کسی به داد کسی نمی‌رسد

کتاب «از طبابت تا تجارت» که از «مجموعه متون و اسناد تاریخی» «نشر تاریخ ایران» است در سال ۱۳۸۶ و در ۳۲۱ صفحه به چاپ رسیده و براساس آنچه در پیشگفتار آمده «درباره یک خانواده سنتی در اصفهان است که حاصل پیوند خانواده‌ای بازاری و روحانی می‌باشد». راوی این خاطرات، میرزا عبدالجواد است که در اسفند ۱۲۶۷ شمسی در اصفهان متولد و در سن ۵۷ سالگی در تهران درگذشت. در مقدمه کتاب به قلم مهدی نفیسی، رویدادهای تاریخی و اجتماعی استان اصفهان تشریح شده است که «تاسیس مریضخانه اسلامیه»، «وضعیت بهداشت در اصفهان و تجدد در عرصه طب» و «قحطی در اصفهان» بخش‌هایی از مقدمه را به خود اختصاص داده است. در صفحه ۷۶ کتاب و درباره «مدرسه رفتن فرزندان در اصفهان» نوشته شده است: «یکی از مظاهر تجدد در اصفهان، همانند سایر شهرهای ایران، پا گرفتن مدارس جدید بود. نهضت مشروطیت علاقه و توجه مردم را به تعلیمات و آموزش زیاد کرده بود...»متن خاطرات حاج میرزا عبدالجواد اخوت از صفحه ۱۰۳ شروع شده و میرزاعبدالجواد اخوت در شروع می‌نویسد: «چون در این زمان فراغتی درخود یافتم به خیال افتادم که شرح سرگذشت و زندگانی خود را بنویسم که یادگاری باشد...».

بلوا در اصفهان

میرزا عبدالجواد در خاطراتش «بلوا در اصفهان» را به عنوان رویدادی قابل توجه نقل کرده و می‌نویسد: ... فریاد از دست اقبال الدوله بلند شد... یک روز خبر آمد که بختیاری‌ها برای کمک به ملت رسیدند... صدای تیر و تفنگ بلند شد... الوار (منظور لرها) یورش آورده به عمارات حکومتی، تمام دارایی اداره حکومتی را به غارت بردند...»

نویسنده در ادامه مختصری از تاریخ قاجار را توضیح داده است که القاب به کار برده شده برای شاهان قاجار در این نوشته جذاب است. او از فتحعلی شاه به عنوان «فردوس مکان»، از محمدشاه به عنوان «علیین جایگاه»، از ناصرالدین شاه به عنوان «مرحمت پناه» و از مظفرالدین شاه به عنوان «رضوان آرامگاه» نام برده است.

وی در بخش مهمی از خاطرات خود به «تشکیل حفظ الصحه بلدیه» اشاره کرده و می‌نویسد: «چون اساس مشروطیت برقرار شد و ادارات تشکیل شد، ریاست اداره بلدیه با آمیرزا مهدی خان کلانتر شد... شاهزاده هم بنده را در دفتر اداره مقرر فرمودند... خیلی هم خدمت به امورات صحیه شد...»، «بنده در خیال افتادم محکمه‌ای دایر نمایم و صبح‌ها که در محکمه شاهزاده بودم، کمافی‌السابق باشم، ولی‌ عصرها برای خودم محکمه‌‌ای بالاستقلال دایر کنم... در آن محل بودم دیدم یک نفر فراش آمد، یک ورقه احضاریه از اداره ولایتی داد... بعد از ۴ ماه کشمکش به من گفتند به تهران بروم و امتحان داده اجازه بگیرم... دیدم کاری از پیش نمی‌رود، محکمه را خالی کردم...»... در همین اوقات بود که دیپلم طبابت از تهران رسید... فردا صبح به پست‌خانه رفتم، لوله حلبی که محتوای ورقه جواز بود، دریافت کردم، نوشته شده بود: «نظر به مواد قانون طبابت مصوبه سوم جمادی‌الاخر یک هزار و سیصد و بیست و نه، چون آقای میرزاعبدالجواد بر حسب تشخیص وزارت معارف موافق مواد قانون حق اشتغال به طبابت را حاصل کرده، وزارت معارف به مشارالیه اجازه می‌دهد به عنوان طبیب در ولایت اصفهان مشغول به طبابت باشند...»میرزاعبدالجواد اخوت در ادامه خاطراتش، ضمن اینکه چگونگی ورود خود به عرصه تجارت را توضیح می‌دهد نکات قابل توجهی از روزگار سیاسی و اجتماعی اصفهان و ایران را توضیح می‌دهد که در ادامه برخی از آنها را یادآور می‌شویم.

هرج و مرج در اصفهان

از چند روز قبل که اعتضاد‌الدوله از حکومت اصفهان معزول و از اصفهان بیرون رفت تا به حال که قریب چهل روز است که رفته، هنوز حکومتی برای اصفهان نیامده و خیلی هرج و مرج است... کسی به کسی نیست، دادرسی و پناهی مردم ندارند. بازار ظلم و جور در کمال شدت رواج دارد... نمی‌دانم بعد چه شود و پلتیک انگلیس‌ها چه نوعی مقتضی شود. اگر واقعا آنها میل داشته باشند به حکومت، ممکن است والا نمی‌گذارند بدون میل آنها حکومتی وارد اصفهان شود...