اولویت بالا از جمله در حوزه‌های امنیت و سرمایه‌گذاری زیرساختی را به پیش ببرند. همچنین چنین گروه‌‌‌بندی‌هایی می‌‌‌توانند به‌‌‌عنوان وزنه‌‌‌ای موثر در برابر نفوذ چین عمل کنند، بدون اینکه نیازی به هدف قرار دادن صریح پکن داشته باشند. در نتیجه این امر هزینه احتمالی مشارکت شرکا را کاهش می‌دهد. به‌عنوان مثال، ابتکار I۲U۲ که هنوز در حال شکل‌یابی است، چشم‌انداز سرمایه‌گذاری بیشتر هند را در خاورمیانه افزایش می‌دهد و گزینه سومی را به کشورهای منطقه ارائه می‌دهد که صرفا انتخاب بین ایالات‌متحده و چین نباشد.

روند سیاستگذاری در واشنگتن اغلب این مساله را در نظر نمی‌گیرد که شرکا چگونه به منافع خود نگاه می‌کنند. سیاستگذاران ایالات‌متحده اغلب فرض می‌کنند که شرکا مسائل را مانند ایالات‌متحده می‌‌‌بینند یا اینکه متحدان خود احساس همبستگی با منافع ایالات‌متحده خواهند داشت. این اشتباه تاسف‌‌‌آوری است که مشاور امنیت ملی سابق آن را «خودشیفتگی استراتژیک» نامیده است. این خودشیفتگی می‌تواند منجر به شکست در سیاست‌ها شود. ایالات‌متحده تعهد شرکای خود را به رویکرد سیاستی خاص تقلیل می‌دهد. به‌عنوان مثال، واشنگتن درک نکرد که ریاض از لحاظ تاریخی در برابر درخواست‌های آمریکا برای تاثیرگذاری بر میزان تولید نفت خود مقاومت کرده است که منجر به تعجب دولت بایدن از تصمیم اوپک‌پلاس در اکتبر ۲۰۲۲ شد.

سیاستگذاران ایالات‌متحده تنها زمانی می‌توانند از شرکا انتظار تجدیدنظر داشته باشند که چشم‌اندازی واقع‌بینانه در میان باشد که آمریکا و متحدان به آن ملحق خواهند شد و واشنگتن آماده است در صورت عدم‌پذیرش، هزینه‌هایی را اعمال کند. در نهایت، ایالات‌متحده باید به دنبال ایجاد مشارکت‌های پایدار و بلندمدت حتی با شرکای غیر‌دموکراتیک باشد. در انجام این کار، باید نگرانی‌های اصلی مانند مقابله با نفوذ روسیه و چین در اولویت قرار گیرد. مقامات ایالات‌متحده از جمله کالین کال، معاون وزیر دفاع در امور سیاسی اخیرا چین را متهم کرده‌اند که تنها براساس منافع محدود، معاملاتی، تجاری و ژئوپلیتیکی خود، روابط را دنبال می‌کند. اما در خاورمیانه و مناطق دیگر، پیش‌‌‌فرض اکثر شرکای ایالات‌متحده این است که واشنگتن نیز منفعت‌طلب و معامله‌‌‌گر است.

اگر ایالات‌متحده مایل به ایجاد چنین روابط بلندمدتی است، باید روشن کند که مزایای آینده واقعا در راه است. با این حال، در سراسر پایتخت‌‌‌های خاورمیانه، اطمینان چندانی وجود ندارد که پذیرش درخواست‌‌‌های ایالات‌متحده آنها را از بحران در روابط دوجانبه در امان می‌دارد یا باعث توجه به نظرات آنها در واشنگتن خواهد شد.  این نشان‌دهنده معمایی برای ایالات‌متحده در مکان‌هایی مانند خاورمیانه است که توجه آمریکا رو به کاهش است. زمانی که ایالات‌متحده اولویت‌های خود را از منطقه‌ای دور می‌کند، سیاستگذاران توجه کمتری به مدیریت مشارکت‌های کلیدی پیدا می‌کنند.

با وجود دیدگاه دولت بایدن از جهانی که بین دموکراسی‌‌‌ها و خودکامه‌‌‌ها تقسیم شده است، بدیهی است که آخرین دوره رقابت قدرت‌‌‌های بزرگ با تقسیم‌‌‌بندی همه یا هیچ مشخص نخواهد شد. دولت‌‌‌های کوچک و متوسط از همسویی با قدرت واحد و عدم‌تعهد اجتناب و در عوض همسویی همه‌‌‌جانبه‌‌‌ای را انتخاب می‌کنند. ایالات‌متحده به جای ادامه تلاش برای پوشاندن ساختار ساده و ترجیحی خود بر واقعیت‌های پیچیده جهان، باید خود را با ایجاد فرصت‌های بیشتر و متناسب‌تر برای همکاری باارزش با واشنگتن، تطبیق دهد. سوالی که برای شرکا مطرح می‌شود نباید این باشد که آیا آنها موافق ایالات‌متحده هستند یا مخالف آن، بلکه باید این باشد که با چه کسی خواهند بود و چه کسی با آنها خواهد بود.