متفقین و بحران غله در ایران

عباس پرتوی مقدم- پذیرش و تحمل سختی و مشقات و حتی بذل مال و جان در راه حفظ میهن و پاسداری از ارزش‌های معنوی و مادی برای ملت‌ها، سهل و ساده و چه بسا لذت بخش باشد؛ اما تضییقات‌ مادی و معنوی حاصل از منفعت و قدرت طلبی سردمداران کشورهای بیگانه، طاقت فرسا و تحمل‌ناپذیرند. جنگ‌های جهانی اول و دوم بر اثر رقابت و فزونخواهی دولت‌های اروپایی‌ در گرفت، ولی دامنه و تبعات آن شامل کشور ایران نیز شد. کمبود و قحطی نان از جمله‌ پیامدهایی است که در هر دو جنگ گریبانگیر مردم ایران شد. این نوشتار کوشیده است تا ریشه‌ها و علت‌های بحران غله در جنگ جهانی دوم و بیشتر از آن، نقش‌ و عملکرد دولت‌های متفق در این بحران را بررسی و موشکافی نماید. اسناد، اعم از سندهای‌ مراکز اسنادی و مجموعه سندهای منتشر شده در قالب کتاب‌های: ایران در اشغال متفقین، مجموعه اسناد و مدارک ۲۴-۱۳۱۸ و تاریخ مستند روابط دو جانبه ایران و ایالات متحده‌ و همچنین نامه‌ها و خاطرات بولارد سفیر وقت انگلستان در تهران و خاطرات میلسپو در دوران جنگ جهانی دوم و مندرجات روزنامه اطلاعات در هنگامه جنگ جهانی دوم، اصلی‌ترین منابع این نوشتار هستند.

آغاز جنگ جهانی دوم، اشغال ایران و بروز بحران غله

در ۱۱ شهریور ۱۳۱۸، ۲ سپتامبر ۱۹۳۹، یک روز پس از آغاز جنگ جهانی دوم، یعنی‌ هجوم ارتش هیتلر به لهستان و اعلان جنگ انگلستان و فرانسه به آلمان، دولت ایران در بیانیه‌ای‌ رسمی به امضای محمود جم نخست‌وزیر وقت اعلان کرد: «در این موقع که متأسفانه نایره جنگ‌ در اروپا مشتعل شده است، دولت شاهنشاهی ایران به موجب این بیانیه تصمیم خود را به اطلاع‌ عموم می‌رساند که در این کارزار بی‌طرف مانده و بی‌طرفی خود را محفوظ خواهد داشت.»

مدتی بعد، رضا شاه نیز در مراسم افتتاح دوازدهمین دوره مجلس شورای ملی بر این سیاست‌ تاکید کرد. چنین سیاستی را ایران در جنگ جهانی اول هم در پیش گرفته بود، اما دولت‌های انگلستان و روسیه با نادیده گرفتن آن، خاک ایران را اشغال کردند.

اگر چه تا شهریور ۱۳۲۰ ایران از صحنه جنگ دور ماند، اما از تاثیرات آن به ویژه در عرصه‌ اقتصادی در امان نبود. ایران روابط اقتصادی و بازرگانی گسترده‌ای با آلمان داشت که به سبب‌ شروع جنگ و بسته شدن راه‌های دریایی به روی کشتی‌های آلمانی و توقیف تعدادی از آنها توسط نیروی دریایی انگلستان، به شدت آسیب دید. اختلاف‌های تجاری ایران و شوروی نیز مانع از ترانزیت کالاهای ایرانی و آلمانی از خاک آن کشور شده بود. سرانجام با وساطت آلمان، ایران‌ و شوروی با امضای موافقت‌نامه‌ای بازرگانی، به تجارت میان ایران و آلمان و ایران و شوروی‌ رونق دادند.

در فاصله شهریور ۱۳۱۸ تا شهریور ۱۳۲۰، ایران توانست بی‌طرفی خود را حفظ کند، چون در این مدت، جنگ غالبا در خاک اروپا جریان داشت. با وجود این حکومت ایران، همواره در تشویش و اضطراب به سر می‌برد و از تبانی کشورهای متخاصم و رقیب درباره ایران‌ سخت بیمناک بود. نگرانی دولت ایران از آن رو بود که همانند جنگ جهانی اول، ایران به‌ اشغال ارتش‌های خارجی درآید. اگرچه شوروی-کشوری که مدام ایران را از سیاست‌های‌ توسعه‌طلبانه و تجاوزگری‌اش بی‌نصیب نمی‌گذارد-تا ژوئن ۱۹۴۱ وارد جنگ نشد، اما تبانی‌ استالین با هیتلر، امضای قراردادهای سری دو جانبه و ملاقات‌های محرمانه مقام‌های دو کشور بر شدت ترس حاکمان ایران از همسایه شمالی افزود؛ ترسی که انگلیسی‌ها نیز به آن دامن می‌زدند تا دولت ایران را از دشمنان و رقیبان انگلستان دور ساخته به خود نزدیک سازند. برکناری احمد متین دفتری، نخست وزیر متمایل به آلمان در ۴ تیر ۱۳۱۹ و روی کار آمدن دولتی به ریاست‌ علی منصور که تمایل به سیاست بی‌طرفی داشت و نیز اقدام‌های دفاعی ایران در شمال کشور و درخواست خرید هواپیمای جنگی از انگلستان، نشانه‌های وحشت دولت ایران از حمله‌ شوروی یا آلمان به خاک ایران است. به ویژه بعد از برکناری متین دفتری، حملات تبلیغاتی نازی‌ها متوجه حکومت ایران شد و شایعاتی درباره تبانی استالین و هیتلر بر سر ایران انتشار یافت. اما به‌ رغم آن مناسبات بازرگانی ایران با شوروی و آلمان ادامه یافت.

در ماه‌های پایانی ۱۹۴۰ م آلمان کوشید تا توجه شوروی را از اروپای شرقی و بالکان به‌ سرزمین‌های جنوب دریای خزر معطوف سازد. هیتلر امیدوار بود با این سیاست، شوروی را رودرروی انگلستان قرار دهد. امتناع روس‌ها از پذیرش این پیشنهاد و تهاجم هوایی نافرجام‌ آلمان‌ها به خاک انگلستان، نازی‌ها را واداشت تا در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱/اول تیر ۱۳۲۱ با زیر پا نهادن پیمان عدم تجاوز آلمان و شوروی، به خاک این کشور یورش برند. ارتش سرخ غافلگیر و متحمل شکست‌های فاحشی شد. ژرمن‌ها قصد داشتند با تسخیر برق‌آسای مسکو و لنینگراد مقاومت روس‌ها را در هم بشکنند و با تصرف قفقاز و ایران، بر خلیج فارس و هندوستان نیز چنگ انداخته ضربه اساسی را بر پیکره امپراتوری انگلستان وارد آورند.

هجوم آلمان به شوروی، فصل جدیدی در تاریخ جنگ جهانی دوم گشود و اهمیت‌ استراتژیک ایران را برای دولت‌های متخاصم بیش از گذشته روشن ساخت. پس از آن کشور ما به‌ صورت حلقه ارتباطی مهم و حیاتی میان کشورهای متفق درآمد.

انگلستان به دو دلیل از کشانده شدن پای شوروی به میدان جنگ خشنود بود. اول آنکه این‌ کشور ناخواسته به صف متفقین می‌پیوست و جبهه گسترده‌ای بر ضد نازی‌ها ایجاد می‌شد. از سوی دیگر مشارکت شوروی در جنگ موجب تحمل خسارت‌های مالی و انسانی هنگفتی بر این‌ کشور شده معادله قدرت را در دوران بعد از جنگ به ضرر روس‌ها تغییر می‌داد. به این منظور انگلستان درصدد برآمد با پشتیبانی مالی و تدارکاتی گسترده از شوروی، همانند جنگ جهانی‌ اول، نتیجه جنگ را به سود متفقین تغییر دهد. مناسب‌ترین و مطلوب‌ترین راه برای فرستادن‌ کمک‌های نظامی و تدارکاتی به شوروی، خاک ایران بود. دولت ایران پس از لشکرکشی آلمان به‌ خاک شوروی، بار دیگر در ۵ تیر ۱۳۲۰ بر بی‌طرفی خود در جنگ جهانی دوم و به ویژه جنگ‌ آلمان و شوروی تاکید ورزید؛ اما انگلستان و شوروی بدون کمترین اعتنایی به بی‌طرفی و استقلال ایران، تبانی کرده تصمیم به اشغال میهن ما گرفتند. آن دو کشور به بهانه حضور تعدادی‌ از متخصصان آلمانی در ایران، آنان را به ایفای نقش ستون پنجمی برای ارتش نازی متهم‌ ساختند. پس از آن هر دو دولت با هماهنگی کامل طی چندین بیانیه با محتوای یکسان، خواستار اخراج آلمانی‌ها از ایران شدند. تعلل دولت ایران در گرفتن بهانه از دست متفقین به تحقق‌ سریع‌تر خواست نهایی آنها انجامید؛ در نتیجه در سحرگاه سوم شهریور ۱۳۲۰ نیروهای‌ شوروی از شمال و نظامیان انگلیس از غرب و جنوب و از طریق زمین، هوا و دریا به خاک ایران‌ تاختند. ایران آن قدر در سیاست خارجی شوروی اهمیت استراتژیک داشت که به‌رغم یورش سنگین ارتش هیتلر به خاک آن کشور، روس‌ها چندین هزار سرباز خود را راهی ایران کردند تا از انگلستان عقب نمانند.

با آنکه از آغاز جنگ جهانی دوم، حکومت ایران تهاجم ارتش‌های خارجی را محتمل‌ می‌دانست، اما از هنگام ورود شوروی به جنگ، این احتمال روز به روز افزایش می‌یافت، با این‌ حال ارتش ایران همزمان با تجاوز متفقین به کشور ما، هیچ نشانی از آمادگی در خود نداشت. ارتشی که رضا شاه در طول سال‌های سلطنتش سرمایه‌گذاری هنگفتی برای آن کرده بود کمترین‌ مقاومتی از خود نشان نداد و به سرعت از هم پاشید. تنها معدود مقاومتی از سوی واحدهای‌ نیروی دریایی در خلیج فارس صورت گرفت و نیروهای اشغالگر با حداقل هزینه، خاک ایران‌ را اشغال کردند.

در ۸ شهریور، دولت‌های اشغالگر طی یادداشت‌هایی با محتوای مشترک به دولت ایران، مدعی شدند هیچ نقشه‌ای علیه استقلال و تمامیت ارضی ایران نداشته، تنها به سبب عدم‌ توجه دولت ایران به پیشنهاد آنها برای اخراج اتباع آلمان، متوسل به زور شده‌اند. پس از تسلیم‌ جداگانه این یادداشت‌ها به دولت ایران، هر دو کشور خواستار عقب‌نشینی نیروهای ایران از مناطق تعیین شده در شمال و غرب کشور، اخراج اتباع آلمان و عدم اجازه ورود به آلمانی‌ها شدند.

مهم‌تر از آن، از دولت ایران تعهد خواستند که هیچ مانعی برای حمل کالاهای نظامی و غیرنظامی از خاک خود به شوروی ایجاد نکرده امکانات و تسهیلات لازم را برای انجام این‌ مقصود فراهم سازد. در مقابل انگلستان و شوروی متعهد می‌شدند تا پیشروی نیروهای خود را متوقف ساخته، کالاهای مورد نیاز ایران را تامین و حقوق مربوط به نفت و غیره را به ایران‌ پرداخت کنند. دولت شوروی در پایان یادداشت خود از ایران خواسته بود تا با بنگاه‌های آن‌ کشور برای توسعه میدان‌های نفت کویر خوریان و نیز توسعه امور شیلات همکاری کند. حکومت ایران با پذیرش مفاد این یادداشت به دولت شوروی متذکر شد که در عهدنامه دو کشور هیچ اشاره‌ای به نفت خوریان نشده است.

در ۱۴ شهریور دولت انگلستان یادداشت دیگری تسلیم ایران کرد و طی آن خواستار تحویل‌ اتباع آلمان به نمایندگی‌های سیاسی انگلستان و شوروی در تهران و تعطیلی سفارتخانه‌های‌ کشورهای محور شد. هرچند حکومت ایران در نهایت ضعف و ذلت این خواسته‌ها را نیز پذیرفت، اما نیروهای اشغالگر روس و انگلیس تهدید خود را عملی ساخته تهران را نیز اشغال‌ کردند؛ در نتیجه رضا شاه مجبور به کناره‌گیری از قدرت به نفع فرزندش محمد رضا شد. محمد علی فروغی که از هنگام اشغال ایران بر مسند نخست‌وزیری تکیه زده بود نقش مؤثری در انتقال قدرت ایفا کرد.

دولت‌های اشغالگر به منظور رسمیت و مشروعیت بخشیدن به اشغالگری و استفاده مطلوب از منابع، امکانات و موقعیت ایران در جنگ، پیشنهاد عقد پیمان اتحاد سه‌گانه را مطرح کردند. این پیشنهاد با موافقت فروغی، در ۹ بهمن ۱۳۲۰ به امضای نمایندگان سه کشور ایران، انگلستان و شوروی رسید.

در فصل سوم این پیمان، انگلستان و شوروی متعهد می‌شدند تا از ایران در برابر تجاوز آلمان‌ یا هر کشور دیگر دفاع کنند و در مقابل ایران تعهد کرد به هر نحو ممکن با دولت‌های متفق‌ همکاری کرده برای انتقال نیرو و کالا از خاک خود با اعطای حق نامحدود به متفقین، تمام‌ وسایل ارتباطی ایران از قبیل راه‌های شوسه، آهن، رودخانه، بنادر، فرودگاه‌ها، لوله‌های‌ نفت، تأسیسات تلفن،‌ تلگراف و بی‌سیم را در اختیار آنان نهد. افزون بر آن دولت ایران تامین‌ کارگر و مصالح مورد نیاز دولت‌های اشغالگر در بخش حمل و نقل را بر عهده گرفت و هرگونه‌ سانسوری را که آنها ضرورت بدانند بر وسایط ارتباط جمعی برقرار سازد. در فصل چهارم‌ انگلستان و شوروی اجازه یافته بودند نیروهای مورد نیاز خود را در خاک ایران نگاه دارند؛ و هر چند در این بند ذکر شده بود محل نگهداری این نیروها با موافقت دولت ایران باشد و قوای‌ اشغالگر مزاحمتی برای ادارات، قوای تامینه، حیات اقتصادی، اجرای قوانین و مقررات و رفت و آمد عادی مردم ایران ایجاد ننمایند؛ اما در عمل اشغالگران به هیچ یک از تعهداتشان وفا نکردند. نکته مثبت این پیمان بند پنجم آن بود که انگلستان و شوروی را متعهد می‌ساخت که‌ حداکثر تا شش ماه پس از خاتمه جنگ، نیروهای خود را از ایران خارج سازند. در فصل هفتم‌ نیز دولت‌های متفق پذیرفتند مشکلات و تضییقاتی را که در نتیجه جنگ بر زندگی اقتصادی ملت‌ ایران وارد می‌آید جبران نمایند.

ناتوانی فنی و مالی انگلستان در رساندن سریع کالا و ملزومات جنگی به شوروی باعث شد که در اواخر ۱۹۴۲ م انگلیس از ایالات متحده، که تازه به نفع متفقین وارد جنگ شده بود، درخواست کمک کند. روزولت رییس جمهور آمریکا با این تقاضا موافقت کرد و در نتیجه آن‌، آمریکایی‌ها نیز به جمع اشغالگران ایران پیوستند و در ۱۹۴۳ م قریب سی هزار نیروی نظامی و فنی آمریکایی بدون کسب موافقت دولت ایران راهی سرزمین ما شدند. دولت آمریکا حتی به‌ یادداشت اعتراضی ایران نیز وقعی ننهاد و پیشنهاد الحاق به اتحاد سه‌گانه را هم نپذیرفت. اشغالگران آمریکایی در ایران ابتدا به عنوان «میسیون ایران»و سپس «فرماندهی خدمات خلیج‌ فارس» و «فرماندهی خلیج فارس» نامیده شدند. آنها مسوولیت اداره راه‌آهن و حمل کالا و مهمات از خلیج فارس تا تهران را بر عهده گرفتند و ظرفیت حمل و نقل راه‌آهن سراسری ایران را تا ده برابر افزایش دادند. بین سال‌های ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵ م/۱۳۲۰-۱۳۲۴ ش متفقین بیش از هشت میلیون تن کالا به مقصد شوروی در بنادر ایرانی خلیج‌فارس تخلیه کردند. افزون بر آن‌ مقدار زیادی کالا از مبدأ هندوستان و از راه زمینی زاهدان-مشهد به شوروی فرستاده شد. همچنین ارسال مواد نفتی از داخل ایران به شوروی را نیز باید به آن افزود. دولت‌های اشغالگر در مقابل اجاره بهای ناچیزی به ایران می‌پرداختند. در پایان جنگ، ملت ایران با سیستم حمل و نقل‌ مستهلک و چهارده میلیون دلار بدهکاری به انگلستان بابت تجهیزات به کار رفته در راه‌آهن‌ ایران مواجه شد. آمریکا و انگلستان به این هم بسنده نکردند و بخشی از تجهیزاتی را که برای‌ بهره‌برداری از راه‌آهن وارد ایران کرده بودند در خاتمه جنگ با خود بردند.

حضور نیروهای متفقین در ایران متضمن هزینه‌های مالی هنگفتی بود و دولت ایران ملزم‌ شد تا ریال مورد نیاز آنان را تهیه کند. آمریکا، انگلستان و شوروی هر ماه به ترتیب چهارصد، سیصد و هشتاد میلیون ریال در ایران هزینه می‌کردند. متفقین با تحمیل قرارداد دیگری بر دولت‌ ایران نرخ برابری ریال با پوند استرلینگ و دلار آمریکایی را تا دو برابر افزایش دادند و به این‌ صورت نیمی از مخارج اشغال را از جیب مردم ایران خرج کردند. از آن گذشته طبق قرار داد مذکور متفقین در قبال دریافت ریال، به طور مستقیم هیچ ارزی به ایران پرداخت نمی‌کردند، بلکه طلب ایران به حسابی در بانک‌های انگلستان و آمریکا ریخته می‌شد و دولت ایران فقط حق‌ داشت از این حساب برای خرید کالاهای انگلیسی و آمریکایی-در صورت موجود بودن- استفاده کند. البته ایران می‌توانست تا چهل درصد از ذخیره ارزی خود را در انگلستان به طلا تبدیل نماید. پیامد این سیاست، افزایش فزاینده پول در گردش بود. به طوری که از مرداد ۱۳۲۰ تا فروردین ۱۳۲۴ پول در گردش از ۱۴۵۰ میلیون ریال به ۷۶۶۲ میلیون ریال افزایش یافت و پشتوانه آن از ۲۸ درصد طلا و ۳۳ درصد نقره به ۳ یا ۴ درصد طلا و نقره تنزل یافت. رشد حجم نقدینگی تورم شدید و بالا رفتن سرسام‌آور قیمت‌ها را به دنبال آورد. نتیجه حضور ارتش‌های بیگانه در خاک ایران به همین مشکلات محدود نمی‌شد؛ کمبود کالا به ویژه مواد غذایی، تشکیل بازار سیاه، قحطی، احتکار و... بخش دیگری از مصیبت‌های اقتصادی ناشی از جنگ و اشغالگری بود. در این میان غله و گندم وضعی به مراتب بحرانی‌تر داشت. نان، قوت بیشتر ایرانیان را تشکیل می‌داد و کمبود، گرانی و کیفیت نامناسب آن تاثیرات سیاسی و اجتماعی‌ بسزایی برجا می‌گذاشت. هرچند پیش از اشغال هم میزان موجودی و مصرف گندم در ایران‌ نامتوازن بود، اما واردات، کسری آن را جبران می‌کرد. بعد از ورود نیروهای اشغالگر به ایران، مشکل کمبود غله بیشتر شد و در ۱۳۲۱ش به اوج‌ رسید و برخی مناطق ایران دچار قحطی و گرسنگی شد و در پی آن شورش‌هایی در گرفت.

در این گفتار به اختصار علل کمبود و به تفصیل نقش و عملکرد دولت‌های متفق در وقوع این‌ رخداد بررسی می‌شود.