شوراوالیگارشی مالی نیویورک- 1

در هفته‌های گذشته، موضوع مذاکره محمود احمدی‌نژاد با اعضای شورای روابط خارجی و سیاست خارجی آمریکا، بحث مطرح در میان محافل سیاسی بوده است. در حالی که گفته می‌شود شورای روابط خارجی آمریکا یکی از نیرومندترین و تاثیرگذارترین شوراها در عالم سیاست و روابط بین‌الملل است؛ انتشارات اطلاعات بیشتر کتابی تحت عنوان «تراست مغزهای امپراتوری» که توسط لورنس اچ. شوپ و ویلیام منیتر نوشته شده است، ترجمه کرده است. به نقل از این کتاب شورای روابط خارجی آمریکا بین جنگ جهانی اول و دوم شکل گرفت.چنانچه سرمایه‌گذاری خارجی آمریکا بین سال‌های ۱۹۱۳ و ۱۹۱۹ بیش از ۸۵درصد افزایش یافت و سهم این کشور از تجارت جهانی نیز از ۱۱درصد در ۱۹۱۳ به ۱۴درصد در ۱۹۲۸ رسید. مساله این بود که این رشد عظیم اقتصاد و صنعت با سیاست خارجی آمریکا تناسبی نداشت. تلاش در جهت حل چنین مشکلی بود که زمینه پیدایش «شورای روابط خارجی» را فراهم کرد. آمریکا از کنفرانس ورسای سود چندانی نبرده بود و این امر گروهی از «رجال سیاسی» آمریکایی را وا می‌داشت که برای رفع این نقیصه چاره‌اندیشی کنند. کنفرانس ورسای از یک نظر گردهمایی بی‌نظیری در تاریخ بود. موضوع بحث این کنفرانس «جهان پس از جنگ» بود و معاملات مربوط به صلح باید در یک سطح جهانی و میان چندین طرف مشارکت‌کننده به اجرا درآید. در مدت زمان کوتاهی باید نسبت به مسائل حساس سیاسی، اقتصادی و نظامی در یک سطح جهانی تصمیم‌گیری می‌شد و قدرت‌های بزرگ تا آن تاریخ، هیچ‌گاه در این سطح به معامله نپرداخته بودند. برای انجام چنین کاری به بهترین وجه، نیاز به مراکزی بود که مطالعات و تحقیقات خود را در یک مقیاس جهانی انجام دهند و برای یافتن راه‌حل مشکلات پیچیده و چند بعدی در کوتاه‌ترین زمان ممکن، بهترین راه‌حل‌ها را پیشنهاد کنند. «شورای روابط خارجی» یک تلاش آمریکایی- انگلیسی در جهت رسیدن به چنین هدفی بود. ملاقات‌های اولیه هیات‌های آمریکایی و انگلیسی در پاریس به موافقت درباره ایجاد یک تشکیلات مطالعات بین‌المللی انجامید و شعب این تشکیلات در آمریکا و انگلستان شروع به کار کردند. با گذشت چند سال و نوسانی در فعالیت شعبه آمریکایی، شورای روابط خارجی در ماه اوت ۱۹۲۱ رسما تاسیس شد تا «افکار عمومی آگاه در ایالات متحده» را در جریان یک «مباحثه دائمی بر سر امور بین‌المللی قرار دهد و در تعیین مسیر» مناسب مالیات خارجی آمریکا، یاری کند.در حالی که بحث تشکیل «شورای روابط خارجی» آمریکا با اقتصاد داخلی و بین‌المللی این کشور پیوند خورده است؛ قسمتی از این کتاب را برای آشنایی نهادی که رییس دولت ایران با اعضای آن گفت‌وگو کرده است، به منظور اطلاع خوانندگان ارجمند منتشر می‌کنیم.

اتکای شورا بر طبقه سرمایه‌دار

ما شورای روابط خارجی را در مرکز شبکه‌ای قرار داده‌ایم که بخش‌های خصوصی و دولتی جامعه سیاست خارجی را به یکدیگر مرتبط می‌سازد. با این حال تصویری که تا به حال ارائه شده است، فاقد یک عنصر اساسی است؛ زیرا نه شورا به عنوان یک سازمان و نه شبکه جامعه شورا، هیچ یک در یک دنیای منزوی تخصصی سیاست خارجی به سر نمی‌برند. شورا پایگاه مستحکمی در طبقه سرمایه‌دار ایالات متحده دارد و نمایانگر ابتکار آگاه بخش حاکم آن طبقه، یعنی الیگارشی مالی نیویورک، می‌باشد.بدون توجه به این مساله، محتوای دیدگاه‌های شورا و وسعت نفوذ آن تا حدود زیادی غیرقابل توضیح خواهد بود.براساس چنین زمینه‌ای است که گروه‌های سیاستگذاری همچون شورای روابط خارجی از اهمیت ویژه برخوردار می‌شوند؛ زیرا آنها از یک طرف، این فرصت را برای طبقه سرمایه‌دار فراهم می‌آورند تا خود را منسجم کند- که در مورد مشخص شورا به معنی تدوین نظریات بر روی خطوط گسترده سیاست خارجی مقتضی قابل اتخاذ است- و از طرف دیگر، این موقعیت را نیز فراهم می‌کنند تا دیگر افراد خارج از طبقه سرمایه‌دار که نقششان در اعمال سیاست‌ مهم است، با فرآیند ایجاد اتفاق نظر مزبور پیوند یابند. در مورد شورا، این عده به طور مشخص شامل مقامات دولتی، محققین و روزنامه‌نگاران درگیر در فعالیت‌های شورا و «افکار عمومی آگاه» که نشریات شورا را می‌خوانند، می‌شود. به نظر می‌آید هدف ایده‌آل از تشکیل شورا حفظ اتفاق‌نظر و سلطه طبقه سرمایه‌دار در حیطه امور خارجی بوده است.شواهدی که نشان‌دهنده اتکای شورا بر طبقه سرمایه‌دار ایالات متحده است، از طریق بررسی اعضا، رهبری و حمایت‌ مالی از شورا و نیز در پیوندهای شورا با بخش‌های مشخصی از طبقه سرمایه‌دار قابل رویت است.

طبقه سرمایه‌دار و عضویت در شورا

در رابطه با دارایی‌های اعضای شورا و پیوندهایشان با خانواده‌های اداره کننده شرکت‌های عمده، تنها اطلاعات پراکنده‌ای در دسترس می‌باشد. در هر حال، با نگاهی به اطلاعات قابل دسترسی، برآورد حداقلی از آن بخش اعضا شورا که در طبقه سرمایه‌دار هستند، امکان‌پذیر است. (از یک نمونه‌برداری اتفاق اعضا در سال ۱۹۶۹) هفت درصد از آنها متعلق به مجموعه ثروتمندان متملک با نفوذ می‌شوند و اسامی آنها در لیست‌های ثروتمندان با نفوذ در کتاب‌های فردیناندلوندبرگ، اس. منشیکوف و دون ویلارجو یا در مجله فورچون منشر شده است. بسیار از اسامی آشنا هستند: برادران راکفلر، سرمایه‌داران مالی همچون جان هی ویتنی، کلارنس دیلون و فرزندش داگلاس دیلون، دوتن از اعضای خانواده‌ هاوتون که صاحب شرکت کورنینگ گلاس ورکس و برادران واتسون از ای‌بی‌ام، سی‌وسه درصد دیگر، از مسوولان اجرای تراز اول یا مدیران شرکت‌های عمده هستند (اسامی این شرکت‌ها به علاوه بانک‌های سرمایه‌گذاری عمده و شرکت‌های حقوقی در لیست‌های فورچون منتشر می‌شود.) شش درصد دیگر برپایه شواهد مختلف، همچون اموال به ثبت رسیده و اشاره‌های بیوگرافی‌ها، به عنوان سرمایه‌دار شناخته می‌شوند. این مقدار در مجموع ۴۶درصد از اعضای شورا را به عنوان عناصر طبقه سرمایه‌دار نشان می‌دهد. این رقم تنها باید به عنوان یک حداقل مورد توجه قرار گیرد؛ زیرا ممکن است بسیاری از افراد ثروت‌هایی داشته باشند که در این نمونه‌برداری به نظر عموم نرسیده یا در پست‌های اجرایی مهم یا مدیریت شرکت‌های بزرگی باشند که در لیست‌های فورچون ذکر نشده باشند.