روز ۲۵مرداد ۱۳۳۲ که شاه از ایران رفت، برای مردم تبریز این سوال مطرح بود که آیا کمونیست‌ها بر کشور مسلط شده‌اند؟ ... تبریزی‌ها اگر چه در حاکمیت جبهه ملی در کنارمصدق بودند، اما نگرانی خودشان را از دستیابی کمونیست‌ها به قدرت پنهان نمی‌کردند... بعد از ظهر روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ وقتی رادیو تهران خبر کودتا را پخش کرد چماقداران تبریز به خیابان‌ها ریختند و اولین واکنش خصمانه آنها آتش زدن کیوسک مطبوعاتی من بود... تبریزی‌ها تا ساعت ۲ بعد از ظهر که خبر سقوط دولت مصدق از رادیو پخش شد از جریانات مملکتی بی‌اطلاع بودند. هنگامی که رادیو در ساعت پخش خبر موسیقی پخش کرد مردم کم و بیش دریافتند که در تهران اتفاقی افتاده است. تصمیم گرفتم دکه را ترک کنم و به سوی بازار راه افتادم. زیرا بازار تقریبا محل امنی بود و اوباش به آسانی قادر نبودند نظم آنجا را به هم بزنند. بازاریان هوادار جبهه ملی به محض اطلاع از سقوط دولت مصدق مغازه‌های خودشان را بستند و به خانه‌هایشان رفتند. از بازار کفاشان و حرمخانه خودم را به چایکنار رساندم و از کناره میدان چایی به سوی دروازه تهران پا به فرار گذاشتم... از یک بی‌راهه به سوی مارالان پیچیدم. وقتی به چهارسوق مارالان رسیدم اوباش محله پشت سرم راه افتادند فریاد می‌زدند بگیرید، نگذارید فرار کند. عرق ریزان خودم را به منزل رساندم... لوطی‌های جوانمرد محله سر رسیدند و اوباش پا به فرار گذاشتند... شایع کرده بودند که نیروهای چپ در انتظار دستور هستند که ضد کودتا راه بیندازند. گفتند گروهی از افسران توده‌ای ساکن تبریز پس از کودتا طرح ضدکودتا را بررسی کرده بودند، ولی طرح اجرا نشد. سرانجام با سپری شدن یک هفته از کودتا وعده مقابله مسلحانه نیز منتفی گردید. احساس کردم تنها راه رهایی از زندان خانگی خروج از تبریز و رفتن به تهران است... دوستان پیغام دادند که کمتر در خیابان سپه رفت و آمد نمایم. خیابان سپه پاتوق آذربایجانی‌ها بود و پلیس فراریان از شهرستان‌ها را شکار می‌کرد و تبریزی‌ها را در حول و حوش خیابان سپه به دام می‌انداخت... پانزده روز از کودتا می‌گذشت. یک روز عصر در میدان توپخانه پاسبانی از پشت سر با اسم صدایم کرد دستم را گرفت و به کلانتری ۱۲ که در آن حوالی بود برد. منبع: ملازاده، حمید، سیری در کوچه‌های خاطرات؛ تبریز از شهریور ۱۳۲۰ تا انقلاب اسلامی، تنظیم و گردآوری سعید ملازاده، تبریز، انتشارات ارک