خودباختگی یا تعامل اثرگذار؟

لطف الله آجدانی- در روند تاریخ مناسبات ایران و غرب، تماس و ارتباطات ایران و غرب ‌در سده نوزدهم میلادی وارد مرحله جدیدی شد. در حالی ‌که ایران‌عصر قاجاریه انباشتی از عقب‌ماندگی و ضعف و ناتوانی‌های سیاسی، ‌اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی بود، فرهنگ و تمدن بورژوازی ‌نوین غربی در سده نوزدهم میلادی از دو سو در حال اوج گرفتن و پیشرفت بود. غرب سده نوزدهم میلادی از یکسو پیشرفت‌های‌ چشمگیر و روز افزون در حوزه‌های مختلفی چون علم و فلسفه و فناوری و صنعت و تجارت و اقتصاد و جامعه و سیاست و حکومت‌ و نهادهای سیاسی و مدنی را در داخل جوامع غربی تجربه می‌کرد و از سوی دیگر با سرعت و قدرت فراوان در حال افزایش نفوذ و سلطه‌طلبی‌های استعماری و امپریالیستی خود در خارج از جوامع‌ غربی بود.

ایران و ایرانیان از دیرباز و در ادوار مختلف تاریخی قبل از عصر قاجاریه با چهره سلطه‌طلبانه استعمارگران غربی کم‌وبیش آشنایی ‌داشتند. برخی آشنایی‌های بسیار محدودی نیز از سوی بعضی‌از ایرانیان با برخی پیشرفت‌های غرب در ادوار تاریخی قبل از عصر قاجاریه به ویژه در عصر صفویه وجود داشت، اما هم آشنایی‌های ‌ایرانیان قبل از عصر قاجاریه با پیشرفت‌های جوامع غربی محدود بود و هم پیشرفت‌هایی که در غرب مقارن عصر صفویه وجود داشت، در مقایسه با پیشرفت‌های غرب در اواخر سده هجدهم و اوایل ‌قرن نوزدهم میلادی بسیار ناچیز بود. در چنین شرایطی نخستین ‌آشنایی‌ها و آگاهی‌ها گروهی از ایرانیان با نوآوری و پیشرفت‌های‌فرهنگ و تمدن بورژوازی غرب در سده نوزدهم میلادی و مقارن با عصر قاجاریه در ایران شکل گرفت.

نخستین آگاهی‌های گروه‌هایی از ایرانیان عصر قاجاریه درباره‌ غرب سده نوزدهم میلادی از طریق عواملی چون سفرهای دیپلماسی‌گروهی از مقامات حکومتی ایران، سفرهای تجارتی بازرگانان ایرانی به ‌بعضی از کشورهای اروپایی و همسایه ایران و نیز مهاجرت گروهی از ایرانیان به خارج از کشور به دست آمد. سفرنامه‌های اروپایی‌هایی نیز که در عصر قاجاریه از ایران دیدن کردند و در آثار خود کم‌وبیش ‌وضعیت عقب‌مانده ایران را با پیشرفت‌های جوامع اروپایی‌ مقایسه ‌کردند، یکی دیگر از عواملی بود که تا حدودی در جهت افزایش آگاهی‌نسبی گروه‌هایی از جامعه ایران با غرب سده نوزدهم میلادی موثر بود. آگاهی‌های نوپای گروهی از ایرانیان عصر قاجاریه با غرب سده نوزدهم‌ میلادی در روندی تدریجی از طریق ترجمه برخی از آثار و کتاب‌های‌ متفکران و نویسندگان غربی در ایران ‌و تاسیس و گسترش‌ تدریجی مدارس جدید و چاپ و انتشار مطبوعات ایرانی در داخل ‌و خارج از ایران ‌تسهیل و تقویت شد.

عبداللطیف موسوی شوشتری‌، میرزا ابوالحسن شیرازی‌معروف به ایلچی‌، آقا احمد بهبهانی معروف به کرمانشاهی‌، سلطان الواعظین‌، رضا قلی میرزا، زین‌العابدین شیروانی ‌و میرزا صالح شیرازی مهم‌ترین اندیشه‌گران پیشگام ایرانی عصر قاجاریه بودند که هریک با درجات متفاوتی، آگاهی‌هایی را درباره غرب ‌و جنبه‌هایی از نوآوری‌ها و پیشرفت‌های جوامع غربی در حوزه‌های‌مختلف علوم و فنون، صنایع و تجارت، شیوه‌های حکمرانی و حقوق ‌شهروندی در غرب به خوانندگان ایرانی روزگار خود ارائه کردند. بدون ‌تردید ارائه این آگاهی‌ها در روزگاری که ایران در عقب‌ماندگی‌های ‌شدید و نابسامانی‌های فراوانی به سر می‌برد و آن مفاهیم و نهادهایی‌ که این گروه از اندیشه‌گران ایرانی در آثار خود به عنوان جنبه‌هایی از نوآوری‌ها و پیشرفت‌های جوامع غربی یاد کردند، نه در ذهن و زبان‌ایرانی و نه در تجربه تاریخی ایران تا پیش از آن زمان سابقه چندانی‌نداشت و دستاوردهای مهم و ارزشمندی به شمار می‌آیند.

به‌رغم اهمیت و ارزشمندی آگاهی‌هایی که نخستین اندیشه‌گران ‌ایرانی عصر قاجاریه درباره جنبه‌هایی از پیشرفت‌ها و نوآوری‌های ‌جوامع غربی سده نوزدهم میلادی ارائه کردند، نقش و مواضع این گروه ‌از اندیشه‌گران ایرانی در چگونگی رویارویی‌شان با غرب، خالی از برخی ‌از ضعف‌ها، کمبودها، نارسایی‌ها و کژتابی‌ها نبود. درست است که آثار این گروه از اندیشه‌گران ایرانی برخی از آگاهی‌های سودمند درباره‌ برخی از جنبه‌های نوآوری و پیشرفت‌های جوامع غربی را ارائه داده‌ است، اما با توجه به برخی از مدارک و دلایل چنین به نظر می‌رسد که‌این آثار به سبب پاره‌ای شیفتگی‌های افراطی نویسندگان آنها به غرب ‌که به نوعی خودباختگی آنان در برابر غرب و لاجرم به یکسونگری‌ و پاره‌ای غلط‌اندیشی آنان انجامید، نتوانست یک تصویر و تصور همه‌جانبه، عمیق و چندان مطلوب از غرب را برای ایرانیان ارائه کند.

فرهنگ و تمدن بورژوازی غرب در سده نوزدهم میلادی‌ ویژگی‌های متعددی داشت که آن ویژگی‌ها محدود به نوآوری و پیشرفت‌های مادی و معنوی جوامع غربی نبود. خصلت استعمارگری‌و امپریالیستی، چهره دیگر فرهنگ و تمدن بورژوازی غرب سده‌نوزدهم میلادی بود که در سیاست خارجی دولت‌های استعمارگر اروپایی بازتاب یافته بود. در چنین شرایطی نخستین اندیشه‌گران‌ایرانی عصر قاجاریه در رویارویی با دو رویه تمدن بورژوازی غرب، نتوانستند آگاهی لازم و بسنده‌ای را درباره رویه استعمارگری غرب‌و خطرات و پیامدهای زیانبار آن برای ایران و ایرانیان به خوانندگان‌ ایرانی خود ارائه دهند. در آثار مکتوب بر جای مانده از غالب پیشگامان ‌نوگرایی در ایران عصر متقدم قاجاریه، کمترین آگاهی‌ها، انتقادها و هشدارهای اندک نیز غالبا سطحی و یکسونگرانه و معطوف به‌جانبداری از یک کشور استعمارگر بر ضد کشور استعمارگر رقیب ‌در رقابت‌های استعماری استعمارگران غربی با یکدیگر بوده است. به استثنای سلطان الواعظین که تا حدودی هم از استعمارگری‌های ‌فرانسه و هم از استعمارگری‌های انگلستان در روزگار خود انتقاد کرده‌است، عبداللطیف شوشتری، ایلچی، شیروانی و آقا احمد بهبهانی به‌رغم آنکه استعمارگری‌های فرانسه را تا حدودی مورد انتقاد قرار داده‌اند، با لحنی ستایش‌آمیز و جانبدارانه به توجیه و دفاع از استعمارگری انگلستان پرداختند.

همچنین در شرایطی که جامعه ایران در عصر قاجاریه نیازمند تلاش برای برون‌رفت از نتایج و پیامدهای زیانبار عقب‌ماندگی‌های ‌انباشته شده بود و آگاهی‌های نوگرایانه می‌بایست و می‌توانست نقش‌ مهمی را در تحقق این ضرورت ایفا کند، این نقش در نوشته‌های‌ نویسندگانی چون شوشتری، ایلچی و سلطان‌الواعظین و آقا احمد بهبهانی و شیروانی به توصیف غالبا نارسا و گاه نادرست از غرب محدود شد و نتوانست به‌طور جدی و کارآمد موضوع بررسی و علل و عوامل ‌عقب‌ماندگی ایران را دربرگیرد و راهبردهایی را برای نجات ایران از عقب‌ماندگی ارائه دهد.

چرا پیشگامان اولیه نوگرایی در ایران نتوانستند به شیوه‌ای آگاهانه، عمیق و کم‌زیان با غرب رویارو شوند؟ به نظر می‌رسد یکی از علل‌اصلی بازماندگی و ناتوانی آنان در شناخت عمیق و نقادانه از غرب ‌نتیجه و نشانه بازماندگی تاریخی ایران و ایرانیان در برخورداری از فرهنگ و فلسفه و تفکر نقادانه و روحیه پرسشگری بود که قرن‌ها بر تاریخ و فرهنگ و جامعه ایران سایه‌افکن بوده است‌. درست است‌ که بسیاری از آن مفاهیم و نهادهای جدید غرب سده نوزدهم میلادی ‌که پیشگامان نوگرایی ایران در عصر قاجاریه با آنها آشنا شدند تا پیش‌از آن در ذهن و زبان و تجربه تاریخی ایرانیان سابقه چندانی نداشت، اما این واقعیت را نمی‌توان نادیده گرفت که خودباختگی اندیشه نوگران ‌ایرانی در برار غرب عامل مهمی بود که هرگونه امکان ایجاد فرصت و استفاده از آن برای شناخت نقادانه غرب را از آنها سلب کرد.

نمونه‌ای از برخی خودباختگی‌ها در برابر غرب و شیفتگی‌های‌افراطی به آن و تقلید کورکورانه را که امکان و فرصت کنجکاوی‌های ‌علمی و فلسفی و شناخت نقادانه از غرب را سلب می‌کند، به روشنی ‌می‌توان در پاره‌ای از تلقی و تصورات و علاقه‌مندی‌های میرزا ابوالحسن‌ایلچی بازجست. در نگاه ایلچی، لندن «طرفه‌شهری است که شاهزادگان عظیم الشان و وزرا و امرا و بزرگان به این‌مهربانی نسبت به هم غم روزگار از دل بیدلان زدایند. کاش این شیوه اعیان و اشراف انگریز [انگلستان‌] در مملکت ایران نیز متداول می‌گشت.» ایلچی‌همچنین صفحات فراوانی از سفرنامه خود را با یادداشت‌های مربوط به خاطرات خودسیاه کرده است که‌به هیچ روی تناسبی با نیاز جامعه ایرانی با نوگرایی در جهت برون رفت‌از عقب‌ماندگی و رسیدن به پیشرفت و ترقی نداشت.

نخستین مرحله از جریان منظم غرب‌گرایی در میان نوگرایان و اصلاح‌طلبان عصر قاجار از زمان سلطنت فتحعلی شاه و با پاره‌ای از اقدامات نوگرایانه و اصلاح‌طلبانه شاهزاده عباس میرزا آغاز شد. شکست نظامی ایران در جنگ با روسیه، عامل مهمی بود که عباس‌میرزا را واداشت تا با هدف نوسازی و اصلاح ارتش، از کارشناسان‌فرانسوی و انگلیسی استفاده کند. هرچند اقدامات نوگرایانه و اصلاح‌طلبانه عباس میرزا رویکردی غرب‌گرایانه داشت، اما هدف از آن ‌معطوف به بهره‌مندی از دانش و کارشناسی و پیشرفت‌های غربی برای ‌قدرتمندی ایران و حفظ استقلال آن در برابر نفوذ و سلطه‌طلبی‌های ‌غرب بود. همین سیاست در ابعاد گسترده‌تر و در مقایسه با نوگرایی و اصلاحات عباس‌میرزا عمیق‌تر، از سوی میرزا تقی‌خان امیرکبیر تداوم ‌یافت‌، به ویژه مخالفت‌های امیر کبیر با نفوذ و سلطه‌طلبی‌های ‌غرب در ایران آن‌قدر جدی بود که استعمارگران خارجی را وادارد تا به‌عنوان یکی از عوامل مهم عزل و سقوط امیر کبیر از مقام و اختیارات‌صدر اعظمی ناصر الدین شاه به ایفای نقش بپردازند.

پس از عزل و قتل امیر کبیر، جنبش اصلاح‌طلبی نوگرایی ‌در میان حکومت‌گران فروکش کرد، اما این توقف موقتی بود و جنبش اصلاحات و نوگرایی با درجات متفاوتی در میان نوگرایان و اصلاح‌طلبان حکومتی و خارج از حاکمیت قاجاریه ادامه یافت. تداوم‌جنبش اصلاحات و نوگرایی در میان نوگرایان و اصلاح‌طلبان حکومتی‌چهره خود را در افکار و اقدامات نوگرایانه و اصلاح‌طلبانه کسانی چون‌محمد خان سینکی مجدالملک‌، به ویژه میرزاحسین خان‌سپهسالار و تا حدودی در پاره‌ای از اقدامات میرزاعلی خان‌امین‌الدوله ‌نشان داد. به‌رغم علاقه‌مندی و دلبستگی‌اصلاح‌طلبانی چون مجدالملک، امین‌الدوله و به ویژه سپهسالار به‌اندیشه ترقی ایران و پاره‌ای اقدامات عملگرایانه آنان در راه اصلاحات و نوگرایی در ایران، گستردگی و عمق نوگرایی‌ها و اصلاح‌طلبی‌های این‌گروه از اصلاح‌طلبان حکومتی در مقایسه با امیرکبیر کمتر بود.

در یک تحلیل نهایی از افکار و مواضع اصلاح‌طلبان و نوگرایان‌حکومتی مانند عباس میرزا، قائم مقام، امیرکبیر، مجد‌الملک، سپهسالار و امین‌الدوله درباره غرب، چنین به نظر می‌رسد که به‌رغم رویکرد همه آنان به غرب در مسیر افکار و اقدامات نوگرایانه و اصلاح‌طلبانه خود، امیرکبیر و تا حدودی عباس میرزا بیش از سایر همکاران اصلاح‌طلب حکومتی خود، در نگاه به غرب به هر دو رویه پیشرفت و ترقی مادی و معنوی غرب از یکسو و سیاست‌ها و برنامه‌های استعماری قدرت‌های غربی و خطرات و پیامدهای‌زیانبار آن برای ایران توجه کردند. در این میان سپهسالار با نقش‌خود در اعطای امتیاز رویتر به انگلیسی‌ها حتی تا حدود زیادی تردیدهایی را درباره ماهیت وطن‌دوستی و استقلال‌طلبی ‌و عظمت‌خواهی خود برای ایران به وجود آورد. همچنین غالب این‌گروه از اصلاح‌طلبان حکومتی در رویکرد خود به جنبه‌هایی از دانش‌و کارشناسی غرب تا حدود زیادی و با درجات متفاوتی به استفاده از دستاوردهای تکنولوژیکی و اقتباس از غرب محدود ماندند و چندان به‌کانون‌های فکری و شرایط و مقدمات تاریخی- اجتماعی و فرهنگی‌ سازنده آن پیشرفت‌ها و نوآوری‌ها توجه بسنده‌ای نکردند. شناخت‌آنان از غرب به‌طور عمده محدود بود به یک شناخت روبنایی از غرب که در آن چندان نشانه‌هایی از یک شناخت عمیق و نقادانه از غرب وجود نداشت. در چنین شرایطی و به اعتبار میزان تاثیرگذاری ‌روشنفکران بر مواضع فکری، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی فعالان ‌سیاسی و تجددطلبان مشروطه‌خواه دارای تمایلات روشنفکرانه ‌در انقلاب مشروطیت ایران، میرزا فتحعلی آخوندزاده‌، میرزا یوسف خان مستشارالدوله‌، میرزاملکم خان ناظم‌الدوله‌و میرزاعبدالرحیم طالبوف‌، مهم‌ترین روشنفکران عصر مشروطیت ایران بودند که بررسی افکار و مواضع آنان درباره غرب، به ویژه از آن رو که نشان‌دهنده چگونگی تاثیرات تلقی هریک از آنان درباره غرب بر مواضع فکری آنان در حوزه‌های مختلفی چون‌حکومت، سیاست، فرهنگ، سنت و تجدد است از اهمیت فراوانی برخوردار است.

آخوندزاده از جمله اندیشه‌گران ایرانی عصر قاجاریه بود که با جنبه‌هایی از علوم و فرهنگ و تمدن جدید غرب آشنا بود. وی با افکار بعضی از متفکران روسی و اندیشه‌گران و فیلسوفان و نویسندگان ‌بزرگ غربی چون هیوم، شکسپیر، نیوتن، مولیر، رنان، ولتر و مونتسکیو آشنایی و تحت تاثیر آنان قرار داشت. آخوند زاده تحت تاثیر فلسفه سیاسی نوین غربی با انتقاد از وضع موجود در جامعه ایران، به‌اصول و مبانی نظام سیاسی مشروطیت پارلمانی و دموکراسی غربی‌ و مفاهیمی چون آزادی‌ها و برابری‌های دموکراتیک و دلبستگی فراوانی داشت. یکی از ویژگی‌های مهم نگاه آخوند زاده‌به غرب آن بود که وی مفاهیم و نهادهای غربی را همان‌گونه که‌در فلسفه سیاسی غرب و جوامع غربی وجود داشت، مورد تاکید و حمایت قرار داد. او با اعتقاد به وجود برخی تضادها و تناقض‌های‌موجود میان اسلام و دموکراسی غربی، به کسانی چون ملکم‌خان و مستشار الدوله انتقاد و اعتراض کرد. چنانکه در نامه انتقاد خود از رساله «یک کلمه» مستشارالدوله چنین‌نوشت: «به خیال شما چنان می‌رسد که گویا به امداد احکام شریعت، کونستیتوسیون فرانسه را در مشرق زمین مجری می‌توان داشت، حاشا وکلا، بلکه محال و ممتنع است.»