سفیر از ایران چیزی نمی‌دانست

سولیوان

اما آنچه بیشتر موجب ناراحتی و دلشکستگی من در مدت ماموریت مانیل شد، مسائل مربوط به ویتنام بود. من در جریان مذاکرات مربوط به ویتنام که به خروج آمریکا از این کشور و خاتمه جنگ ویتنام منجر شد نقش مهمی ایفا کردم. یکی از مواردی که در موافقتنامه‌های مربوط به خاتمه‌جنگ ویتنام پیش‌بینی شده بود برقراری روابط دیپلماتیک بین آمریکا و ویتنام پس از خاتمه جنگ و مبادله سفیر بین دو کشور بود و مقامات ویتنام شمالی در جریان این مذاکرات اظهار تمایل کرده بودند که من اولین سفیر آمریکا در هانوی باشم. قرار بود که ابتدا من این سمت را به عنوان سفیر «آکردیته» و با حفظ سمت سفارت آمریکا در فیلیپین عهده‌دار شوم و مدت محدودی از سال را در هانوی بگذرانم. البته پیش‌بینی شده بود که یک هیات سیاسی دائمی هم در هانوی باشد و امور جاری سفارت به وسیله یک کاردار اداره شود.

اما این نقشه هرگز به مرحله اجرا در نیامد زیرا مقررات قراردادهای پاریس عملا از طرف ویتنام شمالی نقض شد و ایالات متحده آمریکا هم در این شرایط برقراری روابط دیپلماتیک با هانوی را مناسب تشخیص نداد. نقض این قراردادها از طرف هانوی چارچوب پیش‌بینی شده در قراردادهای پاریس را درباره آینده ویتنام به کلی فرو ریخت و با سقوط سایگون هانوی بر سراسر ویتنام مسلط شد. به دنبال سقوط کامل ویتنام در سال ۱۹۷۵ گروهی که موفق به فرار از این معرکه شده بودند بیشتر از طریق پایگاه دریایی «سوبیک» یا پایگاه هوایی «کلارک» خود را به فیلیپین رساندند و جمع کثیری از این فراریان با هلی‌کوپتر در مقابل محوطه سفارت آمریکا در مانیل فرود آمدند.

شوکی که بر اثر این شکست آسیای جنوب شرقی و سراسر جهان را فراگرفت و چگونگی روابط ما با فیلیپین در دو سال آخر ماموریت من در این کشور تاثیر عمیقی بر جای گذاشت. این ابهام و آشفتگی که با عواقب ناشی از ماجرای واترگیت بهم آمیخته و سیاست خارجی آمریکا را به نوعی فلج کشانده بود، به موقعیت و اعتبار ما در مانیل هم لطمه زد و به همین جهت با اینکه از محیط و زیبایی‌های فیلیپین لذت می‌بردم، از اینکه در این موقعیت نامطلوب به ماموریت من در این کشور خاتمه داده شد احساس آرامش کردم و امیدوار بودم که در کار با حکومت جدید آمریکا و در پست جدید خود در فضایی تازه منشا اثر بیشتری باشم.

ما روز ۲۵ آوریل ۱۹۷۷ مانیل را ترک گفتیم و از طریق توکیو عازم هونولولو شدیم. در هونولولو من آخرین ماموریت رسمی خود به‌عنوان سفیر آمریکا در فیلیپین و آخرین وظیفه رسمی از قریب سی سال خدمت در آسیای شرقی و اقیانوس آرام را به انجام رساندم. مشورت و مذاکرات من در هونولولو با مسوولین ستاد فرماندهی نظامی آمریکا در اقیانوس آرام با ماموریت جدید من هم بی‌ارتباط نبود، زیرا فرماندهی اقیانوس آرام در امور مربوط به اقیانوس هند و خلیج فارس هم مسوولیت‌هایی داشت. در جریان مباحثات و مذاکرات خود در هونولولو درباره پایگاه نظامی آمریکا در «دیگو‌ـ گارسیا» و همچنین میزان قدرت و کارآیی ناوگان آمریکا در اقیانوس هند و حضور نظامی شوروی در این منطقه از جهان اطلاعات بیشتری کسب کردم.

در راه واشنگتن خانواده من برای چند روز استراحت و گردش به مکزیکو رفتند، ولی من خود از طریق سانفرانسیسکو عازم واشنگتن شدم تا ملاقات‌ها و مشاورت‌های لازم را قبل از عزیمت به محل ماموریت جدید به‌عمل آورم. پست سفارت آمریکا در تهران از دسامبر سال ۱۹۷۶ که ریچارد هلمز از سمت سفارت آمریکا در ایران استعفا کرده بود خالی مانده بود و به همین جهت حکومت کارتر در اشغال این پست از طرف یک سفیر تازه عجله داشت و برای من فرصت استفاده از تعطیلی و استراحت قبل از عزیمت به این ماموریت وجود نداشت.

از آنجا که من اطلاعات دقیقی درباره محل ماموریت جدید خود نداشتم وزارت خارجه آمریکا ابتدا نیم دو جین کتاب درباره ایران در اختیار من گذاشت تا قبل از ملاقات و مذاکره با مقامات وزارت خارجه در رابطه با ماموریت جدید خود آنها را مطالعه نمایم. این کتاب‌ها هر چند از نظر شناسایی کشوری که عازم انجام ماموریت در آن بودم مفید بود، برای کسی که می‌خواهد در پست سفارت آمریکا در این کشور انجام وظیفه کند کافی نبود و من بیشتر اطلاعات مورد نظر خود را در ملاقات‌هایی که با شخصیت‌ها و مقامات مسوول وزارت خارجه در واشنگتن داشتم تحصیل کردم.

شرح ملاقات‌ها و مذاکرات خود را در واشنگتن با دیداری که با سایروس‌ونس وزیر امور خارجه داشتم آغاز می‌کنم. من ونس را از ده سال قبل می‌شناختم و نسبت به او احترام عمیقی داشتم و از اینکه او را در مقام وزارت امور خارجه آمریکا ملاقات می‌‌کردم خیلی خوشحال بودم.

در نخستین ملاقات با ونس از وی پرسیدم که دلیل انتخاب من برای پست سفارت در کشوری که هیچ گونه تجربه و سابقه‌ای درباره آن ندارم چه بوده است. وزیر خارجه در پاسخ گفت: علت انتخاب من به این سمت این بوده است که برای پست سفارت در ایران در جست‌وجوی دیپلماتی بوده‌اند که در کشورهایی که با حکومت‌های متمرکز و استبدادی اداره می‌شوند تجربه کافی داشته و بتواند با یک زمامدار مقتدر و خودکامه کار کند. داشتن اطلاعات و تجربه لازم در مورد کشور و منطقه برای احراز این پست در درجه دوم اهمیت قرار داشته و به نظر وزیر خارجه کسب اطلاعات ضروری و آشنایی با محیط در مدت کوتاهی امکان پذیر بود. با وجود این توضیح و توجیه انتخاب من برای احراز پست سفارت آمریکا در ایران، من به خوبی از نقاط ضعف خود در زمینه ناآگاهی از اوضاع ایران و عدم تجربه کافی برای تصدی این پست مطلع بودم و از این موضوع رنج می‌بردم.

به همین دلیل، تصمیم گرفتم در مدت اقامت در واشنگتن و قبل از عزیمت به ایران با کسانی که سابقه خدمتی در ایران داشته یا به اوضاع این کشور و منطقه آشنا بودند ملاقات و از تجارب و راهنمایی‌های آنها استفاده کنم. اولین کسی که به سراغش رفتم «روی ـ آترتون» سرپرست امور خاورنزدیک در وزارت خارجه بود که از دوستان قدیم من بود و همزمان با انتصاب من به سمت سفیر آمریکا در ایران برای تصدی امور خاور نزدیک در نظر گرفته شده بود و ایران هم از کشورهایی بود که تحت نظارت و سرپرستی او قرار داشت. «روی» درباره ماموریت جدید من راهنمایی‌های مفید و ارزنده‌ای کرد، ولی چون در آن روزها درگیر مسائل مربوط به اختلاف اعراب و اسرائیل بود نتوانست وقت بیشتری را به کار من اختصاص دهد و وارد جزئیات بشود. هدایت و سرپرستی من در این قسمت بیشتر به عهده «چارلزناس» واگذار شد که در آن موقع ریاست قسمت ایران را به عهده داشت.