میرزا حسین‌خان ملقب به سپهسالار در دوران صدارت و در زمانی که وزیر امور خارجه بود با دولت‌های روس و انگلیس تعامل داشت و با آنها قراردادهایی منعقد می‌کرد که به گمان نویسنده متن حاضر، نوعی انعطاف و امتیاز دادن و بده‌بستان بود... در ادامه متن این پرسش مطرح می‌شود که چگونه یک فرد عادی به ثروت افسانه‌ای دست یافت؟ البته سپهسالار در انجام وعده‌هایی که به خارجی‌ها می‌داد بسیار خوش‌قول بود. فی‌المثل پیش از این دیدیم که چگونه به چهار وعده خود به انگلیسی‌ها به نحو احسن عمل کرد. و اینک باید به یکی از تعهدهای خود به خرس‌های قطبی عمل می‌کرد که البته برای او دردسرساز شد. خان ملک‌ساسانی می‌نویسد: «در این ایام میرزاحسین‌خان [که] به واسطه چشم‌پوشی از حقوق مسلمه ایران در آخال و ماورای‌خزر و کوک‌تپه و دشت ترکمان با روس‌ها سازش کرده بود، شاه او را معزول کرد.‌»

سپهسالار در سفر دوم شاه به فرنگ، به‌عنوان وزیرامورخارجه در معیت او بود. پیرامون این سفر و برخی کارهای او مطالبی نقل شده که خواندنی است:

«بعد از عزل از صدارت چون دوباره به وزارت خارجه و سپهسالاری رسید، طمعش به‌حدی بود که مافوق نداشت. در همین سفر دوم فرنگ، وقتی که بندگان اعلیحضرت همایونی در یکی از عمارات سلطنتی فرنگ منزل می‌کردند یا در یک میهمانخانه توقف داشتند، علی‌الرسم می‌باید انعامی به خدام قصور سلطنتی یا صاحبان میهمانخانه بدهند. هر مبلغی را که سپهسالار معین می‌کرد مرحمت می‌شد ولکن خود او آن وجه را نصف می‌داد و نیمی را برای خود ذخیره می‌نمود. در این سفر دوم، زمانی‌که بندگان اقدس همایون در پاریس بودند، میل کردند که چند شب در «فون‌تن‌بلو» به تفرج تشریف ببرند، بنده را مامور فرمودند که یک‌ روز قبل به آنجا بروم و تدارک ورود همایونی را ببینم و به سپهسالار حکم شد که پانصد تومان برای مخارج بعض تدارکات آنجا به بنده نقد بدهند، ایشان پنجاه تومان آن را از من کسر کرده، باقی را دادند. از این فقره می‌توان سایر کارهای او را قیاس کرد و هریک از عمله خلوت از برای جلب منفعت، جواهری یا اسبابی به حضور می‌آوردند که به فروش برسانند و فایده ببرند. از این‌گونه کارها حتما سپهسالار یک ده‌یکی [ده‌درصد] را از برای خود برمی‌داشت.»

فرجام قرارداد رویتر

امتیاز مزبور از پیش محکوم ‌به‌ شکست بود؛ زیرا به قول‌ معروف لقمه به‌قدری بزرگ بود که در گلوی انگلستان گیر کرد. کرزن این پیر استعمارگر، خود درباره فرجام این قرارداد می‌نویسد: «ما در موارد دیگر و در همین زمانه خود، شر و زیان این طرز کار را درباره سرزمین یا ملت‌های دیگری که از طرف سرمایه‌داران بیگانه، وسیله استثمار قرار گرفته بودند مشاهده نموده و دیده‌ایم که چگونه قربانی‌کردار دسته‌هایی از ماجراجویان سودپرست، که در عالم خویش ریزه‌خوار دولت‌ها یا کمپانی‌هایی بودند، واقع شدند و می‌دانستیم که ثبات وضع و استقرار ملی از این راه قابل تامین نیست.»

قرارداد، از یک‌سو با مخالفت روحانیت و مردم به رهبری مرحوم آیت‌الله حاج‌ملاعلی‌کنی و با همراهی رجالی همچون میرزاسعیدخان انصاری (موتمن‌الملک) مواجه شد و از دیگر سو روس‌ها نیز به‌شدت با آن مخالف بودند، چون موقعیت آنها را در ایران کاملا به‌خطر می‌انداخت، در نتیجه به قول مهدی بامداد: «چون لقمه بسیار گنده و گلوگیر و غیرقابل هضم بود، انگلستان به علت مخالفت سخت روس‌ها عقب‌نشینی اختیار کرد و در این بین‌ها هم، در خارج دو سیاست جهانی با هم کنار آمدند و در باطن امر نظر انگلیس‌ها از گرفتن چنین امتیاز بی‌حدوحصری، نرم‌کردن روس‌ها و موافق‌نمودن آنان در بعضی از مسائل جهانی بود. وقتی روس‌ها دیدند که بدون اطلاع آنان کار انجام یافته و کلاهشان پس معرکه است، قدری نرمش پیدا کرده و روی موافقت خود را به انگلیس‌ها نشان دادند. انگلستان هم از امتیاز مزبور به کلی صرف‌نظر نمود و دولت ایران هم با این کیفیات آن را لغو کرد.»

اما داستان به همین‌جا خاتمه پیدا نکرد و آقای رویتر از این لقمه چرب دل نبرید و تا زمان مرگ به تلاش‌های خود همچنان استمرار بخشید. پس از او، ورثه نیز همچنان به تکاپوی خود ادامه دادند تا اینکه سرانجام هفده‌سال بعد رویتر، باز هم به راهنمایی و دستیاری خود رجال ایران و زمامداران وقت، پس از آن که پرونده آن امتیاز تقریبا مختومه شده بود، با طرح این ادعا که در ماجرای مذکور مبالغی را به‌عنوان رشوه به زمامداران و رجال ایران داده است ادعای خسارت کرد. پس از مذاکرات بسیار، سرانجام در سال ۱۳۰۶.‌ق دولت ایران امتیاز بانک شاهنشاهی ایران را به مدت شصت‌سال به رویتر و باطنا به انگلستان واگذار کرد و خساراتی را که از این امتیاز در مدت این سال‌ها به ملت بدبخت ایران وارد آمد خدا می‌داند و بس.

ثروت افسانه‌ای

سپهسالار هنگام مرگ بی‌گمان یکی از ثروتمندترین رجال ایران بود، اما به قول دکترمحمدجواد شیخ‌الاسلامی، کسی‌که به دیده تحقیق در اصل و ریشه مطلب بنگرد، خواه‌ناخواه با این سوال مواجه می‌شود که نوه عابدین دلاک قزوینی این همه ثروت و دارایی را از کجا آورده بوده است؟

اعتماد‌السلطنه در خاطرات روز بیست‌وپنجم ربیع‌الاول ۱۲۹۹.ق سخنی دارد که به واسطه آن شاید بتوان اذهان را به میزان تقریبی ثروت سپهسالار نزدیک کرد: «دو روز است که تمام وزرا مشغول هستند سیاهه نوشته‌جات و جواهرات سپهسالار مرحوم را در مجلس شورا صورت می‌کنند. وصیت‌نامه و نوشته‌جات بانک درنیامده.»

همچنین مهدی بامداد در مورد میزان دارایی همسر سپهسالار توضیحاتی به این شرح ارائه می‌دهد: «قمرالسلطنه، زن سپهسالار، در هفدهم جمادی‌الثانیه ۱۳۰۹.‌ق، یک‌سال پس از مراجعت از زیارت مکه در تهران درگذشت. ناصرالدین شاه که خبر فوت او را شنید از ییلاق به شهر آمد و فورا امین همایون و میرزا احمد منشی امین‌السلطان را مامور نمود که رفته در اتاق او را مهر نمایند.» اعتمادالسلطنه در خاطرات روز هجدهم جمادی‌الثانیه ۱۳۰۹.ق می‌نویسد: «دیشب جواهرآلات قمرالسلطنه را شاه خواسته بودند، می‌گفتند: جواهرات ممتازی بود و ۱۰۰هزارتومان (به پول آن زمان) قیمت نمودند. ۱۵هزار امپریال و لیره هم که در خانه موجود بود آوردند.» بامداد سپس در پاورقی توضیح می‌دهد که اکنون (زمان نگارش کتاب) بهای هر امپریال ۱۴۰۰ ریال و لیره ۸۲۰ ریال می‌باشد.

ناصرالدین‌شاه که خود از میزان تقریبی ثروت سپهسالار و نحوه کسب آن اطلاع داشت، پس از مرگ میرزا‌حسین‌خان درصدد ضبط اموال او برآمد، اما برادرانش به سفارت روس شکایت بردند و وزیر‌مختار نیز برای شاه‌ نامه نوشت و او را از اقدام به این کار منصرف کرد.