روایت وزیر مختار انگلیس از اوضاع ایران

گروه تاریخ اقتصاد- نامه‌ای که می‌خوانید از طرف اسپرینگ رایس (وزیر مختار انگلیس در عهد مظفرالدین‌شاه) به برادر ارشدش استیفن اسپرینگ رایس در تاریخ ۲۲ ژوئیه ۱۸۹۹ نوشته شده، زمانی که در قلهک سکونت داشته است. «این نامه را از خیمه مجللی به سبک خیمه‌های درباری هند که در باغ سفارت نصب کرده‌ایم برایت می‌نویسم. در درون این خیمه حوضی درست کرده‌اند که جویباری کف‌آلود از کنارش می‌گذرد. خود خیمه ۳۰ یارد طول و ۱۵ یارد عرض دارد. داخلش با قالی‌های ایرانی مفروش است. مبل و صندلی برای نشستن دارد. همه این نشیمن‌گاه شاهانه ۲۵۰ لیره برای دولت بریتانیا تمام شده است! شب شام را در درون این خیمه صرف می‌کنیم. اغذیه‌ای که مصرف می‌شود شاهانه و سفره غذا بیشتر به خوان نعمت بزرگان مشرق زمین شباهت دارد. حرارت هوا زیاد است. یکی از نوکرهای ما که همه روزه به شهر می‌رود برایم تعریف می‌کرد که در اتاقش احساس گرمای شدید می‌کرده و چون به گرماسنج دیواری نگاه می‌کند می‌بیند درجه حرارت هوا به ۱۱۵ سانتی‌گراد رسیده است! و این تازه درجه حرارت هوا در سایه است وگرنه در زیر آفتاب به ۱۶۰ درجه هم می‌رسد. چند روزی را در تپه‌های اطراف که چهل میل از باغ سفارت فاصله دارد گذراندم. صخره‌ها و خرسنگ‌های زردرنگ که به قله دماوند منتهی می‌شود واقعا عظمتی دارد! خود دماوند مخروطی است ژیان که ارتفاعش همه چیز را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. دلم می‌خواهد روزی به قله‌اش صعود کنم اما به تجربه دریافته‌ام که وقتی به ارتفاع چهار هزار متری می‌رسم با اشکال نفس می‌کشم. چادر ما را در ارتفاع ۹۰۰۰ فوت (سه هزار متر) نصب کرده بودند. در اینجا این قبیل ارتفاعات چیزی شمرده نمی‌شود. خرمن‌ها جمع‌آوری شده اما قیمت نان روز به روز بالا می‌رود و دورنمای آینده بسیار بد و تاریک است. ما شروع کرده‌ایم احتیاجات زمستانی خود را از حالا بخریم و به واقع همان کاری را می‌کنیم که اغلب ثروتمندان تهران می‌کنند. اما عده‌ای از آنها این کار را برای تامین آذوقه مورد نیاز نمی‌کنند بلکه اجناس را احتکار می‌کنند تا بعدا به قیمت گران بفروشند. کاسه صبر مردم دارد لبریز می‌شود و هم‌اکنون از گوشه و کنار می‌شنوم که ناراضیان پایتختی خیال دارند بانک شاهی انگلستان را بچاپند تا به این وسیله توجه دولت به وضع خراب آنها جلب شود. چند روز قبل حاکم جدیدی برای تهران منصوب شد. اولین اقدام رسمی وی جلب سه تن از نانواهای گرانفروش بود که دستور داد گوش هر سه را در دارالحکومه بریدند. این شدت عمل باعث شد که قیمت نان و ارزاق چند روزی پایین بیاید. ولی قیمت‌ها دوباره بالا رفته و به نرخ قبلی رسیده است. اقدام بعدی جلب عده‌ای از یهودیان و گرفتن جریمه مالی از آنها بود زیرا کلیمیان ایران به احتکار و گرانفروشی شهرت دارند. اما این اقدام نیز نتیجه نداده است. تنها قدرتی که میان ایران و وقوع انقلاب حایل است لشکر قزاق است که افسران رده بالای آن همه روسی هستند. اما حقوقشان پرداخت نشده چون در خزانه دولت پولی برای پرداخت حقوق‌ها وجود ندارد. و در این ضمن که اوضاع پایتخت چنین است شاه برای شکار و هواخوری به حومه کوهستانی تهران رفته چون توانسته است پولی در آن حدود که تکافوی هزینه خود و اطرافیانش را بکند از تجار بازار و از روس‌ها قرض کند...» منبع: نامه‌های خصوصی سرسسیل اسپرینگ رایس ترجمه: دکترجواد شیخ‌الاسلامی