زندگی و زمانه دیوید ریکاردو -1

دیوید ریکاردو

والت ویتمن روستو، نویسنده کتاب نظریه‌پردازان رشد اقتصادی که کتابش در سال ۱۳۷۴ توسط مرحوم دکتر مرتضی‌ قره‌باغیان ترجمه و توسط دانشگاه شهید بهشتی چاپ شده است، پس از بررسی افکار و عقاید، رابرت مالتوس، نگاهی به زندگی و زمانه دیوید ریکاردو دارد.دیوید ریکاردو از اندیشمندان نامدار تاریخ اقتصاد است که دیدگاه خود را در شرایط مسائل و دشواری‌های کسب و کار انگستان طرح و با اقبال مواجه شد. دیوید ریکاردو (۱۸۲۳-۱۷۷۲)

در تشریح سوابق زندگی مالتوس به طور اجتناب‌ناپذیر با زمینه‌ها و مراحل مختلف زندگی ریکاردو برخورد داشتیم. پیوندهای این دو نه تنها به دلیل علایق حرفه‌ای، دوستی و احترام متقابل آنها به یکدیگر بود، بلکه همینطور به دلیل پافشاری بی‌حد آنها در مورد اختلافات حل نشده علمی بود که ریشه در تلقی و برداشت آنها از اصول اقتصاد سیاسی داشت. از طرف دیگر، آگاهی آنها از این مقوله که پیشگامان دومین نسل اقتصاددانان عمده هستند و کار پژوهش بعد از چاپ ثروت ملل آدام‌ اسمیت، ارتباط بین این دو را هر چه بیشتر تقویت می‌کرد.علاوه بر این، وقوع حوادث و مسائل ناگوار که اقتصاد بریتانیا در آن زمان با آنها مواجه بود، ارتباط بین این دو را گسترش داد، زیرا این مشکلات دستور کاری در پیش پای اقتصاد سیاسی‌دانان قرار داده بود که عبارت بود از فشار رشد شتابان جمعیت بر عرضه مواد غذایی در طول سال‌های جنگ و از بین رفتن این مشکل در سال‌های بعد از جنگ، دوره‌ای که بعد از سال ۱۸۱۲ به دنبال کاهش شدید قیمت غلات، فلاکت کشاورزان و بحث شدید درباره حمایت از کشاورزان در پی دوره رشد مداوم بخش کشاورزی و سودآوری زیاد از این بخش قبل از این سال در بریتانیا ایجاد شده بود. علاوه بر این، تورم زمان جنگ توام با جدا شدن از استاندارد (شمش) طلا و شناور شدن نرخ‌های مبادله بعد از سال ۱۷۹۷ و بازگشت مجدد به استاندارد طلا در سال ۱۸۲۱ به دلیل کاهش مداوم قیمت‌ها، محرز شدن وجود اولین دور انقلاب صنعتی که از طریق افزایش صادرات منسوجات کتانی وجوه لازم برای استمرار جنگ با ناپلئون را امکان‌پذیر کرد، همینطور پیدایش و شکل‌گیری یک طبقه متوسط صنعتی و تجاری که به شدت در حال گسترش بود و نیز شکل‌گیری یک طبقه کارگر شهری که شدیدا نسبت به نوسانات در اشتغال و هزینه‌های زندگی حساسیت داشت، از این گروه مسائل بود. در سال‌های پایانی زندگی ریکاردو، زمانی که وی عضو پارلمان انگلستان (۱۸۲۳-۱۸۱۹) بود، مقوله اصلاح نظام انتخابات از موضوعات عمده‌ای بود که در پیش پای اقتصاد سیاسی‌دانان، قرار داشت و ریکاردو تلاش زیادی در این مقوله نمود.

آموزش ریکاردو به طور کامل آن چیزی نبود که در زمانش رایج بود. وی دو سال اول آموزش ابتدایی خود را در هلند گذراند، دلیل این امر از یک طرف ارتباط تجاری میان پدرش با این کشور بود و از طرف دیگر علایق خانوادگی خاصی بود که با محل تحصیل وجود داشت. سپس وی تحصیل خود را در یک مدرسه عادی دنبال کرد تا اینکه پدرش او را که فرزند ارشدش بود، برای دنبال کردن فعالیت‌ اقتصادی خانواده به انگلستان برد، در آن زمان وی چهارده سال داشت و در بنگاه پدرش که شغل وی دلالی بازار بورس بود، مشغول به کار شد. در آنجا ریکاردو از خود استعداد شگرفی در دنبال کردن فعالیت‌های تجاری نشان داد، به طوری که در سنین جوانی از بلوغ فکری برخوردار شد، پدرش با شناخت این استعداد مسوولیت‌های حرفه‌ای خود را در سال‌های بعد به وی سپرد. با اتکا بر اعتبار و پشتوانه علمی برادرش، ریکاردو نیز علایقی «... در بررسی و برخورد عقلایی با مسائل از خود نشان داد...تمایل به بررسی اهدافی که نظر وی را به خود جلب کرده بود به صورت جزء به جزء و موشکافانه...» توانایی در ایجاد نظریات منسجم و مستقل و پافشاری و دفاع از آنها در مقابل مخالفان، ولیکن بدون نفرت از مخالفان (یک چنین مساله‌ای به نحو چشمگیری در رابطه‌اش با مالتوس حکمفرما بود) خیلی زود در او شکل گرفت و ممکن است در نتیجه رابطه‌اش با والدینش تقویت شده باشد. پدر ریکاردو همان طور که موسس دیگر برادر ریکاردو می‌نویسد، فردی بود با تعصبات عمیق که ریشه در «افکار اجداد وی در مورد مذهب، سیاست، آموزش و پرورش و غیره...» داشت. وی انتظار داشت که فرزندانش «این باورها را بدون هیچ شک و شهبه‌ای بپذیرند...» به هر حال پسر وی (ریکاردو) هرگز با هیچ مقوله مهمی موافقت نداشت، مگر آنکه در مورد آن تحقیق جامعی کرده باشد. شاید به دلیل همین مخالفت شدیدش با تعصبات خانوادگی بود که وی به سمت آزادی و استقلال فکری سوق داده شد، آزادی و استقلال فکری که وی با کمک آن عالی عمل کرد...».

اختلاف در خانواده ریکاردو هنگامی شدت گرفت که وی در دسامبر ۱۷۹۳ با خانم ویلکینسون دختر یک جراح پروتستان ازدواج کرد. جزئیات این اختلاف و تاثیر مخرب آن کاملا مشخص نیست. به هر حال شواهد نشان می‌دهد که بنیان تعهدات مذهبی ریکاردو به عنوان یک یهودی به تدریج سست شد، خانواده وی که از اعقاب یهودیان شبه جزیره ایبری بودند و در نتیجه این ازدواج نوعی گسستگی رسمی بین او و مذهبش ایجاد شد و مادر وی این ازدواج را آنچنان توهینی به خود تلقی کرد که اصرار داشت پسر بزرگ‌ترش (ریکاردو) از خانه پدری بیرون رود و نیز از فعالیت‌های تجاری خانواده به طور کامل جدا شود، تنها هشت سال بعد و پس از مرگ مادرش، ریکاردو و پدرش با یکدیگر آشتی کردند.