بانک‌های خصوصی راه را هموار کردند

نمایی از راه‌آهنی قدیمی در انگلستان

کشورهای اروپایی نامدار مثل فرانسه، آلمان، اتریش و... راه ثروتمند شدن را از انگلیسی‌ها آموختند... اما آنچه موجب شد که صنعت در این جامعه‌ها شتاب کافی پیدا کند، پدیدار شدن موسسه‌های کوچک، نیرومند و خصوصی تحت عنوان بانک بود. زاد و رشد شبکه‌ای از بانک‌های خصوصی منابع مالی مورد نیاز برای اجرای طرح‌های بزرگ صنعتی و زیربنایی و معدنی را هموار کرد. در فرانسه آن روزگار، برخی بانکداران به فکر مشارکت با صاحبان صنایع و سازندگان خطوط راه‌آهن افتادند و به این ترتیب کارها سرعت می‌گرفت... راه‌آهن بزرگ‌ترین سرمایه‌خواری بود که به وجود آمده بود و موجب تاسیس بانک عمران شد... با این وصف، پاره‌ای از اشراف و زمین‌داران بزرگ نیز به صنعت روی آوردند. تا حدی برای پولدار شدن و تا حدی هم به دلیل آنکه صنعت از لحاظ منطقی محصول فرعی مدیریت املاک و امتیازات اشرافی آنان محسوب می‌شد.

زمین‌های آنها اغلب دارای معادن گرانبها یا جنگل‌های وسیعی بود که می‌شد از آنها چوب و الوار (برای کشتی‌سازی، ساختمان‌ها، یا چفته‌بندی طاق و دیواره معدن‌ها) استخراج کرد. در مرکز و شرق اروپا، اختیارات فراوان مالکان بزرگ در مورد رعایا و زمین بندگانشان به آنها امکان می‌داد که نیروی انسانی رایگانی را برای کار در کارخانه‌ها (یا کارگاه‌های سنتی) بسیج کنند.

برخی از این اشراف زمین‌دار عملا به‌صورت صاحبان صنایع و بازرگانان بزرگ درآمدند. از میان این گروه می‌توان به بعضی خانواده‌های مشهور اشاره کرد: خاندان‌های دساندروئن و آرنبرگ در هنو (واقع در بلژیک کنونی)، خاندان‌های فورستنبرگ و شوارتزنبرگ در اتریش، خاندان وندل در لرن (واقع در فرانسه کنونی)، خاندان استروگانوف و دمیدوف در روسیه؛ یا فرمانروایانی چون پرنس ویلهلم هانیریش، در ساربروک (آلمان کنونی).

این‌گونه اشراف صنعت‌گر معمولا ترجیح می‌دادند که همکاران و شرکای خود را از میان «بورژوآ»ها [طبقات متوسط شهری] برگزینند، چون به لحاظ پایگاه اجتماعی و ارزش‌های خاص خود برای «کثافت‌کاری» (یعنی، پول درآوردن) مناسب‌تر بودند. (حال آنکه، نجیب‌زادگان برای خرج کردن این پول‌ها اولویت داشتند!) گهگاه این آدم‌های «عوام» از ارتباط‌های حرفه‌ای و شغلی خود با اشراف‌زادگان استفاده می‌کردند و برای خود شجره نسب و عناوین جعلی می‌ساختند. برای مثال، می‌توان به وصلت‌های اشرافی اشاره کرد. به‌طور نظری، نجیب‌زادگان با نجیب‌زادگان ازدواج می‌کردند. اما، اگر یک آدم عادی و عوام خیلی ثروتمند باشد چه باید کرد؟

خب، روشن است که در چنین شرایطی نمی‌توان از ازدواج چشم پوشید! در چنین مواردی، هرچه مقام و منزلت اشرافی‌زاده مورد بحث والاتر بود، این وصلت نامیمون بی‌دردسرتر انجام می‌گرفت. (حال آنکه خانواده‌های اشرافی خرده‌پا وضع و حال حساس‌تری داشتند و می‌بایست از این‌گونه وصلت‌ها اجتناب ورزند.) شاهزاده شوارتزنبرگ (با اسم و رسم و شهرت فراوان) خیلی شانس آورد که توانست در سن سی‌ویک سالگی، با خانمی هشتادودوساله ازدواج کند- خانمی که تنها وارث یک بازرگانی ثروتمند بود.

البته، این بانوی بزرگوار اندک مدتی پس از ازدواج دار فانی را وداع گفت، اما مدتی بعد شاهزاده جوان هم بدرود حیات گفت- البته «بدون فرزند». بدین ترتیب، املاک او به دست شاخه اصلی قبیله شوارتزنبرگ افتاد که نه فقط از طریق انتخاب همسران پر و پیمان در ازدواج‌ها، بلکه با ایجاد موسسات صنعتی، باز گرفتن و آباد کردن زمین‌های بی‌حاصل و تاسیس بانک‌های سرمایه‌گذاری به اثبات رساند که از استعداد فراوانی در کسب‌وکار برخوردار است.

این نمونه‌ها، هرچند خیره‌کننده هم باشند، ربطی به انقلاب صنعتی ندارند. انقلاب صنعتی مستلزم طیف وسیع‌تری از منابع مادی و طبیعی بود و از جمله بانک‌ها و دیگر واسطه‌های مالی.در این زمینه، تجربیات بازرگانی اهمیتی اساسی داشت. پس از قرن‌ها فعالیت کم و بیش سودآور، شبکه‌ای از بانک‌های خصوصی (شخصی یا شراکتی) پدید آمده بود که در مجموع ثروتمند و قادر به سرمایه‌گذاری‌های درازمدت در صنایع بودند و مشتریان خود را نه چندان از طریق قیمت‌ها و شرایط و دادوستدها بلکه از طریق درستکاری، هوشمندی و مهم‌تر از همه، از طریق روابط ویژه انتخاب می‌کردند.

این‌گونه گروه‌های مالی به طور نوعی تمایلاتی مذهبی و فرهنگی داشتند؛ پروتستان‌های پیرو کالون، یهودیان و «خانواده»های بازرگان یونانی- ارتدوکس که به خوبی می‌دانستند به چه کسی باید اعتماد داشت و به چه کسی اعتماد نداشت، از چه کسی باید تقاضای همکاری کرد و با چه کسی باید کار کرد.این موسسه‌های کوچک بسی بیشتر از آنکه به چشم دیده می‌شد وسعت و دامنه داشتند.

در قاره اروپا نیز، نظیر انگلستان، این بانک‌ها به طور نوعی در حکم موسسات اعتباری بودند و به دادوستدهای مربوط به مستغلات یاری می‌دادند و برات و سفته‌های نزولی هم انتشار می‌دادند، ولی انواع دیگری هم بودند که برای ایجاد شرکت‌های گوناگون به سرمایه‌گذاری‌های درازمدت روی می‌آوردند یا با دیگران شریک می‌شدند. به‌عنوان مثال، راتچیلدهای پاریس برای ایجاد راه‌آهن فرانسه یا برای معادن و فولادسازی‌های بلژیک و فرانسه، سرمایه‌گذاری می‌کردند یا استخراج معادن زغال‌سنگ در سرزمین هابسبورگ مشارکت می‌جست. بانک سیلی‌یر در پاریس برای ایجاد کارخانه ذوب‌آهن در لو کروزوت با اتاق بازرگانی بوآگ شریک می‌شد.زیرکی این موسسه‌های بانکی- بازرگانی قدیمی را نباید دست‌کم گرفت. آنها بوی منفعت را به خوبی تشخیص می‌دادند و ثروت خود را از راه فرصت‌جویی و تنوع در فعالیت افزون‌تر می‌ساختند. به همه اینها، ‌استعداد خاص در ترتیب دادن ازدواج‌های سودآور را هم باید اضافه کرد که هم منابع مالی مورد نیاز را فراهم می‌ساخت و هم ارتباط‌هایی ارزشمند و کارساز. هرگونه تلاش برای درک و فهم علل انقلاب صنعتی در اروپای پیش از شرکت‌های سهامی عام و بازار مبادله سهام (بورس)، بدون توجه به ارتباط‌های خانوادگی و شخصی نارسا خواهد ماند.

طی دوره‌های رونق، وام‌های دیداری یا کوتاه‌مدت به راحتی مبدل به اعتبارات درازمدت می‌شد. طی دوره‌های رکود، کوتاهی در تمدید این نوع تعهدات معمولا ورشکستگی موسسه بدشانس را در پی داشت. البته، همه چیز بستگی داشت به استحکام و صداقت بستانکاران، ولی حتی مطمئن‌ترین و مصمم‌ترین وام‌دهندگان نیز ممکن بود در اثر فشار بانک‌ها و وام‌های عندالمطالبه خودشان مجبور به اتخاذ روش‌های سخت‌گیرانه بشوند. این یکی از اشکالات بزرگ نظام شبکه‌ای است که وقتی نیرومند باشد، نیروی آن بسی بزرگ‌تر از مجموع نیروهای تشکیل‌دهنده آن خواهد بود، ولی بهنگام ناتوانی ضعف نظام به تمام اجزای آن سرایت خواهد کرد.

این خطر دسته‌جمعی و نیاز فزاینده به سرمایه‌گذاری‌های درازمدت، به اختراع واسطه مالی جدیدی انجامید- بانک‌های سهامی سرمایه‌گذاری- که فرانسویان آن را Credit Mobilier نامیدند.

نخستین اندیشه‌های مرتبط با این‌گونه نهادها از جانب کارمند جماعت و صاحبان کسب‌وکار برآمد: حتی پیش از ۱۸۲۰ هم مقامات رسمی و تجارت‌پیشگان باواریا خواهان بانک‌هایی برای پیشبرد صنایع بودند. نخستین گام‌ها در این زمینه، ایجاد بنگاه‌های نیمه‌عمومی از نوع Societe General در بروکس و Seehandung در برلن بود.

این نوع بنگاه‌های مالی جدید با به عرصه آمدن راه‌آهن اهمیتی روزافزون یافت. راه‌آهن بزرگ‌ترین سرمایه‌خواری بود که تا آن زمان به وجود آمده بود، هم به دلیل هزینه‌های سنگین خودش و هم به دلیل تشویق موسسات صنعتی بزرگ و گسترده. به همین دلایل بود که در طول دهه ۱۸۳۰ Societe Generale که تا آن زمان یک بانک بازرگانی آرام محسوب می‌شد، به صورت بانک عمران درآمد و در فرانسه هم تعداد زیادی صندوق تاسیس شد که در واقع شرکت‌های سهامی محدود بودند و نیازهای مالی میان‌مدت و درازمدت صنایع را تامین می‌کردند، اما چرا صندوق؟ به علت آنکه بانک ملی فرانسه مخالف کاربرد اصطلاح بانک در مورد این موسسه‌های ذاتا خطرناک بود و با چسباندن اصطلاحCredit Mobilier به آن موجب تولد یک عنوان عمومی شدند. احساس سرمایه‌گذاران این بود که اگر حق نداریم اسم بانک خود را «بانک» بگذاریم، پس باید به فکر اسم دیگری باشیم که به اندازه اصطلاح «بانک» بوی پول بدهد.

بعضی‌ها فکر می‌کردند که این نهادهای مالی جدید برخلاف میل بانک‌های خصوصی‌ سابق به وجود آمدند. به واقع، چنین نبود، بانک‌های خصوصی فعالانه در ایجاد این نهادهای مالی جدید مشارکت می‌کردند و دلایل خوبی هم برای این کار داشتند. سرمایه‌گذاری‌های درازمدت برای آنها خطرآفرین بود و زیان‌ها و ورشکستگی‌های ناشی از بحران و کسب‌وکار در سال ۱۸۳۹-۱۳۸۳۷ و ۱۸۴۸ آنها را قانع کرد که در پناه قرارگرفتن شرط عقل است. خطر را میان سهامداران تقسیم کنید و حتی‌المقدور شرکت‌هایی با مسوولیت محدود تاسیس نمایید.