طمع انگلستان و آمریکا به دریای خزر

عکس:نصرت‌الدوله فیروز، وزیر امور خارجه وثوق‌الدوله بود که به دستور وی از بلشویک‌ها به جامعه ملل شکایت کرد

رقابت‌های روسیه، انگلستان و آمریکا بر سر منافعشان در ایران و مناقشات آنان بر سر قرارداد ۱۹۱۹ وثوق‌الدوله، نه‌تنها باعث تنش‌های داخلی فراوانی برای مملکت شده بود، بلکه آنان درصدد بودند تا برای حفظ منافعشان در ایران به عنوان سرزمینی که می‌توان در آن به رقابت‌های نظامی با یکدیگر پرداخت، استفاده کنند. مرکز ثقل این درگیری‌های نظامی نیز «دریای خزر» بود که کرزن و کاکس با هدف جلوگیری از هجوم بلشویک‌ها به آنجا مایل بودند که خود زودتر به تصرف آنجا مبادرت کنند. دکترمحمدعلی همایون کاتوزیان در کتاب «دولت و جامعه در ایران» به بررسی این زمان حساس تاریخی در ایران پرداخته است که ادامه آن امروز منتشر می‌شود.

کاکس در گزارشی به کرزن نوشت که امیدوار است لحنش نگران‌کننده نباشد، اما گزارش (و واکنش) او در مورد اوضاع در شمال و شمال‌غربی ایران دقیقا چنین بود.

گزارش داد که نیروی نرپرفورس در قزوین برای وظایفی که در پیش دارد کافی نیست. در تبریز هم نیروی انگلیسی وجود ندارد. در خراسان که ممکن است بلشویک‌ها مزاحمت بسیار ایجاد کنند «نیروی حایل در شرق ایران» تحت‌فرماندهی ژنرال مالسون هنوز در حال استقرار است. با وجود عملیات موفق اخیر سربازان ایرانی و انگلیسی بر ضد جنگلی‌ها در گیلان «رفتار دسته‌های قزاق ... چنان سنگدلانه و بی‌لیاقتی مقامات (اداری) ایران به حدی تام ‌و تمام بوده است که کشاورزان از بازگشت حکومت جنگلی استقبال می‌کنند و نهضت با همدستی عناصر ترک و بلشویک در باکو دوباره در حالی پیشروی است.» وانگهی شک نیست که تا ژنرال دنیکین (یکی از فرماندهان روس‌های سفید) به ساحل خزر برگردد «دوباره سواحل ایرانی خزر را زیر سلطه خود می‌گیرد.» کاکس کم‌کم خوش‌بینی پیشین‌اش را بی‌مورد می‌دید و در پایان گزارش مفصلش آماده اعتراف به آن بود:

با توجه به قرارداد اخیر آیا می‌توانیم دست روی دست بگذاریم و شاهد جریانی باشیم که تنها با اعطای کشتی‌ها و پولمان [به دنیکین] امکان‌پذیر شده است؟ آیا برعکس مکلف نیستیم که به ایران کمک کنیم تا حاکمیت حقه خود را در سواحل خودش از نو مستقر کند و مانع از احیای نفوذ روس‌ها شود؟

گزارش دیگری از تماس‌ها و فعالیت‌های نگران‌کننده افراد دنیکین رسید با تاکید بر اینکه «بی‌گمان این جزو کارهایی است که دنیکین - در ارتباط با سفارت روس و استاروسلسکی - برای احیا و تقویت موقعیت روس‌ها در شمال ایران انجام می‌دهد.» اما دنیکین در جنگ داخلی روسیه شکست خورد و از این کار بازماند. در عوض، چند ماه بعد بلشویک‌ها در انزلی پیاده شدند و این چیزی بود که هم وثوق و هم کاکس در این زمان انتظار آن را می‌کشیدند. چیزی به آغاز سال ۱۹۲۰ - سال سرنوشت‌ساز برای روسیه، ایران و سیاست کرزن در ایران - نمانده بود که تلگراف کوتاه ناگواری از کرزن به کاکس مثل پتک بر سرش فرود آمد: وزارت هند از آخر دسامبر از پرداخت کمک‌هزینه ماهانه قزاقخانه «اکیدا امتناع» می‌‌کند. البته دقیقا این طور نشد و پرداخت آن تا شش ماه دیگر ادامه یافت، اما خطر آن دعای کاکس را در شب کریسمس به کلی تغییر داد!

با پیشروی «ارتش سرخ» به سمت جنوب از میان مواضع سفیدها «خطر بلشویک‌ها» روزبه‌روز بیشتر احساس می‌شد. از آنجا که در پی سقوط پتروفسک و کراسنوودسک انتظار هجوم بلشویک‌ها به انزلی می‌رفت، وثوق و - بیش از پیش - کاکس مصرانه خواستار حضور نیروهای کافی زمینی و دریایی انگلیس برای حفظ سواحل خزر شدند، اما وزارت جنگ از جا جنب نمی‌خورد. کرزن در تلگرافی نوشت وضع در لندن «کاملا درک و مفصلا بررسی» شده است:

ما نیز علاقه داریم که کشتی‌ها و نفرات انگلیس را بازگردانیم... ولی دریاداری نمی‌تواند اجازه عملیات را صادر کند، مگر اینکه وزارت جنگ امنیت باکو را تضمین کند و وزارت جنگ این کار را نمی‌کند مگر اینکه دو لشکر متفقین با یک لشکر ذخیره برای حفظ جبهه باطوم - باکو فراهم شود. چون این کار عملی نبود کل موضوع کنار گذاشته شد.

کرزن نوشت که آنها دارند نهایت سعی خود را برای کمک به ایران می‌کنند، اما «حوصله‌ام سر رفت از اینکه ایرانی‌ها دائم سعی می‌کنند ما را مسوول عواقب تنبلی و بی‌عرضگی گذشته خودشان معرفی کنند و فکر می‌کنم خوششان می‌آید که همیشه از ما طلبکار باشند و به جانمان نق بزنند» اینها نخستین نشانه‌های عصبانیت کرزن از یادآوری مکرر این نکته بود که امکانات لازم را برای اجرای سیاست خود در ایران ندارند. کاکس تلگراف او را بی‌جواب نگذاشت. نوشت که دولت وثوق دولت موفقی بوده، ولی «اکنون دولت او در مقابل تهاجم سرسختانه درمانده است و چون گذشته از ایران پای منافع ما هم در میان است، لازم می‌دانم اطمینان حاصل کنم که دولت انگلستان هیچ گونه دچار توهمی نسبت به اوضاعی که در پیش است نباشد.» ایادی بلشویک‌ها در حال تشکیل کمیته‌های طرفدار خودشان در ایران‌اند و دولت می‌کوشد که جلوی آنان را بگیرد. عامل مهم، به هر صورت کنترل حد فاصل تبریز تا سواحل خزر است و دوباره تقاضا کرد که موضوع نیروهای کمکی را بررسی کنند.

چشم امید بلشویک‌ها به پایگاهی چریکی بود که از پیش در گیلان شکل گرفته بود: یعنی نیروی جنگلی‌ها به رهبری میرزاکوچک‌خان. او که پسر میرزا بزرگ بود، در رشت به دنیا آمده و به مدرسه رفته بود. در انقلاب مشروطه به مجاهدین پیوسته و به هنگام فتح تهران در سال ۱۹۰۹/۱۲۸۸ در کنار مجاهدین گیلان جنگیده بود، اما بعد به دلایلی از جمله اولتیماتوم سال ۱۹۱۱/۱۲۹۰ روس‌ها و انحلال مجلس دوم از حکومت جدید نومید شده بود. در ۱۹۱۵/۱۲۹۴ که روس‌ها تهدید به پیشروی تا تهران کردند و بسیاری از سیاستمداران و نمایندگان مجلس اقدام به مهاجرت کردند و مجلس سوم عملا منحل شد، کوچک‌خان تصمیم به سازماندهی جنبشی چریکی در گیلان برای پیکار با نیروهای روسیه و مبارزه با ملاکان طرفدار روس‌ها کرد. کار به خوبی پیش رفت و چندی بعد جنگلی‌ها با جنبش «اتحاد اسلام» که طرفدار ترک‌ها بود هم‌پیمان شدند و کمک‌هایی از آنها گرفتند. استقرار نیروهای میرزاکوچک‌خان در جنگل‌های انبوه شمال گیلان سبب شد که در میان عموم مردم به «جنگلی» مشهور شوند.

کوچک با ملیون در تهران تماس داشت و گاه برای تصمیم‌هایش از آنها نظرخواهی می‌کرد. معمولا موقعی که دولتی ملی در تهران بر سر کار می‌آمد او به خواب زمستانی فرو می‌رفت و هنگامی که دولتی وابسته به روس یا انگلیس قدرت را در دست می‌گرفت فعال می‌شد. از این رو در سال ۱۹۱۸/۱۲۹۷ به مخالفت با دولت وثوق برخاست و یک رشته عملیات چریکی انجام داد و در مقطعی به تصرف رشت و چند شهر بزرگ دیگر گیلان توفیق یافت. در بهار ۱۹۱۸ که نیروهای ژنرال دانسترویل انگلیسی برای مقابله با نیروهای عثمانی در قفقاز رهسپار باکو بودند، برای عبور از انزلی ناچار به مذاکره با جنگلی‌ها شدند و سرانجام قراردادی هشت ماده‌ای بین دو طرف برای عبور مسالمت‌آمیزشان منعقد شد. در ماه سپتامبر / شهریور ۱۲۹۷، دانسترفورس وادار به تخلیه باکو و بازگشت از طریق انزلی شد و با نام نرپرفورس یا نیروی شمال ایران تحت‌فرماندهی جدیدی در قزوین استقرار یافت.

جنگلی‌ها یک بار دیگر در پی اعلان قرارداد ۱۹۱۹/۱۲۹۸ علم طغیان برافراشتند، ولی با حمله بزرگ قزاقخانه و نرپرفورس مجبور به عقب‌نشینی شدند، هر چند (چنانکه در گزارش کاکس آمد) رفتار بی‌رحمانه قزاق‌ها روستاییان را بیش از پیش دلتنگ کوچک‌خان کرد. از نیمه‌های سال ۱۹۱۹ بلشویک‌ها با گسیل نمایندگانی به نزد او در پی جلب همکاریش برای عملیات مشترک برآمدند. اما او دست بیعت نداد و حتی وارد گفت‌و‌گو با دولت وثوق شد. در نوامبر ۱۹۱۹/آبان ۱۲۹۸ از طریق میرزااحمدخان آذری، نایب‌الولایه، شرایطی برای مصالحه به دولت پیشنهاد کرد و قولش را با ارسال قرآن امضاشده‌ای تضمین کرد. در ژانویه ۱۹۲۰ ماژور ادموندز، وابسته سیاسی ارتش انگلیس، گزارش داد که کوچک‌خان و گروهی از رزمندگانش با مسالمت به رشت وارد شده و مردم شهر با فریادهای «زنده‌باد کوچک‌خان» به آنها خوشامد گفته‌اند، ولی «بازگشت چند روز بعد قزاق‌ها هیچ ابراز احساساتی برنینگیخت» و سپس افزود «دلیل آن واضح است». ادموندز شروط پیشنهاد کوچک‌خان به دولت را دقیقا نمی‌دانست، ولی گمان می‌کرد که از جمله آنها ادغام عمده افراد او در ژاندارمری و پرداخت غرامت (به مردم؟) برای خسارت‌های ناشی از نیروهای دولتی باشد. افسر انگلیسی نوشت: «در حل مساله جنگ تاخیر جایز نیست، بلشویسم پشت در است.»در ماه مارس/ اسفند، ادموندز گزارش داد که به علت دورویی آذری چیزی نمانده که معامله به هم بخورد. او پی برده بود که آذری وارد دو قرارداد با کوچک شده است، اما بعد «با نهایت حیله‌گری سعی کرده از اجرای تعهداتش طفره برود.» جنگلی‌ها «طبعا مشکوک شده‌اند» و آذری این را بهانه کرده و خصومت را از سر گرفته است. قضیه را به اطلاع وثوق رسانده‌اند و او آذری را فراخوانده و قاضی بلندپایه‌ای را برای کشف حقیقت به منطقه فرستاده است. از طرف دیگر دستیار ادموندز با «استقبال گرم» کوچک‌خان روبه‌رو شده و او قول داده که برای جلوگیری از تحرکات بلشویک‌ها در گیلان سعی خود را بکند. ادموندز انتصاب فوری یک والی «استخواندار» را ضروری می‌دانست.

در همین ماه (مارس ۱۹۲۰/اسفند ۱۲۹۸) کمیسیون نظامی مشترک افسران ایرانی و انگلیسی که ریاست‌اش را ژنرال دیکسون بر عهده داشت و صاحب‌منصب قزاق، امیر موثق (بعدها سرلشکر محمد نخجوان) و آق‌‌اولی، کلنل ژاندارمری، از اعضای آن بودند گزارش خود را درباره تشکیل یک نیروی نظامی واحد تقدیم کرد. چنانکه انتظار می‌رفت، محور آن ادغام نیروهای قزاق و ژاندارمری و «اس‌پی‌آر» در زیر یک فرماندهی واحد بود. استاروسلسکی مبارزه خود را با تشکیل قوای واحد شدت داد. او ادعا می‌کرد که نیروی قزاق محصول معاهده‌ای با روسیه است و شخص شاه (که هنوز در اروپا بود) به او اطمینان داده که به صورت نیروی مستقلی باقی خواهد ماند. وثوق از دولت انگلیس تقاضا کرد از مقامات روس سفید در پاریس بخواهد که به استاروسلسکی بگویند کوتاه بیاید. اندکی پس از آنکه گزارش کمیسیون تسلیم شد کلنل آق‌اولی خودکشی کرد. شایع شد که علتش مخالفت او با گزارش بوده است.

در این میان دولت با مشورت کاکس در جست‌و‌جوی راه‌های دیگری برای حل مساله استاروسلسکی بود، در حالی که وحشت از «خطر بلشویک‌ها» نیز رو به افزایش داشت.

یک راه این بود که کمک مالی انگلیس به قزاقخانه را قطع کنند و آن را به نیرویی کوچک‌تر کاهش دهند که با همان ۶۰.۰۰۰ تومانی که دولت ایران می‌پرداخت قابل‌اداره باشد. راه دیگر - که با احتیاط از آن سخن می‌رفت تا کرزن را ناراحت نکند - تماس مستقیم با روسیه شوروی بود. کاکس نوشت که یکی دو روز جلوتر وثوق از خودش پرسیده بود که آیا انگلیس «چنانچه زیر فشار شدید قرار بگیرد» به صرافت نمی‌افتد که از ایران خارج شود و فقط از مرزهای هند دفاع کند و ایران را با مهاجمان تنها بگذارد». کاکس در گزارش خود به کرزن نتیجه گرفت که به جز کمک خواستن از هندوستان و بغداد، بهترین راه پاسداری از منافع خودمان و پاسخگویی به خواسته اخلاقی حفاظت و حمایت ما از ایران در‌حال‌حاضر این است که (اختیار؟) دریای خزر را دوباره به دست بگیریم. عمیقا امیدواریم که امکان آن باز بررسی شود.

کرزن احساس می‌کرد که به پشتیبانی همکارانش نیاز دارد، از این رو موضوع را به تفصیل در جلسه «کنفرانس بین وزارتی» که گهگاه به جای «کمیته خاوری» تشکیل می‌شد مطرح کرد. سپس نوشت که امکانش نیست که از مقامات روس سفید بخواهند که از ادامه کار استاروسلسکی جلوگیری کنند. بهترین راه از میان راه‌های پیشنهادی کاکس این است که انگلیس کمک مالی خود را قطع کند و نیروی قزاق کوچک شود. نظر کارشناسان نظامی در لندن این است که احتمال حمله بلشویک‌ها به ایران بسیار ضعیف است و اگر هم در گروه‌های کوچک به خاک ایران نفوذ کنند با یک نیروی نظامی خیلی بزرگ‌تر نمی‌توان جلو آن را گرفت. از کمک بغداد و هند هم خبری نیست؛ اما همه قبول دارند که احیای فرماندهی دریایی انگلیس در خزر فکر خوبی است، منتها دریاداری بدون پایگاه زمینی زیربار نمی‌رود و نیروی زمینی هم به این شرط تن درنمی‌دهد. کرزن که زورش به همکارانش نمی‌رسید، دلخوریش را بر سر وثوق (و کاکس) خالی کرد و بهانه‌اش سوال آنها در مورد تنها گذاشتن ایران با مهاجمان بود: این حرف‌ها زشت و بی‌ربط است و انسان را ناراحت می‌کند... قرارداد قید نکرده که ما ملزم به دفاع از مرزهای کنونی ایران در برابر هر هجومی هستیم. ما تعهد اخلاقی دادیم که هر کاری از دستمان ساخته است برای ایران انجام بدهیم و این کار را کرده‌ایم و ادامه خواهیم داد... بنابراین در حالی که آن همه سرباز آنجا نگه داشته‌ایم و کلیه مستشاران نظامی موجود را به علاوه تسلیحات و مهمات و غیره در اختیار آنان گذاشته‌ایم، دیگر تحمل شنیدن دائم نق‌نق و ناله را از اینکه ایران به امان خدا رها شده است، نداریم.

وثوق از ناچاری امکان گسیل نماینده‌ای را به روسیه شوروی تکرار کرد و کاکس پیشنهاد کرد از فیروز در اروپا بخواهد که موضوع را شخصا با کرزن در میان بگذارد. فیروز در لندن به دیدار کرزن رفت و با پرسیدن نظرش درباره «برقراری رابطه مستقیم دولت ایران با دولت روسیه شوروی و انعقاد معاهده‌ای با آنها» وی را «غافلگیر» کرد. کرزن پاسخ داد که البته برقراری تماس با نیروهای بلشویکی که مرز ایران را تهدید می‌کنند منطقی است، ولی گسیل نماینده به مسکو برای ایجاد روابط رسمی با دولت شوروی مساله دیگری است «که طبیعتا من نمی‌توانم نظر مثبتی درباره‌اش داشته باشم و آن را به دولت ایران توصیه کنم، مگر با مسوولیت خودشان»: بسیار متاثر و متاسفم از اینکه می‌بینم، در حالی که دولت ایران اخیرا با ما قراردادی منعقد کرده و ما هم نهایت سعی خود را برای اجرای آن کرده‌ایم، اکنون به نظر می‌رسد که ایران برای تامین خود با هر قرار و مداری دارد به هر کس و ناکسی رو می‌‌اندازد. کرزن از نامه‌ای هم که فیروز برای روزنامه تایمز فرستاده و نوشته بود که ممکن است دولت ایران روسیه شوروی را به رسمیت بشناسد جا خورده بود. او به فیروز گفته بود «البته جلوگیری از این اقدام آنها به من ارتباطی ندارد»، اما نمی‌توانم این‌گونه اقدامات ایران را «درست موقعی که دارد میوه‌های نوبر قرارداد ایران و انگلیس را می‌چیند» تایید کنم. درست مثل عاشق حسودی که به یک رابطه جدید مشکوک می‌شود! و حالت آنها، اکنون که با دشواری‌های بزرگ دور از انتظاری روبه‌رو بودند، همان روحیه‌ای را منعکس می‌کرد که موجب پنهانکاری آنها در عقد قرارداد شده بود.

فکر گفت‌وگوی مستقیم با مسکو فکر خوبی بود و تقریبا بدون شک از هجوم بلشویک‌ها به انزلی و اشغال شهر جلوگیری می‌کرد و مسیر تاریخ ایران و قرارداد ایران و انگلیس را تغییر می‌داد.