گروه تاریخ اقتصاد- قربان خاک‌پای همایونت شوم. دستخط همایون زیارت شد. قمه مرحمتی رسید. زهی شکرگزاری به عمل آمد. این غلام هرگز مرحمتی شما را پس نمی‌دهم که این را نمی‌خواهم، قمه دیگر می‌خواهم. منظور مرحمت شما را می‌خواستم که التفات فرموده بودید، زیرا که این غلام هرچه دارم، همه از مرحمت و تصدق سرشما است. باز قمه خوب در زیر سایه شما می‌سازم. آن دو قمه اولی و امروزی هر دو برای کمر مبارک، مبارک است. چون هر دو پیشکش این غلام است باید ان‌شاء‌الله به یادگار در حضور همایون بماند و حلال نمی‌کنم اگر به دیگری مرحمت فرمایند.این قمه مرحمتی را در کمال افتخار نگاه می‌دارم، چون برای کمر این غلام کوچک است. با اجازت حکم همایون، اگر مرخص فرمایند به غلام‌زاده سر کار می‌دهم که هم افتخار این غلام و او هر دو باشد و داخل علامات مراحم پادشاهی که بسیار از اینها بعد از این ان‌شاء‌الله به او مرحمت خواهید فرمود، کمر بندد و این غلام می‌دهد یک قبضه دیگر اسماعیل‌خان برای خود این غلام باز می‌سازد و مثل مرحمتی پادشاهی به کمر می‌بندد. معلوم است امثال ما غلام‌ها هرچه داریم از تصدق سر مبارک است و راضی نیستم از خزانه به اسم این غلام چیزی برداشته شود. باقی‌الامر همایون.