جایگزین کردن نفت عربستان و ونزوئلا

بخش دیگری از نگاه الول ساتن پژوهشگر فرانسوی درباره نفت ایران در خلال سال‌های ۱۳۳۰ تا کودتای ۲۸ مرداد را با هم می‌خوانیم. دو مشکل درازمدت صنایع بین‌المللی نفت عبارت بود از؛ حفظ عرضه نفت خام در سطحی که بتوان ادامه عملیات آن را حفظ کرد و جایگزین کردن ظرفیت پالایشگاه آبادان. در واقع هیچ‌یک از این دو مشکل متضمن تغییر عمده‌ای در خط مشی سیاسی نبود. مشکل عرضه نفت همان مشکلی بود که در گذشته نیز وجود داشت. به این صورت که عرضه واقعی، به میزان قابل‌ملاحظه‌ای بیش از مقداری بود که در «قیمت اقتصادی» قابل قبول باشد. به عبارت دیگر، تولید در حوزه‌های نفتی سراسر جهان در یک سطح توافق شده

«نگه داشته» شده بود و صرفا با بالا بردن سقف آن در بعضی از مناطق، جایگزین توقف تولید نفت در ایران می‌شد. طبق برنامه تنظیم‌شده از طرف کمیته‌های بریتانیایی و آمریکایی، ظرف چند هفته تولید در کویت، عربستان سعودی، کانادا و ونزوئلا مجموعا به میزان تقریبا ۲ میلیون تن در ماه افزایش یافت و به هفت کشور دیگر نیز اجازه اندکی افزایش تولید داده شد. در اوایل ماه اوت/ اواسط مرداد، بروس براون معاون «اداره نفت برای دفاع» و رییس شرکت نفت استاندارد ایندیانا گزارش داد که از کاهش روزانه ۶۶۰ هزار بشکه، ۵۰۰ هزار بشکه آن از منابع آمریکایی- بریتانیایی تامین شده است. نکته‌ای که وی به آن اشاره کرد این بود که ۲۰۰ هزار بشکه نفتی که معمولا از خاورمیانه به ایالات متحده حمل می‌شد، به اروپا انتقال داده شده و در عوض، تولید در تگزاس و لوییزیانا به همان میزان افزایش یافته است.

در نیمه اول سال ۳۱-۱۳۳۰/۱۹۵۲ تولید نفت خاورمیانه (به جز ایران) به ۱۵ میلیون تن افزایش یافت و به این ترتیب، دقیقا کاهش تولید نفت ایران را جبران کرد. مجموع تولید خاورمیانه از ۹۷ میلیون و ۱۰۰ هزار تن در سال ۱۳۳۰/۱۹۵۱ که شامل نفت ایران نیز می‌شد، به ۱۰۶ میلیون و ۱۰۰ هزار تن در سال ۱۳۳۱/۱۹۵۲ بدون تولید ایران، افزایش یافت. این مقدار یک‌ششم تولید نفت جهان بود و پس از ۳۰۰ میلیون تن تولید ایالات متحده، در مقام دوم قرار داشت. شرکت نفت انگلیس و ایران به نحو رضایت‌بخشی در این افزایش سهم داشت. برای مثال تولید این شرکت در خاورمیانه، به استثنای ایران، از ده میلیون و پانصد هزار تن در آخرین سال تولید نفت ایران یعنی اسفند ۱۳۲۸ تا اسفند ۱۳۲۹ از مارس ۱۹۵۰ تا مارس ۱۹۵۱ به بیست و چهار میلیون و سیصد و پنجاه هزار تن در اولین سال بدون نفت ایران(یعنی از آبان ۱۳۲۹تا آبان ۱۳۳۱/ نوامبر ۱۹۵۰ تا نوامبر ۱۹۵۲ افزایش یافت. این افزایش تنها از مایملک شرکت در کویت، عراق و قطر به دست آمده بود و شامل افزایش تولید شرکت در نقاط دیگر جهان نمی‌شد. مجموع تولید دو گروه بریتانیایی، یعنی شرکت نفت انگلیس و ایران و شرکت شل، در سال ۱۳۳۱/۱۹۵۲، بالغ بر ۹۸ میلیون تن بود. این مقدار تنها ۲ میلیون تن کمتر از تولید سال ۱۳۳۰/۱۹۵۱ بود. مشخص است که کاهش تولید شرکت نفت انگلیس و ایران، به استثنای مراحل اولیه، بسیار ناچیز بود.

منابع مالی شرکت نیز این تصویر را تایید می‌کند. بدون شک در ارقام مربوط به سود ناخالص تجاری یک کاهش چشمگیر وجود داشت. این ارقام از ۱۱۵ میلیون پوند در سال ۱۳۲۹/۱۹۵۰، به ۷۱ میلیون پوند در سال ۱۳۳۰/۱۹۵۱ و ۵۹ میلیون پوند در سال ۱۳۳۱/۱۹۵۲ کاهش یافت. از طرف دیگر، ارقام مربوط به سود خالص تجاری برای همان سال‌ها به ترتیب عبارت بود از ۸۴ میلیون پوند، ۵۲ میلیون پوند و ۴۸ میلیون پوند. سود تخصیص یافته به ذخایر و سود سهام نیز به ترتیب عبارت بود از ۳۳ میلیون پوند، ۲۴ میلیون پوند و ۲۵ میلیون پوند. به این ترتیب، شرکت به راحتی قادر بود که ۳۰ درصد از سود سهام خود را که طبق روال طبیعی پرداخت می‌کرد، تامین کند و حتی در سال ۱۳۳۱/۱۹۵۲ قادر شد که یک سود مازاد ۵ درصدی نیز بپردازد.

اتلی در ۱۴ سپتامبر ۱۹۵۱، ۲۳ شهریور ۱۳۳۰، در گشایش پالایشگاه جدید ۳۷ میلیون پوندی شرکت نفت استاندارد نیوجرسی، در «فاولی» واقع در «همشایر» به ایران هشدار داد که به بریتانیا تضمین داده شده است که تا پایان سال ۱۳۳۰/۱۹۵۱، می‌تواند بنزینی را که به طور عادی قبل از آبادان تامین می‌کرد، با تولیدات آمریکا جایگزین کند، او اضافه کرد که وضع در سال ۱۳۳۱/۱۹۵۲ بهتر نیز خواهد شد. یک هفته بعد استوکس اظهار کرد که نفت ایران، هرچند که برای جهان آزاد لازم است، اما حیاتی نیست و برای جایگزین کردن کلی آن ترتیباتی داده شده است.

از دست رفتن نابهنگام آبادان، صرفا به این مفهوم بود که توسعه پالایشگاه‌های موجود در نقاط دیگر باید با سرعت نسبتا بیشتری صورت پذیرد. هنگامی که «طرح اقدام مشترک» مقرر ساخت که پالایش تولیدات نفت بیست‌وهفت کشور باید افزایش یابد، تدوین‌کنندگان آن به خوبی می‌دانستند که دستورالعمل‌های مزبور می‌تواند بدون هیچ مشکل خاصی به مورد اجرا گذاشته شود. این بیست‌وهفت کشور عبارت بودند از: آرژانتین، استرالیا، بحرین، بلژیک، هند غربی، بریتانیا، کانادا، کلمبیا، کوبا، دانمارک، مصر، فرانسه، آلمان، اندونزی، ایتالیا، ژاپن، کویت، هلند، نروژ، پرو، عربستان سعودی، اسپانیا، تریست، ‌ترینیداد، بریتانیا، اروگوئه و ونزوئلا.

از اولین مراحل جنگ، کارتل نفت سیاست تمرکز عملیات پالایش در مجاورت مناطق مصرف به جای مناطق تولید را در پیش گرفته بود. استدلال‌هایی که در توجیه این اقدام صورت می‌گرفت، ‌اقتصادی، سیاسی و استراتژیک بود. توجیه اقتصادی آن در واقع از بقیه موارد کم‌اهمیت‌تر بود، زیرا هزینه حمل نفت خام در مقایسه با حمل تولیدات تصفیه شده سبک‌تر، به مراتب بیشتر بود. با این حال، به علت پیچیدگی مشتقات جدید نفتی مانند انواع گوناگون مواد شیمیایی که در صنعت و کشاورزی به کار می‌رفت، بهتر بود که فرآیندهای جداسازی، در آخرین مرحله ممکن انجام گیرد. در مورد آبادان استدلال‌ دیگری نیز وجود داشت. احداث خط لوله سراسری عربی و خطوط لوله مدیترانه‌ای از خلیج فارس تا بنادر مدیترانه که از عراق و سوریه می‌گذشت، تا آنجا که به کویت، عراق و عربستان سعودی مربوط می‌شد، خط سیر طولانی نفتکش‌ها به دور شبه جزیره عربستان را از بین برده بود. بنابراین، ‌ایران به جز در موارد بازارهای کم‌اهمیت‌تر آسیایی، از مزیت جدی دیگری برخوردار نبود.

با این حال، هیچ دلیلی وجود نداشت که شرکت نفت انگلیس و ایران با این اقدامات کنار گذاشته شده باشد. در واقع شرکت مزبور متناسب با اهداف خود به وضوح می‌توانست در جهت شکل‌دهی این طرح‌ها همکاری داشته باشد. تمام این اقدامات بخشی از یک سیاست آگاهانه برای حذف نهایی آبادان به عنوان یک مرکز عمده پالایش بود. در مرداد ۱۳۲۹/۱۹۵۰، یکی از اعضای هیات اقتصادی ایالات متحده در تهران، ‌در گفت‌وگو با مقامات شرکت نفت انگلیس و ایران اظهارنظر کرده بود که«شرکت نفت انگلیس و ایران با تعیین نرخ‌های پلات گلف برای تولیدات آبادان، ‌در واقع به ساختن پالایشگاه‌های جدید در سراسر بازارهای خود کمک مالی کرده و به این ترتیب، توقف فعالیت پالایشگاه آبادان را سرعت بخشیده است.» منظور او،‌ نظامی بود که درآن، تمامی تولیدات کارتل نفت در هر بازاری به قیمتی واحد فروخته می‌شود، بدون اینکه به فاصله آن با مقصد یا تفاوت‌هایی که در هزینه حمل از منابع مختلف وجود داشت توجهی شود. شرکت نفت انگلیس و ایران شریک اصلی این نظام بود و به طور طبیعی نسبت به تمامی پیامدهای آن آگاهی داشت.

به گفته یکی از سخنگویان نفتی، توجیه سیاسی مساله این بود که«عدم ثبات سیاسی کشورهای خاورمیانه، شرکت‌های نفت را متقاعد کرده است که احداث پالایشگاه در کشورهای مصرف‌کننده از امنیت بیشتری برخوردار خواهد بود.» این استدلال نیز وجود داشت که ایران به نحو ناخوشایندی به شوروی نزدیک است، به طوری که در جنگ جهانی سوم اولین کشوری است که از دست می‌رود. به ویژه آبادان که به هنگام جنگ، دور از دسترس بوده و به ویژه نسبت به حمله هوایی و خرابکاری به شدت آسیب‌پذیر است.

به این ترتیب، شرکت نفت انگلیس و ایران به تدریج و در سال‌های اخیر با سرعت، در حال گسترش پالایشگاه‌های خود در اروپا و سایر نقاط بود. با تکمیل پالایشگاه‌ها در «آیل‌اف‌گرین»، «کنت» و «آنتورپ» در سال ۱۳۳۲/۱۹۵۳ ظرفیت پالایش شرکت(به جز در ایران) برابر کاهش ۲۵ میلیون تنی ظرفیت آبادان شد. احداث پالایشگاه‌های دیگری در عدن و استرالیا پالایش شرکت را تا آخر سال ۱۳۳۴/۱۹۵۵ تقریبا به ۳۰ میلیون تن می‌رساند.

این تصویر، با نگاهی به طرح‌ریزی‌های مجموعه کارتل روشن‌تر خواهد شد. برای نمونه در سال ۱۳۱۸/۱۹۳۹ ظرفیت پالایشگاه‌های بریتانیا مجموعا دو میلیون و پانصد هزار تن بود. تا سال ۱۳۲۷/۱۹۴۸، این ظرفیت تنها به سه میلیون و دویست و پنجاه هزار تن افزایش یافته بود. اما با تکمیل چهار پالایشگاه بزرگ در«فاولی»، «استانلو»، «آیل‌اف‌گرین» و «کرایتن» که به ترتیب متعلق به شرکت نفت استاندارد نیوجرسی، گروه شل، شرکت نفت انگلیس و ایران و سوکونی وکیوم بود، ظرفیت پالایش در سال ۱۳۳۳/۱۹۵۴ به ۳۰ میلیون تن افزایش یافت و به این ترتیب، بریتانیا برای اولین بار قادر به تامین تمامی نیاز فرآورده‌های پالایش شده خود شد. تا حدی که توانست مقادیر قابل توجهی از مازاد مصرف خود را صادر کند. اقدامات مشابهی هم در اروپای غربی به وقوع پیوست. در سال ۱۳۱۸/۱۹۳۹ ظرفیت پالایش حدود ۱۱ میلیون تن بود. در سال ۳۲-۱۳۳۱/۱۹۵۳، این ظرفیت با هزینه ۱ میلیارد دلار از محل کمک‌های «طرح مارشال» به ۶۰ میلیون تن افزایش یافت. این میزان برای پاسخگویی به کل نیاز اروپای غربی کافی بود. تنها آسیای شرقی و استرالیا هنوز ناچار به واردات نفت تصفیه شده بودند. خلأ نیز خیلی زود با احداث پالایشگاه‌های عظیم و جدیدی در هند، اندونزی و استرالیا از بین می‌رفت.

حتی آبادان در خاورمیانه هم اهمیتش را از دست داده بود. دولت عراق در ۲۶ دسامبر ۱۹۵۱/۵ دی ۱۳۳۰، موافقت‌نامه‌ای با شرکت نفت انگلیس و ایران به امضا رسانید که براساس آن، اداره شعب تصفیه و توزیع شرکت در عراق را به عنوان مقدمه‌ای برای تامین کلیه نیازهای این کشور، به عهده می‌گرفت. شرکت نفت انگلیس و ایران احتمالا به این نتیجه رسیده بود که پالایشگاه بزرگش، واقعا به یک مساله عظیم و مشکل‌ساز تبدیل شده است. کاهش موقتی ظرفیت پالایش به علت اعتصاب کارکنان صنعت نفت در تابستان سال ۱۳۳۱/۱۹۵۲ در ایالات متحده، به مراتب، نگرانی‌های بیشتری را در مورد تعطیل کامل پالایشگاه آبادان در سال ۳۰-۱۳۲۹/۱۹۵۱ در محافل نفتی ایجاد کرد.