وارونه جلوه دادن حقیقت

کاظم ودیعی نویسنده کتاب «شاهد زمان» از رجال عصر پهلوی دوم در ادامه خاطرات خود سعی بر آن دارد که کشتار مردم انقلابی توسط عمال رژیم را به نوعی واکنش آنها به مردم بداند این در حالی است که بیشتر حرکت‌های مردمی به دستور رهبر انقلاب بر مشی صلح‌طلبانه استوار بود. البته با آنکه این جنایت در چندین شهر بزرگ به وقوع پیوست و برخی درجه‌داران و افسران ارتش به صورت بیرحمانه‌ای توسط کماندوهای رژیم کشته شدند و سپس پیکر متلاشی شده کشته‌شدگان در پادگان‌ها به نمایش درآمد. خوشبختانه محمدرضا پهلوی نتوانست ارتش را به قتل‌عام مستمر مردم وادار سازد؛ زیرا رهبری انقلاب هرگز اجازه عمل متقابل را به مردم نداد و برخلاف اظهار آقای ودیعی که در چند فراز مدعی است مردم توسط رهبری مسلح شده بودند هرگز مشی مبارزه مسلحانه در دستور کار قرار نگرفت و صرفا دو روز مانده به سقوط استبداد، بعد از درگیری همافران با نیروهای گارد در پادگان نیروی هوایی، درب اسلحه خانه‌ها به روی مردم باز شد و به صورت غیر برنامه‌ریزی شده‌ای اسلحه‌هایی به دست برخی از مردم افتاد. البته این امر مربوط به زمانی بود که عملا به دلیل رو در رو قرار گرفتن بدنه ارتش در برابر نیروهای وابسته به شاه و آمریکا (یعنی گارد شاهنشاهی و امرا) بازوی سرکوب متلاشی و سقوط محمدرضا پهلوی قطعی شده و مبارزه سیاسی و صلح‌آمیز سراسری ملت به نتیجه رسیده بود. با این وجود نویسنده کتاب مدعی است: «از لحاظ دولت وعده واقعی سیاسی انتخابات تابستان آینده بود ما مسلما اگر مردم مسلح نمی‌شدند می‌توانستیم با سرافرازی در انتخابات شرکت کنیم. فکر تحزب مردم که پشت سر گروه اندیشمندان بود رفته رفته پیش رفت و نام جنبش ملی ایران هم به پیشنهاد من انتخاب شد... قصد واقعی ما رفتن به سمت دموکراسی بود.» (جلد دوم، ص۴۵۴) آقای ودیعی چنین ادعایی را صرفا‌ به قصد تطهیر خود مطرح می‌کند، والا پهلوی‌ها سال‌ها فرصت داشتند که انتخابات فرمایشی را کنار بگذارند. چگونه می‌توان پذیرفت که مردم عامل آن بودند که مشروطیت تعطیل شده توسط پهلوی‌ها، مجددا حیات پیدا نکند. اگر محمدرضا پهلوی واقعا به فکر پایان دادن به دیکتاتوری خود بود، چرا باید تمام توانش را برای تحریک ارتش جهت کشتار خیابانی ملتی می‌گذاشت که به آنها گل هدیه می‌کردند. قطعا‌ راه در پیش گرفتن دموکراسی کشتار نبود. آقای ودیعی خود معترف است که اگر میزان گستردگی خیزش مردم همچون ۱۵ خرداد ۴۲ بود بدون شک با یک دستور قتل‌عام قابل مهار بود، اما شاه به وضوح دریافته بود که خیزش سراسری سال ۱۳۵۷ متفاوت از اعتراضات و قیام‌های قبل از آن است: «برای من مسلم شد که شاه دریافته که نیروی مخالفان عظیم‌تر از آن است که بشود به سادگی با آن مقابله کرد.» (جلد دوم، ص۴۶۹) با این وجود آقای ودیعی در مورد ترفندهای مختلف شاه و آمریکا برای منحرف کردن خیزش ملت ایران اظهارات کاملا‌ متناقضی دارد. از جمله ترفندهایی که برای مهار خیزش سراسری به کار گرفته شد، ایجاد ترس و وحشت در میان مردم بود. نویسنده «شاهد زمان» در این زمینه دچار تناقض‌گویی فاحشی شده است. وی در فرازی حوادثی چون جنایت سینمارکس را به مردم به پا خاسته ایران علیه استبداد و استعمار نسبت می‌دهد: «اگر آتش زدن سینما رکس آبادان اسباب حیرت دولت آموزگار و شاید هم تیر خلاص آن بود به این سبب نیست که آن دولت و آن نظام از کشف حقیقت عاجز بود و یارای مقابله با تروریسم را نداشت. بلکه به آن دلیل بود که نمی‌خواست به روی خود بیاورد که از سال ۱۳۵۲ و شاید هم پیش‌تر از آن روحانیت مخالف گروه گروه جوانان را عازم اردوگاه‌های تعلیماتی امل و شاخه‌های فلسطینی‌های طرفدار تعمیم مبارزه مسلح و قهرآمیز می‌دارد...» (جلد دوم، ص۳۴۰) در فرازی دیگر همین نویسنده در کنار نسبت دادن وقایع خشونت‌آمیز به نیروی مخالف دیکتاتوری در ایران احتمال دخالت برخی عناصر فاسد درون دربار را نیز در این زمینه مطرح می‌سازد: «تظاهرات پرخشونت شهرهای شهریار و بسیاری نقاط دیگر که نام بردم منتهی به حمله به بانک‌ها شد. چرا؟ این حمله به بانک‌ها در گذشته کار چپ افراطی و چپ مذهبی بود... شایعه دیگر این بود که کار کسانی است که از اصلاحات دولت و تعقیب فاسدان نگرانند. این مساله را من دنبال کردم و حقیقت داشت بی‌آنکه منکر بانک‌زنی چپ افراطی باشم.» (جلد دوم، ص۳۹۳) راوی در این فراز ابتدا احتمال دخالت بخشی از نیروهای وابسته به پهلوی‌ها را در جنایات خیابانی مطرح و براساس تحقیق خود صحت این احتمال را تایید می‌کند، اما مجددا تغییر موضع می‌دهد و روایت قره‌باغی را در مورد آتش‌‌افروزی‌ها زیر سوال می‌برد. وزیر کشور وقت چنانچه بعدها هم در خاطراتش قید می‌کند، ساواک را عامل آتش‌افروزی‌ها می‌خواند، اما در نهایت معلوم نیست آقای ودیعی به چه علت این اطلاع آقای قره‌باغی را که بعد از تحقیق از نیروهای شهربانی و سایر نیروها در شورای امنیت مطرح می‌سازد، نادرست می‌خواند: «ایشان (قره‌باغی) در شورای امنیت ملی ضرورت را قبول کردند و در دولت نیز دائما در این اندیشه نادرست بودند که خود رژیم آتش‌افروزی می‌کند و آخر عمری هم می‌فرمایند حکومت نظامی بحران را تشدید کرد.» (جلد دوم، ص۴۰۳) البته قره‌باغی در خاطرات خود به نقل از رییس شهربانی در این زمینه می‌گوید: «روزی مرحوم سپهبد صمدیان‌پور، رییس شهربانی وقت خواست و آمد به وزارت کشور و گفت دو مطلب آمده‌ام خدمت شما بگویم. یکی این که می‌گویند یک مقدار از این کارها را خود ساواک می‌کند. گفتم یعنی چه؟ چطور چنین چیزی ممکن است؟ گفت بله، یک مبل فروشی اظهار کرده است که شب آمدند و به ما خبر دادند که فردا قرار است ناحیه شما را شلوغ کنیم و آتش بزنیم. ما می‌آییم اینجا و مبل‌های شما را بنا است آتش بزنیم. مبل‌های حسابی را بگذارید کنار و تعدادی میز و صندلی عادی جلو دست بگذارید که خسارت زیادی وارد نشود!» (چه شد که چنان شد؟ گفت‌وگوی احمد احرار با ارتشبد عباس قره‌باغی، نشرآران، سانفرانسیسکو آمریکا، ۱۹۹۹م، ص۲۹)