برآمدن دنیایی دوقطبی و بحران-10

روزگار بریتانیا در سال‌های سخت

نخست آنکه گسترش جریان صنعتی شدن در کشورهای دیگر و همچنین دگرگونی‌های نظامی و دریایی ناشی از آن وضع نسبی امپراتوری بریتانیا را بیش از هر کشور دیگری تضعیف کرد؛ زیرا بریتانیا قدرت بزرگ مستقر بود و بنابراین هرگونه تغییر و تبدیل اساسی در وضع موجود کمتر به نفعش و بیشتر به زیانش تمام می‌شد. بریتانیا، برخلاف فرانسه و اتریش- هنگری، به طور مستقیم از ظهور و گسترش آلمان واحد و پرقدرت آسیب ندیده بود (و تنها پس از ۱۹۰۵-۱۹۰۴ بود که لندن واقعا با این مساله درگیر شد). اما بریتانیا کشوری بود که بیش از همه از ظهور و گسترش ایالات متحده آمریکا آسیب دید، چون منافعش در نیمکره غربی (کانادا، پایگاه‌های دریایی در کارائیب، بازرگانی و سرمایه‌گذاری در آمریکای لاتین) از هر کشور اروپایی دیگر بسیار بیشتر بود. از طرف دیگر، باز هم بریتانیا بود که بیش از هر کشور دیگر اروپایی بر اثر توسعه مرزهای روسیه و راه‌آهن استراتژیکی در ترکستان تضعیف می‌شد، چون به خوبی مشهود بود که این امر موقعیت و نفوذ بریتانیا را در خاور نزدیک و خلیج‌فارس و حتی شاید در شبه قاره هندوستان، مورد تهدید جدی قرار می‌دهد. باز هم بریتانیا بود که به سبب در اختیار داشتن بخش اعظم تجارت خارجی چین، منافع بازرگانی‌اش بیش از هر کشور دیگری بر اثر فروپاشی «امپراتوری آسمانی» چین، یا بر اثر پیدایش نیروی جدیدی در منطقه آسیب می‌دید. باز هم بریتانیا بود که وضع نسبی‌اش در آفریقا و اقیانوس آرام، پس از جنگ و جدال ۱۸۸۰ بر سر مستعمرات، بیش از هر کشور دیگر تضعیف شد، زیرا (به گفته هابسبام) «تسلط غیررسمی بر بیشترین بخش دنیای توسعه‌نیافته را با تسلط رسمی بر یک‌چهارم آن معاوضه کرده بود» و این کار به‌رغم آنکه مستملکات جدید بر دو مینیون‌های ملکه ویکتوریا می‌افزود، معامله خوبی نبود.

برخی از این مسائل (در آفریقا یا چین) نسبتا تازه بود، در حالی که برخی دیگر (رقابت با روسیه در آسیا و با ایالات متحده آمریکا در نیمکره غربی) سابقه‌ای دیرینه‌ داشت، ولی نکته مهم این بود که که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم قدرت نسبی حریفانی که بریتانیا را در مناطق مذکور به مبارزه می‌طلبیدند، نسبت به گذشته بسیار بیشتر شده بود و در ضمن چنین به نظر می‌رسید که این تهدیدها به طور همزمان گسترش می‌یابند. درست در همان زمانی که امپراتوری اتریش- هنگری با تعدادی دشمن در اروپا دست به گریبان بود، دولتمردان بریتانیایی نیز می‌بایست به نوعی شعبده‌بازی استراتژیکی و دیپلماتیک دست یازند که ابعادی جهانی داشت. برای مثال، در سال بحرانی ۱۸۹۵، کابینه بریتانیا درگیر مسائل و مشکلاتی بود مانند احتمال متلاشی‌ شدن چین پس از جنگ چین و ژاپن، احتمال فروپاشی امپراتوری عثمانی در نتیجه بحران ارامنه، احتمال برخورد با آلمان بر سر آفریقای جنوبی، درست همزمان با نزاع و درگیری با ایالات متحده آمریکا بر سر مرزهای بین ونزوئلا و گویان بریتانیا، اعزام نیروهای نظامی از طرف فرانسه به آفریقای استوایی و سرانجام روانه شدن روسیه به سمت کوه‌های هندوکش، اما بریتانیا می‌بایست در نیروی دریایی خود نیز شعبده‌ای انجام دهد، زیرا در برابر پنج یا شش ناوگان خارجی که در سال‌های ۱۸۹۰ ساخته می‌شدند، «نیروی دریایی سلطنتی» به‌رغم افزایش‌های منظم بودجه‌اش، دیگر نمی‌توانست مانند سال‌های میانه قرن نوزدهم «فرمانروای مطلق امواج» باشد. وزارت دریاداری بریتانیا بارها خاطرنشان ساخته بود که قادر به مقابله با مبارز‌طلبی ناوگان آمریکا در نیمکره غربی هست، ولی فقط با کشاندن کشتی‌های جنگی خود از آب‌های اروپا به آمریکا به همان طریق که می‌تواند قدرت «نیروی دریایی سلطنتی» را در خاور دور افزایش دهد، اما فقط با تضعیف اسکادران‌های خود در دریای مدیترانه به طور مجمل، نیروی دریایی بریتانیا نمی‌توانست به طور همزمان در همه جا نیرومند باشد. ناگفته نماند که در قلمرو ارتش هم همین شعبده‌بازی ضرورت می‌یافت، مثلا با انتقال گردان‌هایی از آلدرشات با قاهره یا از هند به هنگ‌کنگ، برای مقابله با آخرین حوادث اضطراری و تازه همه این تردستی‌ها را انگلستان باید با واحدهای کوچکی مرکب از سربازان داوطلب انجام دهد که در برابر ارتش‌های انبوه به سبک پروسی کوچک‌ترین جلوه‌ای نداشتند.

دومین ضعف چندان عاجل و چشمگیر نبود، اما چه بسا که خطیرتر بود. منظور فرسایش برتری صنعتی و تجارتی بریتانیا بود که در آخرین تحلیل، شالوده‌های قدرت دریایی، نظامی و امپریالیستی آن کشور را تشکیل می‌داد. در طول دهه‌های مورد بحث، صنایع جا افتاده بریتانیا مانند زغال‌سنگ، نساجی و آهن‌آلات تولید خود را به طور مطلق افزایش داده بودند، ولی سهم نسبی آنها در تولید جهانی به طور مداوم کاهش می‌یافت. در زمینه صنایع جدیدتری که اهمیت‌شان روزافزون بود، مثلا صنایع شیمیایی، فولادسازی، ماشین‌افزارها، و لوازم برقی- بریتانیا خیلی زود برتری پیشین خود را از دست داد. تولید صنعتی بریتانیا که با نرخ ۴درصد در سال طی دوره ۱۸۴۰-۱۸۲۰ و با نرخ ۳درصد در سال طی دوره

۱۸۷۰-۱۸۴۰ رشد یافته بود، آهنگی کندتر یافت و بین ۱۸۷۵ و ۱۸۹۴ میزان رشد سالانه آن به اندکی بیش از ۵/۱درصد رسید که بسی پایین‌تر از نرخ رشد تولید صنعتی رقیبان اصیل‌اش بود. از دست رفتن برتری صنعتی بریتانیا بزودی در رقابت خونین برای جلب مشتری نمود یافت. در آغاز، قیمت صادرات بریتانیا براساس موقعیت مساعد آنها در بازارهای اروپا و آمریکای صنعتی‌شده که اغلب در پناه تعرفه‌های حمایتی قرار داشتند، تعیین می‌شد و سپس براساس وضع بعضی بازارهای مستعمراتی که در آنها قدرت‌های دیگر، هم از لحاظ تجارتی و هم با وضع تعرفه‌های حمایتی در پیرامون متصرفات تازه خود، به رقابت می‌پرداختند. سرانجام، صنعت بریتانیا، با ورود امواج فزآینده مصنوعات خارجی به بازارهای داخلی حفاظت نشده آن کشور (که بارزترین نشانه افول قدرت رقابت بریتانیا بود) رو به ضعف نهاد.