حتی مظفرالدین شاه نیز بی‌تفاوت نبود

جزایر سه‌گانه تنب‌بزرگ،‌ تنب کوچک و ابوموسی هرگز از ایران جدا نشده بود و این برای همه دولت‌ها، حتی دولت مظفرالدین شاه که در اوج ضعف بود نیز یک اصل بوده است. در متن حاضر از زبان مظفرالدین شاه می‌خوانیم که خطاب به انگلیسی‌ها می‌گوید، چرا می‌خواهد این جزایر را که جزئی از خاک ایران است از وطن جدا سازد. او خطاب به انگلیسی‌ها گفته بود آیا می‌خواهید ایران، ملک طلق خود را واگذار کند؟

در مقابل، دولت ایران نیز هرچند در حالت ضعف نسبی قرارداشت، اما از تلاش جهت گسترش نفوذ خود در منطقه خلیج‌فارس غافل نماند. تقریبا از سال ۱۸۸۷ تا ۱۹۰۵میلادی، ایرانیان یک سیاست تهاجمی را در قبال مسائل خلیج‌فارس پیش گرفتند. طرفداران این سیاست را در آن موقع صدراعظم (امین‌السلطان) و سرتیپ حاجی‌احمدخان و همچنین ملک‌التجار بوشهری رهبری می‌کردند.

در چنین اوضاع و احوالی بود که نمایندگان بریتانیا در منطقه دست به اقداماتی زدند و با احساس این موضوع که ایران درصدد است بر قدرت خود در منطقه بیفزاید، ضمن گردهم‌آوردن شیوخ منطقه، از آنان خواستند وضعیت خود را حفظ کرده و مطیع اوامر دولت بریتانیا باقی باشند. حتی این شیوخ ملزم شدند که بدون موافقت بریتانیا با هیچ حکومت خارجی مکاتبه نکرده و هیچ تعهدی را نپذیرند. همچنین شیوخ مذکور متعهد شدند که اجازه ندهند هیچ دولت خارجی جز بریتانیا در خاک آنان مستقر گردد.

در مقابل توجه به قدر و اهمیت سواحل و جزایر خلیج‌فارس در ایران نیز فزونی می‌گرفت و برخی رجال سیاسی نسبت به این مساله تعلق خاطر و حساسیت داشتند. از گوشه و کنار شنیده می‌شد که دولت می‌بایست توجه و اهتمام بیشتری نسبت به مساله خلیج‌فارس و جزایر آن مبذول دارد. توصیه‌هایی که از سوی قوای ایرانی مستقر در خلیج‌فارس یا سایر نقاط به دولت موقت می‌شده، به‌خوبی این اهتمام رو به فزونی را نشان می‌دهد: «منافع ایران در خلیج‌فارس به اندازه یک‌سوم منافع دولت انگلیس که هزاران فرسنگ دور از ایران واقع شده نیست؟ صحیح است که در مقابل این مملکت . . . نمی‌توانیم حمله کنیم، ولی آیا از حق خود هم نمی‌توانیم دفاع بکنیم؟ هرکسی به این آب اظهار علاقه می‌کند، ولی ما لب آن نشسته و حق دست‌زدن به آن نداریم.

امروز انگلیسی‌ها، فردا ژاپنی‌ها یا دیگران اظهار علاقه به این آب خواهند کرد و ما باز تماشا خواهیم کرد.» «خاطر وزارت جلیله [امورخارجه] را به این جمله معطوف می‌دارد که عدم توجه دولت نسبت به بنادر و جزایر خلیج‌فارس، خاصه بندر لنگه و کلیه بنادر و جزایری که جزو حکومت بنادر خلیج‌فارس است، همان‌طوری ‌که روزبه‌روز از اهمیت آنها کاسته و می‌کاهد، همان اندازه بر اهمیت نقاطی که اعراب و مشایخ تصرف کرده‌اند نظر به حسن مساعدت انگلیسی‌ها با آنها، افزوده می‌شود. چنانچه رفته‌رفته از بندر لنگه هیچ باقی نماند و برخلاف همه‌روزه بر اهمیت دبی افزوده می‌شود، درحالی‌که همیشه بندر لنگه از هر حیث بیشتر قابل‌توجه و اهمیت بوده است.»

در پی چنین اظهارات و توجهات عملی قوای ایرانی در خلیج‌فارس بود که بریتانیا در سال ۱۹۰۳ به شیخ راس‌الخیمه توصیه کرد پرچم خود را به‌عنوان مالک جزایر ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک در آن جزایر نصب کند؛ زیرا بیم داشت که در صورت استفاده ممتد تجار ایرانی از جزایر مذکور، دولت ایران ادعای مالکیت خود را بر این جزایر پیگیری نموده و خواهان پایان اشغال آنها شود. اتفاقا همین‌طور نیز شد و عوامل اداره گمرکات جنوب ایران با کشتی مظفری در سال ۱۹۰۴ از جزایر تنب و ابوموسی دیدار کرده و به جای پرچم شارجه پرچم ایران را به اهتزاز درآوردند. این اقدام دولت ایران با اعتراض بریتانیا مواجه شد و سرپرسی کاکس خطاب به لرد کرزن نوشت: «آثار و علائم بی‌شماری در دست است که اگر ما بگذاریم ایران جای پایی را که در این جزایر احداث کرده مستحکم کند، دیرزمانی نخواهد گذشت که با دعاوی بزرگتر ایران نسبت به مناطقی که مرکز صید مروارید خلیج‌فارس است روبه‌رو خواهیم شد. در حالی‌که حفظ مناطق اخیر یکی از ارکان سیاست اصلی ما در خلیج‌فارس است.» متعاقبا با افراشته‌شدن پرچم ایران در جزایر سه‌گانه و اعزام تعدادی مامور به آنجا، دولت بریتانیا اعتراضات گسترده‌ای را آغاز کرد. مشیرالدوله در پاسخ به اعتراض دولت انگلستان طی نامه‌‌ای به سفارت این کشور در تهران اعلام داشت که چون دولت ایران جزایر تنب و ابوموسی را متعلق به خود می‌داند؛ لذا ماموران گمرک اقدام به برافراشتن پرچم ایران در آن جزایر کرده‌اند. در همین ‌اثنا، مذاکرات جدی بین طرفین آغاز شد و در نهایت هر دو طرف موافقت کردند که پرچم هیچ‌ یک در جزایر نصب نگردد تا توافق نهایی حاصل گردد. در حالی‌که ایران پرچم خود را جهت نشان‌دادن حسن نیت پایین آورد، بریتانیایی‌ها با عدم پایبندی به توافقات، مجددا با اعمال نفوذ پرچم شارجه را به جای پرچم ایران در آنجا برافراشتند. در همین ‌خصوص مظفرالدین‌شاه به صدراعظم خویش اعلام داشت: «به وزیر خارجه ابلاغ نمایند که به سفارت انگلیس بگوید، پارسال در این باب مذاکرات شد، دولت انگلیس از ما خواهش کرد که بیرق خودمان را از این دو جزیره برداریم تا رسیدگی و گفت‌وگو شود، در صورتی ‌که ما خودمان می‌دانیم که این دو جزیره ملک مسلمه ایران است.

در این ‌صورت حالا چطور دولت انگلیس در عالم دوستی راضی می‌شود که ما ملک مطلق خودمان را به شیخ واگذار کنیم و او بیرق در آنجا بیفرازد. شما [وزیرخارجه] باز هم گفت‌وگو کنید و ما به‌هیچ‌وجه از حق خود نخواهیم گذشت.»

باوجود تمام توجه و حساسیت دولت ایران به این مساله در سال‌های بعد رویدادهایی رخ داد که تاحدود زیادی فرصت مناسبی را در راستای تسلط بریتانیا بر این جزایر فراهم آورد.

چندسالی بود که شور مشروطه‌خواهی سراسر کشور را فراگرفته بود و پس از مرگ مظفرالدین‌شاه و مخالفت‌های فرزندش با مشروطه، ایران به سمت یک جنگ داخلی سوق داده شد. بریتانیا و عواملش در منطقه از این فرصت استفاده کرده و در سال ۱۹۰۶.م شیوخ عرب با اجازه، کمک و اشاره بریتانیا جزایر سه‌گانه را تقریبا بدون دردسر اشغال ‌کردند. «ایران در لبه پرتگاه جنگ داخلی قرار گرفته بود. قیام ملی ایرانیان که سرانجام به انقلاب مشروطیت انجامید، توجه را به مسائل داخلی محدود کرده بود. شیوخ قاسمی از درگیری‌های داخلی ایران بهره گرفتند و درفش خود را در جزیره‌های تنب بزرگ و تنب‌کوچک و ابوموسی برافراشتند بی‌آنکه با مخالفت درخور توجهی از سوی ایرانیان روبه‌رو شوند.»

در شرایطی که ایران سخت‌ترین روزهای خود را می‌گذراند و دولت‌های ضعیف مشروطه عملا درگیر مشکلات داخلی بودند، جنگ جهانی اول نیز روی داد و عملا چیزی از استقلال مملکت با ورود نیروهای بیگانه به کشور باقی نماند. در همین‌حال با نزدیک‌شدن روسیه و بریتانیا به یکدیگر در سال‌های جنگ جهانی اول، از یک‌سو یکی از بهانه‌های همیشگی انگلیسی‌ها جهت حضور در خلیج‌فارس (تهدید روس‌ها) از بین رفت اما از سوی‌دیگر این نزدیکی روس‌ها و بریتانیایی‌ها سبب شد تا دولت استعماری انگلستان با توافق ضمنی دولت روسیه به اشغال جزایر ایرانی خلیج‌فارس ادامه دهد. درهمین ‌راستا در سال ۱۹۰۸ عوامل تحت‌الحمایه بریتانیا در منطقه، تنب کوچک را به اشغال خود درآورده و پرچم خود را بر فراز آن برافراشتند.

پس از فروکش‌کردن تحولات مشروطه و سپس آرامش نسبی دوره حکومت احمدشاه، ایران که به‌تدریج از وضعیت انقلاب مشروطیت به خود آمده بود، اعتراض به قواسم و بریتانیا را آغاز کرد.

هرچند ایران اعتراضات خود را به بریتانیایی‌ها و اعلام حاکمیت خود را بر جزایر سه‌گانه تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی از سال ۱۸۸۷ به‌طور‌گسترده آغاز کرده بود، اما در سال‌های ۱۹۰۳ و ۱۹۰۴ دوباره آن را مطرح کرد. ایران هرچند در سال‌های پایانی دهه دوم قرن بیستم مجددا دچار تحولات عمیقی بود و سلسله قاجار می‌رفت که برای همیشه از تاریخ کشور حذف شود، اما با این‌ وجود، نگرانی از وضعیت جزایر سه‌گانه همچنان در هیات حاکمه کشور وجود داشت و دولت ایران در سال ۱۹۲۳، مجددا و آشکارا به اشغال جزایر سه‌گانه اعتراض نمود و مالکیت خود را بر جزایر زنده نگاه داشت.