سیاست یک تیر و دو نشان واشنگتن

روسیه در تعقیب راهبرد جامعه‌‌‌محور خود، اقدامات مخفیانه، تسلیحات متعارف، تهدیدهای هسته‌‌‌ای، اهرم‌‌‌های اقتصادی (و به‌‌‌ویژه انرژی)، کنترل و دست‌‌‌کاری اطلاعات، نفوذ فرهنگی و مذهبی و حتی انتقال/جابه‌جایی جمعیت را به‌‌‌طور شرورانه و غیر‌معقولانه به کار گرفته است. اوکراین و غرب با روش‌های خاص خود و با رعایت استانداردهای اخلاقی متفاوت، از بسیاری از این ابزارها برای خنثی کردن طراحی بزرگ روسیه استفاده کرده‌‌‌اند. تمرکز آنها بر احیای هویت مستقل فرهنگی و سیاسی اوکراین و درعین‌‌‌حال ایجاد وابستگی مذهبی ارتدوکس جداگانه متمرکز شده است. این ابزارها برای تقویت استقامت و بسیج اوکراین برای جنگ و تحکیم تعهد و حمایت مادی غرب از کی‌یف، به‌رغم تلفاتی که بر جوامع آنها تحمیل می‌کند، به کار گرفته‌‌‌شده است.

به‌‌‌موازات آن، این رویکرد به دنبال تضعیف تاب‌‌‌آوری و بسیج عمومی روسیه برای جنگ و حمایت بین‌المللی از مسکو بوده است. این کنش‌‌‌ها و تعامل‌‌‌ها، هم خوب و هم بد، به نفع سه‌قهرمان [اوکراین، اروپا و آمریکا] داستان بوده است. همه‌‌ طرف‌‌‌ها تاکنون توانسته‌‌‌اند مسیر خود را ادامه دهند: به میزان شگفت‌‌‌انگیزی در مورد اوکراین و تا حدی شگفت‌‌‌آور توسط متحدان غربی‌‌‌اش. بااین‌‌‌حال، جنگ تلفات هنگفتی به همه‌‌ طرف‌‌‌ها وارد آورده و هیچ طرفی نتوانسته است به چیزی نزدیک شود که حتی شبیه چیزی مثل پیروزی باشد. در نتیجه، این رویارویی به جنگ فرسایشی طولانی تبدیل‌‌‌ شده است؛ مبارزه‌‌‌ای ویرانگر، دردناک و پرهزینه برای استقامت و تاب‌‌‌آوری اجتماعی که نه پایانی در افق دارد و نه پایانی برای آن متصور است.

این هزینه‌‌‌ها با تعهد بی‌‌‌پایان قهرمانان داستان به پیروزی کامل تشدید شده است که غیرواقعی به نظر می‌‌‌رسد. روسیه به دنبال الحاق، نابودی و به انقیاد درآوردن اوکراین است. اوکراین شجاعانه از خود دفاع و در عین حال اعلام می‌کند که قصد دارد تمام سرزمین‌‌‌های ازدست‌‌‌رفته‌‌ خود از جمله کریمه را به‌روش نظامی بازپس‌گیرد. غرب هم آرزو دارد ارتش روسیه (و نمایندگان واگنر و چچنی آن) را با ارائه سطوح بی‌‌‌سابقه‌‌ حمایت نظامی، اطلاعاتی و اقتصادی به اوکراین و دامن‌زدن به مخالفت در روسیه با اعمال تحریم‌‌‌های اقتصادی شدیدتر از بین ببرد.

پس از نزدیک به یک‌سال خونریزی گسترده، ویرانی، و فشارهای طاقت‌‌‌فرسای پولی، هیچ‌‌‌یک از طرفین نمی‌‌‌توانند نظریه‌‌ معتبری در مورد پیروزی ارائه دهند. هرکدام نیروهایشان را برای یک جنگ طولانی بسیج می‌کنند؛ جنگی که هم روسیه و هم اوکراین به‌‌‌طور فزاینده‌‌‌ای آن را «موجودیتی» می‌‌‌دانند. بااین‌‌‌حال، «تاب‌‌‌آوری اجتماعی» در برابر این رویارویی بی‌‌‌پایان و هزینه‌‌‌هایی که به دنبال دارد در روسیه، اروپا و حتی ایالات‌‌‌متحده کمرنگ می‌شود. دشوار است که بگوییم ابتدا کجا فرومی‌‌‌ریزد، زیرا ممکن است این تاب‌‌‌آوری به‌‌‌طور غیرمنتظره‌‌‌ای طی درگیری بی‌‌‌پایان رنگ ببازد. این بی‌‌‌حوصلگی با نگرانی از تشدید بیشتر بحران تقویت می‌شود: ورود بلاروس به جنگ، حملات اوکراین به عمق روسیه، سرریز بحران به ترانس نیستریا/ مولداوی یا کشورهای بالتیک.

تمایل کاملا قابل‌‌‌درکی برای مشاهده‌‌ شکست، مجازات و منصرف شدن متجاوز روسی از فکر کردن به بازی مجدد در برابر اوکراین یا هر کشور دیگری وجود دارد. اما احتمال تامین امنیت هر سه منحصرا از طریق ابزار نظامی نزدیک به صفر است. امید برای پایان‌دادن به این باتلاق غم‌‌‌انگیز و خطرناک در گرو شناخت ماهیت اساسا جامعه‌‌‌محور درگیری است. رهبران باید این درک را درونی کنند که پایان این دوئل وحشتناک استقامت اجتماعی از پیشرفت در میدان نبرد فیزیکی حاصل نخواهد شد بلکه برای شکستن بن‌‌‌بست با تشویق همه‌‌ طرف‌‌‌ها به تفکر، باید از قوی‌‌‌ترین احساسات اجتماعی -ترس و امید- ناشی شود. رهبری خردمندانه از این ‌‌‌پس با تمایل و توانایی رهبران برای درونی‌کردن و استناد به ترس و الهام بخشیدن به امید برای متقاعد کردن همه‌‌ جوامع درگیر برای به زمین گذاشتن سلاح‌‌‌ها مورد آزمایش قرار می‌گیرد؛ هرچند پس ‌‌‌از آن اصرار داشته باشند که سایر اشکال رفتار خصمانه نسبت به یکدیگر را حفظ کنند.

به‌‌‌طور خاص، آنها باید این ترس را بپذیرند که درگیری بی‌‌‌پایان برای همه ترسناک به نظر می‌‌‌رسد: کشتار بیشتر، ویرانی و نابودی اقتصادی در اوکراین و روسیه؛ گسترش و تشدید احتمالی درگیری و چشم‌‌‌انداز رضایت داخلی و از بین رفتن حمایت خارجی آنها در کوتاه‌‌‌مدت و آسیب‌‌‌هایی که جوامع آنها را برای دهه‌‌‌های آینده می‌‌‌آزارد. آنها همچنین باید امیدی را در جوامع خود برانگیزند که «درگیری‌زدایی» زمان بهتری را در حوزه‌‌‌هایی که واقعا به آنها اهمیت می‌دهند، به همراه خواهد داشت. این امید و ترس از کجا می‌‌‌توانست بیاید؟

برای رهبران اروپای غربی، «ترس» ناشی از نگرانی در مورد چشم‌‌‌انداز واکنش شدید مردمی از سوی شهروندانشان است که در حال حاضر برای مقابله با قیمت‌های بالای انرژی، تورم، هزینه‌‌‌های حمایت از اوکراین و ترس از تاثیر جنگ‌‌‌های شدید بیشتر در تقلا هستند؛ سرریز احتمالی جنگ به سمت غرب، تبعیدیان و پناهندگان بیشتر اوکراینی، ناامنی انرژی و چالش‌‌‌های حاد حاکمیتی. امید را می‌‌‌توان اساسا بر وعده‌‌ تامین انرژی قابل‌‌‌اعتماد و مقرون‌‌‌به‌‌‌صرفه برای تضمین بقای آسوده‌‌‌تر از طریق اوج آسیب‌‌‌پذیری انرژی اروپا (زمستان ۲۰۲۳) متکی ساخت. محرک بعدی امید همانا موفقیت اروپا در تضمین و تامین انسجام این ائتلاف، مقاومت در برابر تجاوز روسیه و بازسازی قدرت نظامی‌‌‌اش و ممانعت از جاه‌‌‌طلبی‌‌‌های آینده‌‌ روسیه برای بی‌‌‌ثبات کردن همسایگانش است.

دولت بایدن به‌‌‌نوبه‌‌ خود، باید از این بترسد که مردم کشورش -که بار عمده‌‌ کمک‌‌‌های اطلاعاتی و مالی به اوکراین را متحمل شده‌‌‌اند- از هزینه‌‌‌های سرپا نگه‌‌‌داشتن اوکراین وحشت کنند. دولت بایدن همچنین باید از پریشانی و منازعات حزبی در واشنگتن بترسد که نه‌‌‌تنها از ادامه‌‌ مسیر ناشی می‌شود بلکه از رویکرد پوتینی به‌‌‌شدت ناامید برمی‌‌‌خیزد که تعمیم و تداوم تلاش‌‌‌های جنگی خود را در نظر دارد. اما دولت می‌‌‌تواند امیدوار باشد که موفقیت آمریکا در وارد کردن چنین ضربه‌‌‌ای به روسیه نه‌‌‌تنها این کشور را از ماجراجویی‌‌‌های آینده منصرف می‌کند، بلکه بر چین هم تاثیر می‌‌‌گذارد؛ چینی که تلاش دارد به‌‌‌زور تایوان را تصرف کند. این می‌‌‌تواند درس عبرتی هم برای چین باشد. علاوه بر این، واشنگتن می‌‌‌تواند انتظار داشته باشد که توقف خصومت‌‌‌های آشکار در اروپا دستانش را برای تمرکز بر مشکلات داخلی خود و رقابت اقتصادی با چین (و آماده شدن برای درگیری نظامی احتمالی با پکن) باز کند.