وابستگی حزب توده به  شوروی

تظاهرات طرفداران حزب توده- عکس iichs.org

آخرین بخش از جریان‌شناسی اپوزیسیون عصر پهلوی که به رفتارشناسی احزاب چپ اختصاص داشت، به این نتیجه می‌رسد که آنها به دلیل نگاه بسته خود دو اشتباه اساسی داشتند: اول اینکه همه اقشار اجتماعی را در معادلات خود قرار نداده بودند و دوم اینکه به کشور شوروی و مرام کمونیستی باور کورکورانه داشتند.... از دست‌ رفتن محبوبیت حزب در میان روشنفکران و جریانات رادیکال مخالف رژیم به‌خاطر عملکرد نامناسب حزب در دوره اقتدار، همچنین ضعف، بی‌تحرکی و سیاست تسلیم‌طلبانه رهبری حزب در مواجهه با کودتا و نیز «وابستگی به حزب کمونیسم روسیه، تا حدی ‌که حزب توده توجیه سیاست‌های حزب کمونیسم شوروی سابق را رسالتی انقلابی قلمداد می‌کرد»، باعث شدند حزب توده درکل پایگاه خود را از دست بدهد، اما همچنان می‌کوشید با توسل به سوابق و برخی چهره‌های حزبی نظیر وارطان شوشتری، سرهنگ سیامک مبشری و گل سرسبد همه آنها خسرو روزبه، خود را سرپا نگه‌دارد. اما نه نام دکتر تقی ارانی، نه دفاعیات خسرو روزبه و نه ذکر مقاومت رفقای دربند، هرگز نتوانست اعتبار و محبوبیت گذشته را مجددا به کالبد حزب بازگرداند.

نتیجه

نظر به بررسی‌ها، قابل انکار نیست که حزب موفقیت‌هایی نیز داشته است که به ‌عنوان‌ مثال می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: جذب اقشار اجتماعی نسبتا گسترده به سوی خود، تربیت صدها کادر کارآزموده و تشکیلاتی، نفوذ در میان نیروهای نظامی کشور، تربیت کادر نظامی، ایجاد یک تشکیلات گسترده‌ از نویسندگان، شاعران و هنرمندان در دهه‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۰ یا نفوذ در میان آنها و عضوگیری از آنان، تاثیرگذاری بر شکل‌گیری جنبش‌های روستایی و سرانجام کسب حمایت‌ یکی از قطب‌های بین‌المللی آن روز، یعنی همسایه قدرتمند شمالی (شوروی).

ضمن درج این موارد در فهرست کامیابی‌های حزب توده، واضح است تمام این موفقیت‌ها را نمی‌توان مرهون حمایت‌های فرامرزی به‌حساب آورد. بی‌تردید برخورداری حزب از یک تشکیلات قوی و منظم و نیز موفقیت آن در جلب برخی روشنفکران و نویسندگان و... را باید از نتایج پرورش یک کادر تربیت‌ یافته، رهبری سازماندهی ‌شده و عزم نیروهای اجتماعی عضو برای ایجاد تغییر و تحول در وضع حاکم و رسیدن به یوتوپیای سوسیالیستی و مارکسیستی یا مائوئیستی، برشمرد.

در واقع بهتر آن است که بگوییم مارکسیست‌های ایران نتوانستند از حمایت‌های بی‌دریغ همسایه شمالی که گاه بی‌پرده و گاه به‌صورت محرمانه انجام می‌شد، برای رسیدن به موفقیت‌های بیشتر استفاده بهینه نمایند.

ضمن‌آنکه پس از روشن‌شدن رابطه بسیار نزدیک این گروه‌ها با شوروی سابق، مردم ایران که خاطره خوبی از این همسایه شمالی نداشتند، گروه‌های مذکور را به‌عنوان گروه‌های وابسته شناختند و به‌تدریج، گروه‌های مارکسیستی، پایگاه مردمی خود را از دست دادند. این مساله به نوبه خود باعث به ‌انشعاب ‌کشیده ‌شدن و در نهایت انفعال سیاسی فعالان این گروه‌ها شد. بدین‌ترتیب، رژیم نیز به بهانه مارکسیست‌بودن این گروه‌ها، بیشترین قدرت و مخالفت خود را علیه آنها به کار برد.

لذا، روشن می‌شود که حمایت‌های شوروی شاید به ‌صورت‌ مقطعی و در دوره‌ای خاص، باعث اوج‌گیری و کسب موفقیت‌هایی برای این گروه‌ها شد، اما در نهایت امر، همین کمک‌ها، زیان‌های فراوانی را برای این گروه‌ها به بار آورد. در جامعه‌ای که بیگانه‌هراسی آن به پیدایش برخی نظریه‌های ساده‌اندیشانه توطئه‌ برای توضیح مسائل پیچیده ملی و بین‌المللی منجر شده بود، سرسپردگی گروه‌های سیاسی به شوروی، به‌هیچ‌وجه قابل قبول نبود و همین مساله باعث شد این گروه‌ها، پایگاه‌های اجتماعی خود را از دست بدهند. شاید، علت دیگر این امر، گرایش افراطی برخی از رهبران این گروه‌ها بود که مسکو را کعبه آمال خود تلقی کرده و با ‌نوعی روس‌پرستی، معتقد بودند هیچ حرکت انقلابی به پیروزی نخواهد رسید، مگر اینکه از سوی شوروی مورد پشتیبانی قرار گیرند. بنابراین، یکی از دلایل ناکامی جریان سیاسی مارکسیستی در ایران، حمایت شوروی - به‌عنوان یک کشور خارجی - از آنها بود.

علاوه بر آنچه گفته شد، نبود تحمل و مدارا در فرهنگ سیاسی ایران، فقدان یک روش ساده ارتباط با توده مردم، نداشتن شرایط لازم برای مقاومت توسط ساخت طبقاتی که تکیه‌گاه اندیشه‌های مارکسیستی محسوب می‌شد (یعنی طبقه کارگر)، منفعل‌بودن و نداشتن ظرفیت انقلابی برخی اجتماعات در ایران (مثل دهقانان)، فقر فلسفی و تقلیل بیش از حد مسائل فلسفی و سیاسی، فقدان ساختار ارتباطی لازم با تکیه‌گاه اصلی اپوزیسیون، انشعابات و اختلافات داخلی و سرانجام سرکوب بی‌امان حکومت را می‌توان از دیگر عوامل موثر در ناکامی و ازدست‌دادن پایگاه مردمی این گروه‌ها ذکر کرد.

منبع: ماهنامه زمانه