در باب فساد

وی سپس اشاره می‌کند که الان وضعیت کره‌جنوبی خیلی متفاوت است و دیگر از این نوع جیب‌بری‌ها خبری نیست. همچنین اشاره می‌کند که اوضاع آمریکا در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم هم تفاوت زیادی نداشته است؛ ولی بعدها توانسته‌اند فساد را تا حد زیادی مهار کنند. استدلال وی این است که وقتی کشورها ثروتمند نیستند راه‌ها و ابزارهای رسیدن به هدف زیاد نیست و افراد به دلیل محدودیت‌های موجود انگیزه زیادی برای شکستن قواعد و دور زدن موانع دارند تا به هدف خود برسند. با ثروتمندتر شدن جامعه و بیشتر شدن امکان‌ها می‌توان امیدوار بود که آن قاعده‌شکنی‌های قبلی مهار شود و جامعه بتواند به این تعاملات نظم دهد و آنها را به شکل مناسب نهادینه کند.

شاید نزدیک‌ترین مثالی که در این‌باره به ذهنم می‌رسد لابی‌کردن برای دنبال کردن منافع صنفی و گروهی است. لابی کردن شاید در ابتدا مترادف با زد و بندهای غیرقانونی تلقی می‌شد؛ ولی اکنون یک صنعت قدرتمند است که فعالیت‌ها و هزینه‌های آن تا اندازه زیادی برای عموم مردم در دسترس است. در کشورهای توسعه‌یافته‌تر همچنان می‌شود از فساد شنید؛ ولی فسادهای بزرگ و آشکار به‌ندرت رخ می‌دهند. در چنین مواردی اهل فساد باید ظرافت بیشتری به خرج دهند و تلاش بیشتری کنند. خرده فسادهای روزمره کمتر دیده می‌شود و شفافیت کم و بیش مناسبی برقرار است.

باری، گفته می‌شود چرا سیاست‌های ضدفساد در کشور ما موفق نبوده است؟ نگارنده این سطور معتقد است اگر جز این بود باید تعجب می‌کردیم! طبیعی است در کشوری در حال تحریم که اقتصاد آن طی دهه گذشته در عمل رشدی نداشته است چنین باشد. وقتی امکان‌های پیش‌روی شهروندان ایرانی هر روز کمتر می‌شود و تورم بالای مزمن نیز اقتدار اخلاقی جامعه را سست کرده است خیلی‌ها تمکین به قانون و زندگی سالم را جدی نمی‌گیرند. در چنین شرایطی آدم‌ها نزدیک‌بین‌تر می‌شوند و «چوب درختان میوه را برای گرم‌کردن خود می‌سوزانند» که البته این رفتارها چیز غریبی نیست و شاید حتی عاقلانه‌ترین کار باشد. در تورم‌های بالا و عدم‌قطعیت‌های شدید می‌توان دید که قانون به امری تفننی تبدیل می‌شود و کسی آن را جدی نمی‌گیرد. وقتی به فردای خود مطمئن نیستیم، بعید است قانون‌مداری خیلی گزینه جذابی به حساب آید.

خلاصه کنم در ایران ما بدون رشد اقتصادی مستمر و مهار عدم‌قطعیت‌های آتی نظیر تحریم و شوک‌های سیاسی و اقتصادی، مبارزه با فساد به جایی نمی‌رسد. در این اوضاع و احوال به فرض آنکه به نیت خیر مبارزان با فساد مطمئن باشیم، انگیزه چندانی برای افراد در جهت تحقق جامعه سالم و بدون فساد وجود ندارد. بماند که اغلب اوقات پویش‌های مبارزه با فساد را هم باید معرکه‌ای سیاسی برای کوبیدن رقبا و امتیازگیری دید تا تلاشی اصیل برای سلامت بیشتر جامعه. این را هم باید به خاطر داشت که در کشورهایی که دولت نقش پررنگی در اقتصاد بازی می‌کند، باید انتظار فساد را هم داشت. بازار و رقابت به درجاتی زمینه فساد را از بین می‌برد و به قولی حتی «اگر انسان‌ها را اخلاقی‌تر نسازد، دست‌کم بی‌اخلاقی را کیفر می‌دهد.» اما ورود گسترده سیاست‌ورزی به اقتصاد حاصلی جز فساد بیشتر ندارد. شاید بد نباشد گزارش شاخص ادراک از فساد را مرور کنیم و ببینیم که فاسدترین کشورهای جهان اغلب غیرآزادترین آنها از نظر اقتصادی به حساب می‌آیند. والله اعلم.