مرگ هابرماس در بن بست کافه نشینی
[ شادی پارسا ]
نگاه جامعه شناسان به کارکرد فرهنگی و اجتماعی کافه ها ـ از تفریح تا فکر سازی

قهوه خانه ها در بیشتر موارد یادآور کوچه های سنگفرش شده زیر بازارچه و تقاطع امین حضور تهران هستند و کافه نشینی مدت های طولانی است که خیابان جمهوری و لاله زار را در ذهن تداعی می کند؛ خاطره زمانی را که صادق هدایت، بزرگ علوی، مجتبی مینوی و فروغ فرخزاد در شرق پل حافظ در خیابان نادری در کافه رستورانی دور هم می نشستند و درباره جدیدترین اثرهای ادبی شان گپ می زدند. از آن زمان تا به حال تصویر کافه نشینی با مفهوم روشنفکری در ذهن شهروندان به هم آمیخته است؛ هرچند نمی توان از قهوه خانه های سنتی واقع در تبریز و اصفهان چشم پوشی کرد و خاطره شاهنامه خوانی در قهوه خانه های شاه عباسی را نادیده گرفت چرا که به اعتقاد تاریخ شناسان کافه ها از نوع سنتی و به لحاظ تاریخی پدیده هایی جدید و از غرب آمده نیستند و قدمت تاریخی آنها به پیش از پادشاهی شاه عباس می رسد.
با این همه چند سالی می شود که مجمع الجزایر کافه نشینی گاندی و پاتوق های روشنفکری پراکنده در تهران حرف اول را در کافه نشینی ایرانی می زنند و تجمع های گروهی در این گونه مکان های تفریحی بیشتر بین گروهی از افراد شکل می گیرد که می خواهند از جریان های رایج و حاکم بر شهر و جامعه فاصله بگیرند حتی اگر بیشتر این افراد نشانی کافه ها را تنها در کتاب ها خوانده و دریافته باشند که قرار گرفتن در چنین پاتوق هایی تشکیل نوعی اجتماع آزاد انتقادی به حوزه رسمی است.
از سوی دیگر تعطیلی چندین کافه کتاب در دو سال اخیر و محدودیت ها و کنترل هایی که از سوی دولت متوجه این فضاهای فرهنگی است به اعتقاد برخی جامعه شناسان امکان تبدیل شدن کافه ها را به یک پاتوق فرهنگی دائم از بین برده است چرا که این محدودیت ها و کنترل ها نشست مستمر نخبگان و روشنفکران را در پاتوق های فرهنگی غیر ممکن می سازد. دکتر تقی آزاد ارمکی، جامعه شناس در همین رابطه شکل گیری شخصیت های فرهنگی را در کافه ها و پاتوق های امروزی غیرممکن می داند و می گوید: ‹‹ انتخاب گوشه های ثابت برای نشستن، همیشه یک نوع نوشیدنی سفارش دادن، مطالعه کتاب و روزنامه در پاتوق های همیشگی؛ این تصویری است که شکل عینی و واقعی به خود نخواهد گرفت و تکلیف جامعه ایرانی درباره ایجاد یک پاتوق فرهنگی یا یک کافه اجتماعی و ادبی هنوز به درستی معین نیست. چرا که نقاشان، عکاسان، هنرمندان، نویسندگان و شاعران نشست مستمر و ماندگاری در کافه ها ندارند. ››
رابطه تحول فرهنگی و اجتماعی با کافه نشینی که به پیروی از نظریه فضای عمومی هابرماس شکل گرفته و مطرح شده است در ایران یک رابطه کمرنگ و ضعیف به نظر می رسد. گواه تاریخی محکمی دال بر شکل گیری آنچه که در کافه های فرانسه اتفاق افتاد و جریانی اجتماعی را رقم زد در ایران وجود ندارد و تغییرات فرهنگی و اجتماعی از آن دست که مورد نظر هابرماس بود و در سال های اخیر هم مورد توجه جامعه شناسان قرا ر گرفت در کافه نشینی ایرانی دیده نمی شود. با وجود این آزاد ارمکی برای کافه ها کارکرد اجتماعی و فرهنگی قائل است و می گوید: ‹‹ اگرچه در جامعه ما کافه ها تغییرات اجتماعی و فرهنگی مورد نظر را در برندارند اما به هر حال کافه نشینی یک حرکت اجتماعی محسوب می شود و نتیجه غیر مستقیم هر نوع اجتماع نیز یک حادثه اجتماعی است.››
این در حالی است که برخی کارکرد کافه ها را در اصل تفریحی می دانند و بر این باورند که این پاتوق ها از ابتدا برای تفریح و سرگرمی بنا می شوند. ناصر تکمیل همایون، مورخ در این باره می گوید: ‹‹ تفریح مهم ترین کارکرد کافه نشینی است و جز یکی دو کافه در تهران که کارکرد فرهنگی و اجتماعی داشتند در بیشتر موارد کافه نشینی از یک نیاز تفریحی سرچشمه می گیرد.››
بر اساس این دیدگاه کافه ها هیچ گاه شامل مناقشات و گفت و گوهای منتقدانه نیستند و این مساله ای است که برخی تحلیلگران آن را مختص ایران نمی دانند و معتقدند کارکرد اصلی کافه ها د ر همه کشورها تفریحی است. دکتر رحمت الله صدیق سروستانی، جامعه شناس در این باره می گوید: ‹‹ کافه در حقیقت یک پاتوق میان راهی است که ما را برای رفع خستگی های روزانه به سمت خود می کشاند. حتی ورود به کافه اتفاقی صورت می گیرد و محوریت در گفت وگوهای کافه ای با بحث های اجتماعی و فرهنگی نیست.››
این جامعه شناس در حالی که جریان گفتگوهای انتقادی در کافه های ایرانی را نوعی تقلید روشنفکری می داند می افزاید: ‹‹بستن لقب یک محل فرهنگی به یک پاتوق مثل کافه به اعتقاد من نوعی ادا و تقلید است چرا که بحث در چنین محافلی ویژگی های نقد را نخواهد داشت. بر همین اساس من فکر می کنم کافه ها از ظرفیت کافی برای ایجاد فضاهای فرهنگی نقادانه برخوردا ر نیستند. ››
اما آزاد ارمکی در مقابل این دیدگاه کافه های مدرن را دارای فضای باز می داند که مشتریانشان تنها برای نوشیدن چای یا نسکافه به آنجا نمی روند. به ویژه کافه هایی که در کنار مراکز فرهنگی، هنری و ادبی طراحی و بنا شده اند و به اعتقاد آزاد ارمکی از کارکردهای چندگانه غذایی، نمایش اجتماعی و فعالیت های فرهنگی برخوردارند.
این جامعه شناس در میان کافه های مدرن تنها پاتوق هایی را پایدار و تاثیرگذار می داند که به عنوان موقعیت های اجتماعی، اختیاری و طبیعی از سوی افرادی ایجاد شده باشند که منتقد فرهنگ و اجتماع رسمی هستند نه در تعارض با آن. اما از دیدگاه تحلیلگرانی که کافه را تنها دارای کارکرد تفریحی می دانند فقط پاتوق هایی ماندگار و تاثیرگذار خواهند بود که در شهرهای مدرن شده ایران یک فضای پست مدرن ایجاد کنند. صدیق ویژگی این کافه ها را محلی بودنشان می داند و می گوید:‹‹ محلی شدن کافه ها یا تاسیس کافه های محلی می تواند فضایی را دور از سیاست دور از بحث و دور از تردد وسایل نقلیه موتوری برای مردم ایجاد کند تا افراد جامعه را از گفتمان های تنش زایی که ضرورت ندارند دور سازد. شاید این طرح به اعتقاد برخی از کارشناسان یک مسکن موقتی بر دردهای جامعه باشد اما من معتقدم تجویز این مسکن روحی بر مسکن های شیمیایی برتری دارد و زمان آن رسیده است که کافه ها کاملا عام باشند و از فضای بحث های اجتماعی و سیاسی تهی شوند.›› این جامعه شناس بر ارائه طرح وبرنامه ریزی برای شهر و مناسبات اجتماعی با توجه به نیازمندی های جامعه تاکید می کند و بر این باور است که در این زمینه و برای توسعه کافه نشینی در ایران ما نیازی به تئوری های هابرماس و سایر اندیشمندان خارجی نداریم.
کافه های محلی که شکل می گیرند شاید تولد هیچ شخصیت فرهنگی و اجتماعی خاصی را به دنبال نداشته باشند اما زمینه ساز رفع تنش های فکری و روانی شهروندان خواهند بود و اثراجتماعی خود را در طول سال ها بر رفتار و عملکرد آنها باقی خواهند گذاشت؛ حتی اگر این کافه ها زمانی تاسیس شوند که سال ها از تعطیلی پاتوق هایی چون کافه نادری و فیروز بگذرد، کافه کتاب هایی چون چشمه و ثالث نیز به سرنوشت ده ها و صدها پاتوق فرهنگی دیگر دچار شوند و نویسندگان هنرمندان و سایر روشنفکران نیز برای حضور در کافه های فرهنگی و گفتگوی های منتقدانه مجال کمتری داشته باشند.