لورنس آلمانی در جنوب ایران

بخش اول

واسموس یکی از اتباع آلمان بود که در منطقه بوشهر و توابع زندگی می کرد، او وظیفه داشت مردم منطقه را بر علیه سیاست انگلیس بشوراند و مردم را بر علیه استعمار و استثمار انگلستان وارد نبرد سازد. واسموس آلمانی مانند لورنس عربستان بود، با این تفاوت که لورنس، پول و اسلحه از لندن دریافت می‌کرد ولی واسموس عشق مردم تنگستانی را. تنفر مردم از انگلیسی‌ها عامل اصلی موفقیت او شد. واسموس برای انگلیسی‌ها در جنوب ایران کابوس هولناکی شده بود. اهمیت حضور واسموس در ایران و ماجراهای نبرد او و همراهانش بر هیچ تاریخ‌نگاری پوشیده نیست. «دیده‌ها و شنیده‌ها، خاطرات میرزا ابوالقاسم خان کحال‌زاده منشی سفارت امپراتوری آلمان در ایران» از جمله کتاب‌هایی است که سرگذشت واسموس را روایت می‌کند. آنچه می‌خوانید بخش اول از این سرگذشت به قلم کحال‌زاده است.

چون شرح حال واسموس در یادداشت‌های نگارنده کامل نبود و از طرفی اطلاع به عملیات و فعالیت‌های او در جنگ بین‌الملل اول مطلبی نیست که بتوان از آن چشم پوشید و دانستن آن برای کسانی که ماجراهای جنگ بین‌الملل اول را بررسی می‌کنند، خالی از فایده نیست لذا شرح حال او را از کتاب مورخ‌الدوله سپهر «ایران در جنگ بزرگ» اقتباس کرده در دسترس خوانندگان قرار می‌دهیم.

آقای سپهر می‌نویسد: «یک قسمت از وقایع راجع به واسموس از کتاب «کریستوفر سایکس» انگلیسی اقتباس شده و قسمت عمده آن از «محمدباقر تنگستانی» که از میهن‌پرستان مشهور جنوب به شمار می‌رود و در زمان مهاجرت علیه متفقین جنگ نموده روایت شده است».«اکنون به قسمت مهم این فصل حاکی از شخصیت مقتدر «واسموس» می‌پردازیم که بیش از هر واقعه شایان تحسین و اعجاب است و نویسنده انگلیسی کریستوفر سایکس به مفاد «الفضل ما شهدت به‌الاعداء» در کتاب «واسموس یا لورنس آلمانی» با تکریم و تمجید فراوان از او یاد کرده و از صمیم قلب شهامت و صداقت و عشق بی‌شائبه او را نسبت به ایرانیان ستوده و در عظمت مقام او می‌گوید، «واسموس» یک تنه و بدون سلاح، امپراتوری انگلیس را به مبارزه طلبید. قسمت اعظم موقعیت عثمانی‌ها در ۱۹۱۶، مدیون ابتکارات «واسموس» بود.

در اواخر ژانویه ۱۹۱۶ «واسموس» از قصبه شیخ سعد که در کنار دجله و در قسمت جنوب کوت‌الاماره واقع است حرکت کرد.در کاروانی که با «واسموس» به راه افتاد یک نفر آلمانی به نام دکتر لندرس (طبیب مقیم بغداد) و یک نفر آلمانی دیگر نیز که خیلی خوب فارسی حرف می‌زد به نام بونش ترف مدیر تجارتخانه و نگهوس در بغداد همراه بودند. واسموس به‌عنوان کنسول آلمان به شیراز می‌رفت و برای این کار مدارک و اسناد لازم را نیز تهیه کرده بود.

از ایرانی‌هایی که همراه او از شیخ سعد حرکت کردند یکی نصیرالملک بود با برادرزاده‌اش حسنخان. ایرانی دیگری نیز با آنها بود به نام میرزا محمودخان فاتح‌زاده اهل اصفهان.

او مقدار زیادی مسکوک طلا و چند صندوق بیانیه و اعلامیه ضدانگلیسی که با لهجه‌های جنوبی ایران نوشته شده بود با خود داشت. در خلال این دوران دولت عثمانی رسما داخل جنگ شده و یک دسته قوای انگلیسی برای حفاظت کارون در دهانه شط‌العرب وارد شده بودند و برخلاف اعتراضات شدید دولت ایران یک دسته دیگر از قوای انگلیسی‌ها برای حراست نفت بین محمره و اهواز موضع گرفته بودند.

فرمانده قوای اعزامی انگلستان سرپرسی کاکس با «واسموس» از زمانی که در بوشهر بود آشنایی داشت. «واسموس» از راه لرستان و پشتکوه به فارس می‌رفت که کمتر در انظار جلب توجه کند. به این ترتیب از گردنه‌های صعب‌العبور از جنوب لرستان گذشته و از راه بیابان وارد دزفول شد. تماس مختصر او با خوانین بختیاری پشتکوه لطمه بزرگی به حسن رابطه آنان با انگلیسی‌ها وارد ساخت. به‌طوری که اغلب آنان دوستی دیرینه انگلستان را فراموش کردند. استدلال «واسموس» بیش از هرکس در بی‌بی مریم و ابراهیم خان ضرغام‌السلطنه و فتحعلی‌خان بختیار سردار معظم موثر افتاد و «سردار معظم» علنا علیه متفقین قیام و در جنگ‌های مهاجرت مشارکت کرد.

در شوشتر انگلیسی‌ها از ورود «واسموس» اطلاع حاصل کرده عده‌ای از نظامیان خود را برای دستگیری او گسیل داشتند و دور منزل او را احاطه کردند اما منزل را خالی دیدند، «واسموس» به بهبهان رفته و مرغ زیرک به دام نیفتاده بود.

در بهبهان یکی از خوانین طرفدار انگلیس «واسموس» و همراهانش و «لندرس» را به خانه خود دعوت و توقیف نمود اما «بونش ترف» موفق به برگشت گردید و همدستان ایرانی و هندی آنان متفرق شدند.خان مژده دستگیری «واسموس» را برای فرمانده انگلیسی در راه بوشهر برد و او یک عده سوار کافی برای تحویل گرفتن «واسموس» همراه خان روانه نموده همین که وارد توقیف‌گاه شدند، اثری از «واسموس» ندیدند. وی به‌طور اعجازآمیز غیب شده بود و خان بیچاره به دریافت پاداشی که انتظار می‌کشید توفیق نیافت. انگلیسی‌ها «لندرس» را اسیر نموده به یکی از نقاط دور دست خلیج تبعید کردند، خبر غیبت اسرارانگیز و حیرت‌آمیز «واسموس» در تمام جنوب با شگفتی تمجیدآمیز منتشر گشت و مردم بوشهر مطلع شدند که او از دشتستان سر در آورده و به طرف برازجان رهسپار است.«کاپیتن نوئل» انگلیسی که سوابق ممتدی در میان عشایر ایران داشت و به شجاعت و بی‌باکی مشهور بود داوطلب مبارزه با «واسموس» شد و به طرف برازجان عزیمت نمود. در یک قریه مجاور برازجان سواران وی «واسموس» را توقیف کردند. «کاپیتن نوئل» فورا خود را به آن قریه رساند و دید «واسموس» مشغول صرف چای و کشیدن چپق و صحبت دوستانه با مستحفظین خود می باشد. به سواران خویش دستور داد «واسموس» را بی‌درنگ به بوشهر ببرند. در بین راه «واسموس» مستحفظین را اغفال نمود و بار دیگر فرار اختیار کرد و از راه برازجان و کازرون به شیراز رفت. در راه دوست جدیدی به نام سلطان‌علی پیدا کرد که تا آخر «واسموس» را رها ننمود و ثابت قدم باقی ماند. «سر پرسی کاکس» برای «کاپیتن نوئل» نگران شد و او را به بوشهر فرا خواند. «کاپیتن نوئل» طرز فرار «واسموس» را اینطور شرح داد: «واسموس» ناخوشی اسب خود را بهانه کرده هر نیم ساعت نیم ساعت به طویله سرکشی می‌نمود سپیده صبح که مستحفظین در خواب بودند غفلتا به پشت اسب جسته و با سرعت عجیبی از چشم ناپدید شد.

انگلیسی‌ها پس از دستگیری کارمند تجارتخانه «ونگهوس»، میسیو لیستمان ژنرال کنسول آلمان در خلیج‌فارس را نیز توقیف کردند و در بین اسناد و نوشتجات او مدارکی به دست آوردند مشعر بر تعلیمات راجع به تخریب سیم تلگراف هند و اروپ و مربوط به ماموریت سری «واسموس» و نیدرمایر در افغانستان و از روی پرونده‌های کنسول‌گری آلمان پی به اهمیت شخص «واسموس» برده فهمیدند که منطقه نفوذ او در جنوب ایران به قدر و سمت خاک فرانسه می‌باشد.باری «واسموس» اراضی کازرون را سواره پیمود خود را به مراتع بزرگ‌ترین عشایر ایران یعنی ایل قشقایی رسانید رییس آن ایل صولت‌الدوله دشمنی آشتی‌ناپذیری نسبت به انگلیسی‌ها در دل می‌پرورانید و از سال‌های قبل از جنگ خرده حسابی با آنها پیدا کرده بود. «صولت‌الدوله» برادری به نام سردار احتشام داشت. مقامات انگلیسی با کمک قوام‌الملک رییس ایل خمسه و والی فارس «صولت‌الدوله» را از ریاست ایل معزول و برادرش «سردار احتشام» را به جای او منصوب داشته بودند. بعد اصلاح به عمل آمد و «صولت‌الدوله» مجددا مستقر شد. اما کینه دیرینه باقی ماند و چون «واسموس» از این مساله اطلاع داشت از عظمت و اهمیت شخص «صولت‌الدوله» بهره‌برداری کامل کرد و از علاقه قیصر آلمان به وی داستان‌ها سرود و بعد از قول و قرار با او دوباره راه کازرون را در پیش گرفت. این راه، صعب‌العبورترین و خطرناک‌ترین طرق ایران است. از قریه «دالکی» واقع در جلگه بوشهر، باید از کتل بسیار مرتفع بالا رفت، هنوز به قله کتل نرسیده سراشیبی تندی به عمق یک گردنه تنگ پیدا می‌شود. از آنجا دوباره به سمت یک ارتفاع مهیبی صعود نموده و از راه «کتل ملو» به دره «خشت» در کنار تخته نزول کرد قدری دورتر از این دره یک کوه سنگی به اسم «کتل کمارج» سر بر آسمان کشیده و اطراف آن تپه‌های جدا جدا به تنگ ترکان متصل می‌شود و بالاخره دشت کازرون با سراب‌های فریبنده و نارنجستان و درختان خرما نمایان می‌شود. «واسموس» چند روزی در کازرون به منظور تجدید عهد با «ناصر دیوان» توقف کرد و شب‌هنگام در زیر ستارگان درخشان به مذمت از انگلیسی‌های پوسیده و گندیده و مدح و ثنای امپراتور فرشته خصال آلمان پرداخت و فتوای علمای کربلا و نجف را شرح و تفسیر نموده و بعد از چند روز از راه شمال از پرتگاه‌های مخاطره‌انگیز «کتل دختر» و «کتل پیرزن» و جلگه سرسبز دشت ارژن گذشته به شیراز رسید به محض ورود به سربازخانه ژاندارمری رفت. صاحب منصبان سوئدی مقدمش را گرامی داشتند و جام‌های آبجو روسی را به سلامتی او بلند کردند و روابط وی را با مخبرالسلطنه والی فارس و روسای عشایر تسهیل کردند. روز بعد والی کالسکه خویش را فرستاده او را به دارالایاله دعوت کرد. «واسموس» پس از جلب موافقت والی فارس به سراغ «قوام‌الملک» و «صولت‌الدوله» رفت و چون دید بین آن دو خصومت موجود است «صولت‌الدوله» را برگزید و واسطه مذاکرات محرمانه او و خوانین کازرون و دشتستان گردید.

در همان مواقع، انگلیسی‌ها که در بین‌النهرین به پیروزی‌هایی نائل شده و شعیبیه را به تصرف درآورده بودند، در ایران نیز دست به عملیات زده، نیم باتالیون (گروهان) پیاده نظام به بوشهر و چند دسته کوچک به جاسک و چاه‌بهار و بندرلنگه و بندرعباس پیاده کردند. «واسموس» به رفت و آمد اتصالی خویش ادامه داده و مجددا نزد زائر خضر در اهرم رفت و به هر نقطه وارد می‌شد اهالی را به هیجان و جنبش شدید برمی‌انگیخت و پیام‌های مجاهدین کازرون و شیراز را به اهالی تنگستان ابلاغ می‌کرد. در نتیجه تنگستانی‌ها و چاه‌کوتاهی‌ها از جاده بیراهه از «مشیله» عبور نموده خود را به حوالی بوشهر رسانیده و چند تیری خالی کردند، اما این اقدامات به نظر «واسموس» کافی نبود. او می‌خواست قبل از حلول ماه رمضان یک حمله عمومی آغاز و دست انگلیسی‌ها را کامل از ایران بکند. به این واسطه در نزدیک چاه کوتاه کنفرانسی مرکب از «زائر خضر خان» و غضنفرالسلطنه و عموم شیوخ تشکیل داد و آنان را مصمم داشت چند نفر از جوانان رشید و بی‌باک را به بوشهر نزد کنسول انگلیس فرستاده و اعلان جنگ نمایند.

«سرجن نیکسون» فرمانده بوشهر پس از اطلاع از مخاطره شروع به تدارکات دفاعی نمود و در تاریخ ۱۲ ژوئیه دو نفر از صاحب منصبان خود را به طور پیش‌قراول به دو فرسخی بوشهر فرستاده هر دو با سه نفر همراهان به قتل رسیدند. معلوم شد علاوه بر مجاهدین و عشایر مسلح که بالغ بر هزار نفر بودند، عده‌ای نیز با خنجر و چماق و سنگ به جهاد آمده بودند.

افراد رییس علی دلواری در جنوب بوشهر، در جناح راست او «زائر خضرخان»، در شرق شیوخ چاه‌کوتاه و در شمال شیوخ دشتستان موضع گرفته بودند. «واسموس» سواره خطوط را بازدید می‌نمود به نام قرآن شریف و مراتع مقدس و لوای قیصر آلمان حماسه جنگ می‌سرود. انگلیسی‌ها توپ و مسلسل را در مواضع پوشیده مخفی کرده بودند و هنگامی که افراد عشایر دلاورانه هجوم آوردند، آتش توپخانه انگلیس چنان شدید بود که افراد مزبور با وجود فداکاری و از جان گذشتگی تاب مقاومت نیاورده مجبور به عقب‌نشینی تا مشیله شدند و زحمات چهارماهه «واسموس» از ماه مارس تا ژوئیه ۱۹۱۵ به هدر رفت.

ماه رمضان به آرامی گذشت و «کاپیتن نوئل» جایزه مهمی تعیین نمود که «واسموس» را زنده یا کشته تسلیم او کنند. حکومت هندوستان این عمل را تقبیح و دستور داد اعلان مزبور را که برخلاف نزاکت بود و موجب عظمت مقام «واسموس» می‌شد از اسناد رسمی حک نمایند. به علاوه محقق گردید که عشایر ایران به هیچ قیمتی حاضر به تسلیم «واسموس» نمی‌شوند. در تاریخ هشتم اوت ۱۹۱۵ چهار کشتی انگلیسی موسوم به جونو و پیراموس و لورنس و دلهوزی عده‌ای سرباز به بوشهر پیاده نموده و شهر را اشغال کردند. بیرق «یونیون جاک» از دور بر فراز بندر ایرانی نمایان بود و بهانه تازه‌ای به «واسموس» داد که بر علیه تجاوز و تخطی انگلیسی‌ها نسبت به یک کشور بی‌طرف سخن سرایی نماید. خاصه چون دسته‌ای از نیروی انگلیس در دلوار پیاده شده و نخلستان آنجا را منهدم ساخته بودند.