دو تمنای عربستان

علاقه‌‌‌ عربستان به فناوری هسته‌‌‌‌ای غیرنظامی به اواخر دهه‌‌‌ ۱۹۸۰ بازمی‌گردد؛ زمانی که این پادشاهی یک موسسه‌‌‌ تحقیقات انرژی اتمی را در شهر ملک عبدالعزیز برای علم و فناوری تاسیس کرد. جاه‌‌‌‌طلبی‌‌‌‌های هسته‌‌‌‌ای عربستان در ژوئن ۲۰۱۱، حداقل به‌‌‌‌طور علنی، به‌‌‌‌طور قابل‌‌‌‌توجهی گسترش یافت؛ زمانی که عبدالغنی بن‌ملایبری، هماهنگ‌‌‌‌کننده‌‌‌ همکاری‌‌‌‌های علمی در نهادی دیگر -شهر ملک عبدالله برای انرژی اتمی و تجدیدپذیر- در مجمع محیط‌‌‌‌زیست خلیج‌‌‌‌فارس سخنرانی کرد. وی از برنامه‌‌‌‌های خود برای ساخت ۱۶رآکتور هسته‌‌‌‌ای طی ۲۰سال خبر داد و گفت که آنها در نهایت حدود ۲۰‌درصد نیاز برق ملی را تامین خواهند کرد. این «شهر» در سال ۲۰۱۰ با هدف افزایش تنوع منابع انرژی، استفاده از انرژی هسته‌‌‌‌ای برای نمک‌‌‌‌زدایی و به‌‌‌‌طورکلی بررسی پتانسیل انرژی‌‌‌‌های تجدیدپذیر تاسیس شد. توسعه‌‌‌ برنامه‌‌‌ انرژی هسته‌‌‌‌ای غیرنظامی نیز جزو چشم‌‌‌‌اندازهای ۲۰۳۰ ولیعهد محمد بن‌سلمان بود؛ یک طرح بلندپروازانه برای ‌گذار عربستان‌سعودی از اقتصادی وابسته به هیدروکربن‌‌‌‌ها به اقتصادی متنوع‌‌‌‌تر، پایدارتر و مولدتر.

از زمان رونمایی چشم‌‌‌‌انداز ۲۰۳۰ در سال ۲۰۱۶، نخبگان سیاسی عربستان علاقه‌‌‌‌ای قوی و به‌‌‌‌ظاهر غیرقابل‌‌‌‌مذاکره را در توسعه‌‌‌ ظرفیت تولید اورانیوم با غنای پایین به‌‌‌‌عنوان سوخت هسته‌‌‌‌ای با استفاده از منابع داخلی ابراز کرده‌‌‌‌اند؛ به‌‌‌‌عبارت‌‌‌‌دیگر، استقلال چرخه‌‌‌ سوخت هسته‌‌‌‌ای. برنامه‌‌‌ هسته‌‌‌‌ای این پادشاهی از زمان آغاز به کار، پیش‌بینی‌‌‌‌ها و اتهامات نگران‌‌‌‌کننده‌‌‌‌ای را ایجاد کرده است. گزارش‌‌‌‌های مربوط به کارخانه‌‌‌‌های مشکوک «کیک زرد» و تاسیسات تبدیل اورانیوم، آسیاب مخفی اورانیوم و همکاری هسته‌‌‌‌ای عربستان و پاکستان به گمانه‌‌‌‌زنی‌‌‌‌ها درباره‌‌‌ ماهیت و جهت این برنامه دامن زده است.

این ادعاها اغلب قابل‌‌‌‌اثبات نبودند؛ اما مضمون آنها - اینکه عربستان‌سعودی ناگزیر به سلاح هسته‌‌‌‌ای دست می‌‌‌‌یابد- تحلیل جامع‌‌‌‌تر و عمیق‌‌‌‌تری را مبهم می‌‌‌‌سازد. با توجه به ماهیت غیراقتصادی ساخت سوخت داخلی و همچنین ذخایر عظیم نفت و پتانسیل انرژی خورشیدی این کشور، برای برخی کارشناسان عزم عربستان برای داشتن توانایی تبدیل از معدن به تولید سوخت، دلیل دیگری برای تردید در نیات صلح‌‌‌‌آمیز پادشاهی است. برای دیگران، این امر بر ناکافی بودن پادمان‌‌‌‌های کنونی عربستان‌سعودی تاکید می‌کند. به‌‌‌‌عنوان‌‌‌‌مثال، این پادشاهی نسخه‌‌‌ قدیمی به‌‌‌‌اصطلاح «پروتکل مقادیر کوچک» (SQP) را حفظ می‌کند که این کشور را از راستی‌آزمایی و نظارت گسترده توسط آژانس بین‌المللی انرژی اتمی (IAEA) معاف می‌کند. سعودی‌‌‌‌ها تاکنون تمایلی به پذیرش SQP بازنگری‌شده‌‌‌ آژانس بین‌المللی انرژی اتمی یا «پروتکل الحاقی مدل» که اجازه‌‌‌ بازرسی‌‌‌‌های سرزده در کوتاه‌‌‌‌مدت را می‌دهد نداشته‌‌‌‌اند.

برای کشوری که برنامه‌‌‌‌های بلندپروازانه انرژی هسته‌‌‌‌ای را آغاز می‌کند، راستی‌آزمایی زودهنگام و نظارت کامل برای تایید ماهیت خوش‌‌‌‌خیم این برنامه برای جامعه‌‌‌ بین‌المللی ضروری است. لفاظی‌های طولانی‌‌‌‌مدت نخبگان سیاسی عربستان در مورد برنامه‌‌‌ هسته‌‌‌‌ای ایران باعث نگرانی بیشتر شده است. مقامات این کشور در مجامع مختلف تکرار کرده‌‌‌‌اند که در صورت دستیابی ایران به سلاح هسته‌‌‌‌ای «معلوم نیست چه اتفاقی بیفتد.»  بیشتر تحلیل‌‌‌‌ها تمایل دارند با دیدگاه سنتی غرب‌محور از سیاست هسته‌‌‌‌ای مطابقت داشته باشند و پویایی‌‌‌‌های منحصربه‌‌‌‌فرد داخلی، منطقه‌‌‌‌ای و بین‌المللی که نگرش یک کشور را نسبت به بعد هسته‌‌‌‌ای درهم‌‌‌‌تنیده و تعریف می‌کنند، نادیده می‌‌‌‌گیرند.

اینکه عربستان سعودی با وجود سال‌ها لفاظی هنوز «حق غنی‌‌‌‌سازی» فرضی خود را اجرا نکرده، شایسته‌‌‌ توجه است. با در نظر گرفتن تهدیدهای عربستان مبنی بر اینکه «اگر ایران بمب تولید کند...»، می‌‌‌‌کوشد تا ذهن مخاطبان داخلی و بین‌المللی را آماده کند. همان‌طور که استیون مافسون، گزارشگر انرژی، در مقاله‌‌‌‌ای در سال ۲۰۱۸ برای واشنگتن‌‌‌‌پست به‌‌‌‌درستی خلاصه کرد: «برای محمد بن‌سلمان، ولیعهد عربستان‌سعودی، رآکتورها موضوعی از اعتبار و قدرت بین‌المللی هستند، گامی در جهت رسیدن به‌‌‌‌پای برنامه هسته‌‌‌‌ای ایرانِ رقیب در حالی که بخشی از تشنگی داخلی پادشاهی برای انرژی را فرومی‌‌‌‌نشاند.»  در حالی که اهداف غیرنظامی هسته‌‌‌‌ای شفاف بوده است -تنوع انرژی، امنیت جمعیتی و کاهش کمبود آب- استقلال چرخه‌‌‌ سوخت هسته‌‌‌‌ای در این پادشاهی نیز باید به‌‌‌‌عنوان یک موضوع پرستیژی تلقی شود که هدف آن تقویت مشروعیت رژیم در داخل و ایجاد قدرت در خارج است.

برای عربستان‌سعودی، پرستیژ پیوند نزدیکی با اعمال انتخاب حاکمیت دارد. همان‌طور که کلایو جونز از دانشگاه دورهام می‌‌‌‌نویسد، «منطق امنیتی‌سازی و ارتباط آن با انسجام‌‌‌‌یافتگی و تمایل به کشور بودن، این نیست که آیا سعودی‌‌‌‌ها می‌‌‌‌توانند غنی‌‌‌‌سازی کنند یا خیر. به‌‌‌‌هرحال، این یک موضوع فنی برای شناختی است که سعودی‌‌‌‌ها می‌‌‌‌توانند برای آن هزینه کنند. در عوض، منطق امنیتی‌سازی این است که عربستان سعودی باید غنی‌‌‌‌سازی کند»؛ خط استدلالی‌‌‌‌ای که از استدلال ایرانی‌‌‌‌ها چندان دور نیست.

این باید ما را به تصحیح استدلال گسترده‌‌‌‌ای رهنمون شود که توسط ادبیات غربی ارائه ‌‌‌‌شده است، که دستیابی به سلاح هسته‌‌‌‌ای به‌‌‌‌طور خودکار اعتبار و جایگاه یک کشور را ارتقا می‌دهد. در واقع، توسعه‌‌‌ انرژی هسته‌‌‌‌ای غیرنظامی و اتخاذ استراتژی پوششی هسته‌‌‌‌ای می‌‌‌‌تواند تاثیر یکسانی در یک زمینه‌‌‌ منطقه‌‌‌‌ای و داخلی خاص داشته باشد. موارد ایران، امارات و عربستان‌سعودی، به طرق مختلف، نشان می‌دهد که کشورهای خاص منطقه چگونه در قبال پتانسیل چندوجهی انرژی هسته‌‌‌‌ای رفتار می‌کنند. مشاهده‌‌‌ چنین پویایی‌‌‌‌هایی فراتر از پارادایم‌‌‌‌های سنتی و شناخت چگونگی درک نخبگان منطقه‌‌‌‌ای از وابستگی متقابل بین قدرت هسته‌‌‌‌ای، اعتبار منطقه‌‌‌‌ای و مشروعیت رژیم می‌‌‌‌تواند به ایجاد رژیم امنیتی منطقه‌‌‌‌ای موثرتر کمک کند.

آنچه در کانون توجه قرار دارد این نیست که آیا عربستان‌سعودی باید یا نباید اورانیوم را در داخل غنی‌‌‌‌سازی کند. به‌‌‌‌هرحال، این کشور به‌‌‌‌عنوان عضوی از معاهده‌‌‌ منع گسترش سلاح‌‌‌‌های هسته‌‌‌‌ای، تا زمانی که تحت پادمان باشد، از این حق برخوردار است. در عوض، این وضعیت پادمان‌های عربستان‌سعودی است که بزرگ‌ترین نگرانی را ایجاد می‌کند. در این زمینه، هرگونه توافق همکاری هسته‌‌‌‌ای -با روسیه، چین یا کره‌جنوبی - باید پیش‌‌‌‌شرطی باشد برای فروش رآکتورها به‌منظور پذیرش پروتکل الحاقی توسط این پادشاهی.