تاسیس مدارس جدید در اصفهان تا عصر مشروطیت

محمدرضا عسکرانی*- اصفهان از شهرهای دیرپای ایران است که همواره مهد تمدن و فرهنگ و جایگاه هنر و اندیشه ایرانی بوده است. این شهر در طول تاریخ به پایتختی حکومت‌هایی چون آل بویه، سلجوقیان و صفویه برگزیده شد و مرکزیت سیاسی‌اش موجب شد تا شرایط مساعدی برای بالندگی فرهنگی آن فراهم آید. شکوه و عظمت اصفهان به ویژه در زمان صفویان به اوج خود رسید؛ شب‌های آن در عهد شاه عباس اول یادآور هزار و یک شب و روزهایش خاطره روزگار خسروپرویز را زنده می‌ساخت. اما چیزی که سبب رونق و شهرت بیشتر اصفهان می‌شد، وجود شمار زیادی از مراکز آموزشی و مدرسه‌هایی بود که دانشمندان و فرزانگان فراوانی را در خود پرورانیده و حلقه‌های درس و بحث آن همیشه گرم بوده است. مدارس اصفهان در کاربست شیوه‌های آموزشی از سنت‌های کهن پیروی می‌کردند آموزه‌هایشان حاصل تلاش پایه‌گذاران آن بود. روش تدریس در این مراکز آموزشی یا از نظام حوزه‌های علمیه و مدارس دینی پیروی می‌کرد یا تابع اصول جاری در مکتب خانه‌ها بود که اساس آموزش در هر دو مورد، بر تقویت اعتقادات دینی دانش‌آموزان قرار می‌گرفت. برخلاف حوزه‌های علمیه که بیشتر در راسته بازارها و جوار مساجد معتبر تشکیل می‌یافت، مکتب‌خانه‌ها در محلات و منزل مسکونی اداره‌کننده آن- که ملا نامیده می‌شد- برقرار می‌گشت و بازاریان و ثروتمندان و حتی کاسب‌کارانی که می‌خواستند فرزندانشان سر از حساب و کتاب دربیاورند، کودکانشان را به مکتب می‌فرستادند. این شیوه‌های تعلیم و تربیت برای قرن‌ها متداول بود؛ اما به تدریج درباره کارآمدی آن تردیدهایی به وجود آمد و در واپسین سال‌های سده سیزدهم‌ هجری قمری برخی از نوگرایان به این نتیجه رسیدند که «... امروز این اصول تدریس که در مکتب خانه‌های ما معمول و متداول است، اصلا مناسبت‌ و موافقتی با ذهن اطفال ندارد. ما دو نوع تعلیم‌گاه داریم یکی دبستان دیگری مدارس است. در دبستان‌ها به جز یاد گرفتن اشکال حروف و نوشتن آنها دیگر چیزی که آن را علم توان گفت، نیست. در مدرسه‌ها نیز علم صرف و نحو و منطق و معانی و بیان تحصیل می‌شود که علوم مذکور از مقتضیات مسلک جلیل علمای دینی اکثرالله امثالهم است... در مکاتب و مدارس ما بعد از آموختن علم صرف و نحو و منطق باید حساب و هندسه و جغرافی و حکمت طبیعی (فیزیک) و کیمیا (شیمی) و سایر فنون مفیده نیز تعلیم داده شود که به درد خلق بخورد...» پرداختن به زمینه‌ها و چگونگی بروز موج‌ نوگرایی آموزشی که نتیجه یک‌سری تحولات در جامعه ایران دوره قاجار بود، موضوع این مقاله نیست، بلکه برآنیم تا به شرح تاریخچه کوتاهی از چگونگی تاسیس مدارس جدید در اصفهان بپردازیم. هدف ما پرداختن به مدرسه‌هایی است که به سبک مدارس اروپایی و با روش‌های جدید تعلیم و تربیت آغاز به فعالیت کردند و در اسلوب کار خود با هیچ یک از مراکز تربیتی پیش از خود قابل مقایسه نبود. اولین مدارس اصفهان با این مشخصات در خارج از بافت اصلی شهر و در محله مسیحی‌نشین جلفا به وجود آمد. در ادامه خواهیم دید که اولین مدرسه به سبک جدید در اصفهان چگونه از یکسو تحت تاثیر این مدرسه‌ها و از سوی دیگر با الگوقراردادن مدرسه دارالفنون یادمان بزرگ امیرکبیر، به وجود آمد. مدارس جدید در جلفا محله جلفا پیشگام تاسیس مدارس جدید در اصفهان بوده است. این محله در زمان شاه عباس اول (۱۰۱۵ هـ.ق/۱۶۰۶ م.) در حاشیه جنوبی زاینده رود به وجود آمد و تا اواخر قرن سیزدهم هجری انسجام و ویژگی‌های خود را همچنان حفظ کرده بود. با آنکه زاینده رود جلفا را از اصفهان جدا می‌ساخت، اما از هر نظر با شهر پیوستگی داشت. اقلیت مسیحی مذهب ارمنی نزدیک به سیصدسال در کنار مردم اصفهان به خوبی زندگی کرده و ساکنان آن از رفاه نسبی برخوردار بودند. برخی از ارامنه نیز برای کسب و کار راهی خارج از ایران، به خصوص هندوستان، شده بودند و درآمد خود را برای خانواده‌هایشان می‌فرستادند که فقط از طریق همین وجوهات یک صندوق تعاون، یک مطب رایگان و دو دبستان خوب به وجود آمده بود.به عقیده پروفسور حامد الگار «ارامنه سهم بزرگی در توسعه روابط سیاسی ایران با دنیای خارج داشتند و آشنایی آنها با زبان و شرایط زندگی اروپایی باعث شد که از ایشان به عنوان پیک و مترجم استفاده شود» ظل‌السلطان- حاکم اصفهان- هم با ارامنه به خوبی رفتار می‌کرد و با شرکت در مراسم مذهبی کلیسا به آنان احترام می‌گذاشت. گاهی هم برای خوشامد خلیفه بزرگ ارامنه، از شکارهایی که می‌کرد برای او می‌فرستاد. از مواردی که محله جلفا را از سایر محلات اصفهان متمایز می‌ساخت، وجود مدارسی به سبک جدید بود که عموما توسط میسیونرهای مذهبی تاسیس گردیدند. این مدرسه‌ها چون از طرف اروپاییان به وجود آ‌مدند، طبیعتا با همان شیوه مدارس اروپایی اداره می‌شد. ارامنه نیز به دلیل شباهت‌های فرهنگی و مذهبی با غرب، آمادگی بیشتری برای جذب روش‌های مدرن تعلیم و تربیت از خود نشان می‌دادند و به همین دلیل مدرسه‌های جلفا به زودی رونق گرفت و با استقبال ارامنه و حتی مسلمانان مواجه شد. برای مثال در مدرسه‌ای که کشیش بور ایجاد کرده بود (۱۳۲۴ هـ.ق) از سی و یک دانش‌آموز پنج نفر مسلمان بودند که این دانش‌آموزان علاوه بر ارمنی و فارسی، زبان فرانسه را به همراه علم جغرافیا تعلیم می‌گرفتند. مدرسه مسعودیه (مستربروس) از اولین مدارسی که به سبک جدید در جلفا ساخته شد، اطلاع چندان دقیقی در دست نیست. اما به نظر می‌رسد این مدرسه به کوشش پیروان فرقه پروتستان به ویژه کشیشی به نام «بروس» در حدود سال ۱۲۹۲ هـ.ق/۱۸۷۵ م. پایه‌گذاری شده باشد. اجازه تاسیس این مدرسه را ظل‌السلطان صادر کرد و مستربروس برای قدرشناسی یا به جهت در امان ماندن از تعرض هم کیشان خودش، مدرسه را «مسعودیه» نام نهاد. ظل‌السلطان نیز گاهی به بازدید از این مدرسه می‌رفت و شاگردان با نواختن پیانو و اجرای حرکات ورزشی از او استقبال می‌نمودند. این مدرسه در سال ۱۲۹۶ هـ.ق/۱۸۷۹ م. یکصدوچهل‌ونه دانش‌آموز داشت که در هفت پایه مختلف به تحصیل مشغول بودند و علاوه بر زبان ارمنی، زبان‌های فارسی و انگلیسی را نیز فرا می‌گرفتند. تاریخ، جغرافیا، حساب عمومی، جبر و مقابله، هندسه، فلسفه طبیعی (علوم تجربی) و نجوم از دیگر درس‌هایی بود که در مدرسه مستربروس تعلیم داده می‌شد. این مدرسه دارای تعطیلات منظم و ساعات درس ثابت بود. تعطیلات آخر هفته از ظهر شنبه شروع می‌شد و تا صبح دوشنبه ادامه می‌یافت و در سال فقط اول مردادماه به دلیل شدت گرما تعطیل می‌شد. از ویژگی‌های جالب این مدرسه وجود دوازده نفر شاگردان بی‌سرپرست بود که به صورت شبانه‌روزی از آنها نگهداری می‌شد. در کنار این مدرسه علاوه بر ۱۴۹ دانش‌آموز پسر، تعداد ۵۱ نفر از دختران ارمنی نیز در عمارتی جداگانه به تحصیل مشغول بودند که علاوه بر دروس مدرسه پسرانه به آموختن خیاطی و بافندگی و سایر هنرهای دستی معمول برای زنان می‌پرداختند. نکته جالب توجه آنکه ظل‌السلطان اجازه تاسیس این مدرسه را خود صادر کرده بود و از آن بازدید می‌کرد و کمک‌های مالی قابل‌ملاحظه‌ای هم به آن می‌نمود. اما چون تصمیم به تاسیس مدرسه همایونی گرفت، در نامه‌اش به ناصرالدین شاه وجود آن را مضر اعلام نمود و در مورد مستر بروس نوشت: «... در ایام قحطی چقدر پول به مردم اصفهان داده، حالا مدرسه باز کرده و جمعی از اطفال ارامنه جلفا را به اسم تحصیل علوم در آن مدرسه برده و جمعی از ارامنه را ثبت کرده، لندن داده و هر سال چند نفر از آن اشخاص همراه خود به هندوستان می‌برد و از جانشین هندوستان برای آنها نوشته می‌گیرد که تبعه انگلیس باشند.» مدرسه جرجیس مدرسه دیگر متعلق به فرقه کاتولیک بود و توسط شخصی به نام «پادری پاسکال» تاسیس گردید. این مدرسه هم علاوه بر تعلیماتی چون جغرافیا، تاریخ، حساب، زبان ارمنی، زبان انگلیسی و زبان فارسی، به آموزش‌های مذهب کاتولیک هم می‌پرداخت و مدیر آن و یکی دیگر از کارکنان به نام گریگور تا آن پایه به دستور زبان و ادب فارسی تسلط داشتند که قصیده‌ای زیبا به زبان فارسی در مدح ظل‌السلطان سروده، پس از بازدید وی از مدرسه جرجیس به او اهدا کردند. ابیات این قصیده نشان‌دهنده حمایت‌های مالی ظل‌السلطان از مدرسه است که البته مربوط به پیش از تاسیس مدرسه همایونی می‌باشد. به نظر می‌رسد برای ظل‌السطان مدرسه مستربروس از ارج و قرب بیشتری برخوردار بود و به آن بیشتر از مدرسه جرجیس توجه داشت: «... هر سالی یک مرتبه در مدرسه مبارکه مسعودیه که موسوم به نام خود آن ولی نعمت است، تشریف فرما شده، از جزئی و کلی درس‌ها و تعلیم آنها رسیدگی فرموده، آنها را به انواع انعامات و احسانات مفتخر و مباهی...» می‌ساخت. مدرسه همایونی مسعود میرزا ظل‌السطان زمانی به فکر تاسیس این مدرسه افتاد که درصدد بود به هر طریق شده نظر پدر تاجدارش را به خود جلب کند. وی فرزند ارشد ناصرالدین شاه بود، ولیعهدی را حق طبیعی خود می‌دانست، اما پایبندی شاه به وصیت آغامحمدخان درباره قاجار بودن مادر ولیعهد موجب شده بود که برادر کوچک‌ترش مظفر‌الدین میرزا ولیعهد شود. ظل‌السلطان پس از آنکه از حکومت فارس به اصفهان فرستاده شد، با وجود مشکلات فراوانی که در این شهر وجود داشت، برای نشان دادن لیاقت و کاردانی خود به برخی اقدامات عمرانی دست زد. وی در این مورد با دلخوری در خاطراتش نوشت: «... اصفهان کوچک خراب مال من، اگر جوهری دارم و نمک‌به‌حلال هستم و خدا بخواهد، اصفهان را نوعی ترقی بدهم که رشک جنان بشود.» فکر تاسیس مدرسه‌ای به سبک جدید زمانی در ذهن این شاهزاده جاه‌طلب پدیدار شد که برای انجام پاره‌ای امور حکومتی به پایتخت رفته بود و در مدت اقامت در تهران از مدرسه دارالفنون بازدید کرد. ظل‌السطان از مشاهده آزمایشگاه‌های شیمی و فیزیکی و مولاژهای مربوط به اندام‌های بدن انسان و سالن نقشه‌کشی آن چنان به وجد آمد که مبلغ سیصد تومان به کارکنان مدرسه انعام داد. بعد از چند روز نیز در نامه‌ای به شاه تقاضای موافقت تاسیس مدرسه‌ای به شیوه دارالفنون را نمود و نوشت: «... کرارا غلام خواسته است این جسارت را بنماید، اکنون وقت آن رسیده، جسارت می‌کند که جلفای اصفهان که هزار خانه بیش نیست، پنج شش مدرسه تدریس برپا شده و اطفال ارامنه مشغول تحصیل هستند و در شهر اصفهان نیست. عمارت خوب این غلام برای مدرسه حاضر کرده است، همه اسباب آن موجود است. اگر رای همایون قرار بگیرد، به جناب مخبرالدوله دست‌خطی مرحمت شود، چند نفر معلم از شاگردان خوب مدرسه «دارالفنون» بدهند که اسباب مدرسه فراهم آید.» حتی ظل‌السلطان پذیرفت بخشی از حقوق معلمان را از جیب خود بپردازد. اصرار ظل‌السلطان برای فرستادن معلم از دارالفنون نشان‌دهنده تاثیری است که بازدید از این مدرسه و آشنایی با اصول و قواعد آن در وی به جا گذاشته است. شاه با این درخواست موافقت کرد و ظل‌السلطان پس از بازگشت به اصفهان میرزاتقی‌خان کاشانی حکیم‌باشی مخصوص خود را مامور نظارت بر مرمت و بازسازی عمارت هشت بهشت نمود تا این عمارت را به مدرسه اختصاص دهد. ساختمان مدرسه که آماده شد، نوبت افتتاح آن فرا رسید و بالاخره در روز دوشنبه ۱۵ رجب ۱۲۹۸ هـ.ق/۲۳ ژوئن ۱۸۸۱ م. سه ساعت به غروب آفتاب مانده، در حضور معروف‌ترین روحانی شهر یعنی حاج شیخ محمد باقر نجفی و جمعی دیگر از علمای دینی، مدرسه گشوده شد. با توجه به اهمیت موضوع، عده‌ای از امرای ارتش و صاحب‌منصبان ادارات نیز در مراسم افتتاحیه حضور داشتند و در حالی که تعدادی از دانش‌آموزان به صورت دسته‌جمعی در مدرسه حاضر شدند، از مدعوین با شربت و شیرینی و صرف چای و عصرانه پذیرایی گردید. ظل‌السلطان طی فرمانی فرزند ارشد خود اکبر میرزا صارم‌الدوله را به ریاست تشریفاتی مدرسه گماشت و علی‌خان ناظم‌العلوم را به مدیریت این دبیرستان و سرپرستی معلمان آن برگزید. ناظم‌العلوم علاوه بر اداره مدرسه درس‌های مختلف ریاضی را هم تدریس می‌کرد. در میان معلمان مدرسه علاوه بر فارغ‌‌التحصیلان دارالفنون تحصیلکرده‌های کشورهای اروپایی هم حضور داشتند. به تقلید از دارالفنون تعلیمات نظامی شامل موزیک، پیاده نظام، سواره نظام و توپخانه نیز در برنامه مدرسه گنجانیده شد و در کنار مختصر مقدمات عربی، زبان فرانسه را نیز به شاگردان آموزش می‌دادند. برای شروع کار از حدود ۵۰ دانش‌آموز ثبت‌نام گردید و در سال بعد عده ایشان به دو برابر افزایش یافت. فزونی دانش‌آموزان در سال بعد نشان‌دهنده رونق گرفتن کار مدرسه است و چنین به نظر می‌رسید که ستاره اقبال آن درخشیدن گرفته باشد. اما متاسفانه این وضع دوامی نیاورد و مدرسه به زودی تعطیل شد. زیرا در جامعه استبدادی تمامی اقدامات اجتماعی و فرهنگی متکی به فرد است و تا زمانی که شخص قدرتمندی از آن حمایت می‌کند، پابرجا می‌ماند، اما اگر قدرت آن فرد متزلزل شد، بنیان همه اقدامات او نیز کنده می‌شود و این سرنوشتی بود که مدرسه همایونی در انتظار آن به سر می‌برد. این مدرسه به خواست ظل‌السلطان به وجود آمد و از پرتو حمایت‌های او رونق یافت. بنابراین وقتی ظل‌السلطان مورد غضب ناصرالدین شاه قرار گرفت، تکلیف مدرسه هم روشن شد.واقعه‌ای که تا اندازه‌ای این شرایط را تعدیل نمود، به صدارت رسیدن میرزا علی خان امین‌الدوله (۱۳۱۵ هـ..ق) و پایمردی او برای برپایی مدرسه رشدیه تهران بود. به همت وی انجمن معارف در پایتخت تشکیل شد و به دنبال آن بیش از ۳۰ مدرسه در پایتخت افتتاح شد. رونق مدارس تهران که به دست برخی افراد سرشناس اصفهانی مقیم تهران همچون یحیی دولت‌آبادی صورت می‌گرفت، موجب شد تا در اصفهان نیز فکر تاسیس مدارس جدید دوباره جان بگیرد. به خصوص با مراقبت صدراعظم، دستگاه حکومت اصفهان قدری دست و پای‌خود را جمع نموده، از پاره‌ای خودسری‌ها جلوگیری کرد. دراصفهان حداقل سه سال دیگر طول کشید تا دوباره مدرسه‌ای آن هم پس از بیست سال که از تاسیس مدرسه همایونی می‌گذشت ایجاد گردد. *کارشناس ارشد تاریخ