تصمیم‌گیری بر اساس اطلاعات غلط

یک شیوه دیگری هم وجود دارد که می‌توانیم حسن نیت مردم این کشور را به دست بیاوریم و آن این است که برایشان یک واحد پول قابل اعتماد ایجاد کنیم. اگر ما بتوانیم اعتبارات لازم را برای به جریان انداختن پول نقره به دست بیاوریم و فقرا را از همه مصائبی که به خاطر «پول سیاه» متحمل می‌شوند نجات بدهیم، می‌توانیم نه فقط ضرر و زیان ناشی از قضیه تنباکو را جبران کنیم، بلکه حتی وضع مان را بهبود بخشیم. مس این روزها با تخفیف ۱۵ تا ۲۵ درصد معامله می‌شود و همه مزدها در اینجا به این پول کم‌ارزش شده مسی پرداخت می‌شود. ولی همان‌طور که پیش‌تر گفتم اصلاحاتی از این دست چندان آسان نیست.

و اما تا جایی که به دولت ایران مربوط می‌شود، من مطمئنم که اعتماد آنها را داریم، یعنی آنها می‌دانند که ما بدشان را نمی‌خواهیم ولی فکر می‌کنند که ما خودخواهیم و کار زیادی برایشان انجام نمی‌دهیم. من فکر نمی‌کنم که احترام کامل شان را آن‌طور که باید و شاید داشته باشیم- حداقل اینکه آنها این احترام را به شیوه‌های خیلی عجیبی نشان می‌دهند. زیاد اتفاق افتاده است که از لحن آمرانه‌ای که ماموران ایرانی با این نمایندگی صحبت کرده‌اند یا حتی دردیگر موارد، خیرخواهی‌های دوستانه ما را رد کرده یا نادیده گرفتند، متعجب شدم. دلیل این کار می‌تواند متعدد باشد. ازجمله می‌توانم به تمرکز بیش از حد کارها و یا کارزیاد یا تنبلی خاص شرقی و یا فریبکاری مغرورانه ایرانی‌ها یا علاقه شان به تظاهر و یا باور به خوبی پایان‌ناپذیر ما، اشاره کنم. ولی هر چه که علت باشد این رفتارها نباید نادیده گرفته شود. از نظر عملی، این اشتباه است که دست روی دست بگذاریم و از یک دولت آسیایی احترام بخواهیم. برای این منظور، من دو مورد را انتخاب کرده‌ام که به نظرم دولت ایران با ما محترمانه برخورد نکرده است و خیلی هم جدی سعی کردم که این نکات را به آنها متذکر شوم. در یک مورد که دولت ایران درباره یک اختلاف نظر مرزی مستقیما از عدم استفاده از زور اجتناب نکرد و خیلی هم مساله ساز شد من پیش‌تر گزارش کرده‌ام. دریک مورد دیگر، متوجه شده‌ام که بسیاری از ادعاهای مالی درست تجار انگلیسی و دیگران که مورد حمایت این نمایندگی هم بوده، برای سال‌ها نادیده گرفته شده و بعضی از وزرای اصلی شاه، ازجمله وزیر عدلیه و تجارت و رییس شورای دولت شخصا درعدم رسیدگی به این ادعاها منافع شخصی داشته‌اند. به نظرم این یک مورد مناسبی بود که باید به آن می‌پرداختم ووقتی صدراعظم گفت که نمی‌تواند با مقاومت افراد بانفوذ مقابله کند من موضوع را مستقیما به شاه اطلاع دادم . نتیجه این شد که اگرچه وزرای تجارت و عدلیه استعفادادند ولی شاه هر وقت که بخواهد می‌تواند دیگران را وادارد که مطابق میلش رفتار کنند، ولی این باربرحل مطلوب این اختلافات تاکید کرد و سرانجام هم مسائل حل شد. می‌خواهم از این فرصت استفاده کرده و اضافه کنم که شاه یک مقام تشریفاتی نیست. همه مسائل مهم برای انجام به او ارائه می‌شود و بعد نامه‌هایی از قصر او با حاشیه‌نویسی‌های مفصل به ادارات مربوطه عودت داده می‌شود. حاشیه‌نویسی‌هایش اغلب نامناسب هستند ولی همه تقصیر متوجه او نیست. برای شاه مجموعه سند و اطلاعات مناسب آماده نمی‌کنند و او اغلب باید براساس اطلاعات ناکامل تصمیم بگیرد. این را هم بگویم که شاه اغلب مسوولان حکومتی را پسربچه می‌داند و برای عقایدشان ارزشی قائل نیست. درخصوص دو موردی که اشاره کرده بودم، امیدوارم که اثر خوبی در تهران داشته باشد.

نظر من این است که در رفتارمان با دولت ایران، درحالی که از هیچ مهربانی دریغ نخواهیم کرد، ولی درعین حال نباید اجازه بدهیم که با ما سرسری رفتار کنند. ما باید برای نشان دادن علاقه‌مان به ایران هر کاری بکنیم و نشان بدهیم که نگران رفاهش هستیم ولی دولت این کشور که وجودش به طور کامل به حمایت‌های ما وابسته است، باید درک کند که هرگونه شوری که ما با آنها می‌کنیم را باید خیلی جدی بگیرند. یک کم ترساندن کلی به همراه اعتماد به تمایلات ما، باعث می‌شود که روابط بین ایرانی‌ها و ما از آن چه که فعلا هست بسیار بهتر بشود.

درباره به دست آوردن حسن نیت دولت ایران، پرسش اساسی این است که ما برای آنها چه می‌توانیم بکنیم؟ جواب این پرسش متاسفانه بسیار ساده است. شاه و صدراعظم که به واقع یعنی دولت ایران، عملا از ما چیزی به غیر از پول نمی‌خواهند. بدون تردید شاه دوست دارد که از او در برابر تقاضاهای اذیت‌کننده روس‌ها حمایت کنیم و صدراعظم هم بی‌گمان خوش دارد که اگر دوباره با شاه اختلاف پیدا کرد، مورد حمایت ما باشد. ولی اینها مسائلی است که هیچ‌کدام درباره شان به خود زحمت نمی‌دهند. آنچه که این دو اکنون واقعا می‌خواهند این است که آنها را از بدهی «رژی» خلاص کنیم و به آنها اجازه بدهیم که هرطور که دلشان می‌خواهند براین کشور حکمروایی کنند. از همان ابتدا، شاه از این بدهی به عنوان یک باج ستانی تنفر برانگیز یاد کرده است و نفرت‌اش اکنون بسیار بیشتر شده چون با سقوط ارزش نقره، باعث شده که ارزش این بدهی به قران بسیار بیشتر شده است و مقدار بیشتری باید پرداخت شود. او عقیده دارد که اگر ما بخواهیم می‌توانیم او را از سنگینی این بدهی رها کنیم یا اگر به واقع دوست او هستیم باید این کار را بکنیم. او باور نمی‌کند که دولت سلطنتی بریتانیا در کنار نهادن طلب یک شرکت تجارتی هیچ قدرتی ندارد. شاه هرگز این را باور نمی‌کند. صدراعظم مشکل را کمی بهتر می‌فهمد ولی او هم عقیده دارد که ما باید به او کمک بکنیم. استدلال او نیست که شاه حتی یک روز هم او را از این بابت راحت نمی‌گذارد و او را به خاطر مطرح کردن امتیاز رژی سرزنش می‌کند و می‌گوید که صدراعظم شخصا مسوول این بدهی است و باید پولش را برای پرداخت آن پیدا کند. صدراعظم می‌گوید که این کار برای او بسیار دشوار است و اصرار دارد که حالا که دفاع او از منافع ما این مشکلات را برای او ایجاد کرده است، حداقل کاری که ما می‌توانیم انجام بدهیم این است که به او کمک کنیم.